مباني اعتقادي و فكري انقلاب اسلامي
در نظر اسلام و از ديدگاه امام خميني (ره) - به عنوان يك مسلمان معتقد - چون انسان و جهان به تمام وجود ارتباط با خالق خود دارند بلكه اساسا چيزي جز عين ربط و ارتباط با او نيستند، فكر انسان كه در ابتداء در مورد خدا مي انديشد و بر اساس يك سلسله اصول و براهين عقلاني به وجود او به عنوان خالق خود و جهان پي مي برد، در مي يابد كه در نهايت تفكر او نيز همچون وجودش مخلوق و قائم به خداست.از اينرو اين تفكر او نيست كه با استقلال و اتكاء به خود بتواند درباره خداوند بينديشد بلكه انديشه او نيز تحت ربوبيت خداست، لذا اين خداست كه همچنانكه با تجلي خود به او وجود بخشيده در علم بشر نيز تجلي كرده و به آن فعليت و تقرر مي بخشد پس در اين صورت علم انسان همچون وجود او مخلوق و فاني در علم و وجود خالق خود يعني خداست پس در آغاز تفكر او، وجود جهان به عنوان آيات الهي و نيز محدوديت وجود ممكنات، او را رهنمون به وجود و ساحت جهان ما بعد الطبيعه مي كند اما در نهايت در مي يابد كه اين خداست كه به او امكان چنين تفكر و سلوكي را داده از اينرو اين خداست كه دليل و شاهد بر فكر و وجود بشر و همه ممكنات و جهان هستي است.به اين طريق برهان ان مبدل به برهان لم مي شود و همانطور كه وجود بشر و جهان دال بر وجود خداست، خداوند نيز دليل و شاهد بر وجود انسان و جهان مي گردد (1) چنانكه در اين مورد قرآن كريم مي فرمايد: «ما آيات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملا هويدا و روشن مي گردانيم تا آشكار شود كه خدا حق است آيا اي رسول اينكه خدا بر همه موجودات عالم گواه و شاهدست كفايت از برهان نمي كند؟» به اين وسيله تعقل و تفكر در حكمت متعاليه مبدل به احساس حضور و ارتباط كامل وجود انسان با خداوند مي شود و در نتيجه حكمت مشاء كه تماما به ارائه برهان و دليل عقلاني اهتمام مي ورزد، خود مبدل و مرتبط با حكمت اشراق و عرفان مي گردد و به اين وسيله فيلسوف عارف در مي يابد كه سراسر وجود و هستي او، اعم از ساحت تفكر و عرصه عمل و زندگي اش همه تحت سيطره و احاطه قيومي حق تعالي است.وقوف به اين احاطه و سبقت وجودي و علمي خداوند بر علم و اراده و وجود انسان، خود به همه چيز رنگ الهي مي بخشد به همين جهت انسان بخوبي در مي يابد كه بدون التزام به وجود خدا هرگز نمي تواند حتي در باره خود بينديشد و بالاتر اينكه هستي و وجود داشته باشد و به اين وسيله برهان و استدلال و عرفان و شهود بدون ارتباط با اين حقيقت هرگز ممكن نمي گردد.لذا چنين تفكر الهي و همه جانبه، عرفان و فلسفه و كلام را با يكديگر مرتبط و متحد مي سازد.اما در اين ساحت از معرفت، التزام و اعتقاد انسان به الهيات و توحيد نه فقط در ساحت ذهن بلكه در ساحت وجود نيز مي باشد.از اينرو اعتقاد و علم كلام زمينه ورود به ساحت نوعي عرفان و شهود محض را فراهم مي سازد به نحوي كه اساسا فيلسوف عارف در مي يابد كه در حاق وجود و هستي جز خدا و جلوه او چيزي در ميان نيست و در اين ميان حجاب بزرگ وصول به حقيقت، همين تفكر و سلوك و بلكه وجود اوست.با اين شهود، عارف كامل، به مرحله فنا و فناي از فنا واصل مي شود و آنچه در اين ميان باقي مي ماند چيزي جز وجود خدا نيست كه در آن شاهد و شهود و مشهود فقط وجود و حضور مقدس حضرت اوست لذا سرخيل عارفان جهان فرمود «من چيزي را نمي بينم جز آنكه قبل و بعد آن خدا را مي بينم » .به اين نحو عارف، متحقق به حقيقت توحيد در ساحت فنا و نيز صحو بعد محو مي گردد.در واقع چنين انسان كاملي بعد از مقام وصول و بقا به حق، به هر چه در نظر كند جز جلوه خدا نمي يابد.در نظر شامخ او همچنانكه در عرصه تكوين، خدا معبود محض همه كائنات است، در عرصه تشريع و زندگي فردي و خصوصا اجتماعي و سياسي انسانهاي مسلم و مؤمن نيز مي بايست مورد پرسش و اطاعت عملي كامل قرار گيرد و اين امر بزرگ ممكن نمي شود جز با اعتقاد به ارتباط و تطابق و هماهنگي ميان علم و وجود انسان با اراده خداوند و جهان ماورا الطبيعه و همچنين در عرصه عمل، اعتقاد به پيوند، ارتباط و حتي يگانگي كامل ميان ديانت و عرصه جامعه، حكومت و سياست.در اين ميان براي تحقق چنين حقيقت شريف در عرصه زندگي و روابط اجتماعي و سياسي مسلمين، اگر موانعي به صورت حكومتهاي غير الهي در عرصه جامعه و امت اسلامي وجود دارند، چنين انسان كامل عارفي موظف به جهاد با طواغيت و برداشتن موانع تحقق توحيد عملي مي باشد و مي بايست خود بعنوان فقيهي عادل در عصر غيبت، مبادرت به تشكيل حكومت الهي و اسلامي نمايد.از اينرو در نظر چنين مسلمان كامل و عارفي ارتباطي تنگاتنگ عيان حقيقت توحيد و عرفان از يك سو و عرصه طبيعت و جامعه و سياست از سوي ديگر وجود دارد زيرا همچنانكه «خداوند در آسمانها خداست در زمين نيز خداست » و يا چنانكه قرآن كريم مي فرمايد «به هر سو رو نماييد جلوه خدا را مي بينيد» تا به اين وسيله تمام ابعاد ماوراء الطبيعي و طبيعي، معنوي و مادي، فردي و اجتماعي تعاليم اسلام، نخست در ساحت انديشه و بعد عمل و واقعيت تحقق كامل بيابد.در غير اين صورت با عدم اعتقاد به چنين ارتباط و پيوند تنگاتنگي ميان دو ساحت عالم ماورا الطبيعه و طبيعت و در نتيجه ديانت و جامعه و سياست، اسلام جامعيت و كليت خود را از دست مي دهد و ابعاد مختلف آن از هم جدا و به اين وسيله اين دين كامل و جامع دچار تجزيه و عدم تعادل و در نهايت با نوعي تعارض و «شرك » مواجه مي شود و با توجه به تاريخ صدر اسلام و بعد آن اين تجزيه و تفرق اجزاء مكتب بزرگ اسلام، هم در عرصه تفكر منجر به اختلافات و برخي تعارضات ميان علوم گوناگون اسلامي از فقه تا فلسفه و كلام و عرفان مي گردد و هم در عرصه زندگي و جامعه و سياست، امت اسلامي دستخوش حاكميت جائرانه طواغيت غير متعهد به اسلام مي گردد و به اين طريق بسياري از احكام اجتماعي و سياسي و جزائي و اقتصادي اسلام معطل و متروك مي شود و با تحقق چنين واقعياتي، انواع اعوجاجات فكري و عملي و اجتماعي در جوامع مسلمين - همچنانكه در تاريخ گذشته مسلمانان صورت پذيرفت - تحقق مي يابد و به طور كلي اين دين جامع و متعادل كه قرآن كريم از آن به مكتب «امت وسط » تعبير مي فرمايد دستخوش عدم تعادل و انواع بدعتها، افراط و تفريطها، تعصبات فكري و فرقه اي و همچنين سياسي مي گردد چنانكه در هزار سال گذشته، تمدن اسلامي علي رغم برخي جنبه هاي درخشان متاثر از تعاليم اسلام، دچار چنين سرنوشتي گشت كه تحليل برخي ابعاد آن در عرصه هاي فكري و عملي خود مجال ديگري مي طلبد.با اينكه جناب ملا صدرا با توجه به مطالب فوق و محتواي حكمت متعاليه همانند امام راحل موفق به تدوين و فهم وحدت ميان ابعاد گوناگون علوم مختلف اسلامي از فلسفه، كلام و عرفان و به دنبال آن موفق به فهم ارتباط «علم و وجود» و پيوند ميان «عقل و نقل » و «اعتقاد و ايمان » گرديد و به اين وسيله از تشتت و تفرق و تجزيه و تعارض علوم گوناگون ديني و اسلامي به نوعي وحدت فكري بسيار بزرگ و عظيم نائل گشت و با پيوند ميان استدلال و شهود و يا فلسفه و عرفان موفق به سلوكي اخلاقي و عارفانه گرديد اما چون در ساحت واقعيت و زندگي اجتماعي و سياسي قادر به تصرف و دگرگوني آن در جهت انطباق آن با تعاليم اسلامي - به دليل وجود حكومتهاي جائر غير متعهد به اسلام - نبود لذا در عرصه عمل تنها در ساحت سلوك فردي و اخلاقي مجاهده نمود و به اين علت وي علي رغم فهم پيوند ميان علوم اسلامي در ساحت نظر، در عرصه عمل اجتماعي و سياسي موفق به فهم دقيق و تحقق آن به صورت حركت و قيامي حكومتي نگرديد و بحث از سياست و مبادي حكومت ديني و اسلامي را به نحو جدي داخل در اين منظومه عظيم فكري و عمل و سلوك فردي خود ننمود، در نتيجه برغم انقلاب عظيم او در ساحت حكمت و برخي علوم اسلامي و فهم پيوند آنها با عمل و وجود به جهت اعتقاد او به اصل اصالت وجود و يگانگي علم و هستي، اما نتوانست جز در ساحت عمل و سلوك فردي به طرح و يا تحقق ابعاد اجتماعي و حكومتي اسلام مبادرت ورزد و به همين جهت در برابر حكومت وقت موضعي بي طرف اتخاذ نمود و موفق به دخالت و مبارزه با طاغوت زمان و تاسيس انديشه و تحقق حكومت اسلامي نگرديد.اما حضرت امام خميني (قدس سره) بعد از چند قرن در زمان معاصر با علم و اعتقاد به پيوند علوم بنيادي و سه گانه اسلامي از «فقه » ، «فلسفه » و «عرفان » متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، حكومتي و حتي جهاني اسلام وجود دارد و به اين وسيله منظومه عظيم علمي ملا صدرا (ره) را همراه با تفكر و سلوك عارفانه فردي با حكمت مدني و حكومت اسلامي كامل نمود و ارتباط هستي شناسي با تاريخ و جامعه و سياست را مطرح ساخت و از اين طريق اسلام را با همه ابعاد علمي و عملي آن به صورت كامل و متعادل با انديشه تشكيل و تاسيس حكومت اسلامي طرح و بلكه تحقق عيني بخشيد.در اين مورد معظم له مي فرمايد: (2) «هيچكس نمي تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود.قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.هر كه اظهار كند تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.» اما آنچه در اين زمينه و راه مقدس واقعيت يافته است تا تحقق غايت تفكر اين بزرگوار كه تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس مكتب اسلام مي باشد راه درازي در پيش است كه تحقق كامل آن بستگي به مجاهدت و آمادگي امت اسلامي در آينده دارد.لذا معظم له در جاي ديگر مي فرمايد: «تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم » و يا مي فرمايد «راه ما آن زمان تمام مي شود كه همه احكام اسلام پياده شود» البته لازمه چنين نگاه جامع به اسلام بستگي به تلقي آدمي از قلمرو و گستره فقه اسلامي دارد چنانكه امام خميني (ره) در اين مورد مي فرمايد: (3) «حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است.حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است.فقه تئوري واقعي كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است...حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند.» با توجه به چنين نگاه عظيم به فقه اسلام حضرت ايشان مي فرمايد: «خودتان را براي يك مبارزه علمي و عملي بزرگ تا تحقق همه اهداف بزرگ انقلاب اسلامي آماده نمائيد» .بنابر اين بعد از هزار و چند صد سال امام خميني (ره) به پيروي از رسول اكرم (ص) و حضرت امير و فرزندان بزرگوار او عليهم السلام با توجه به همه ابعاد و مراتب علمي و فكري اسلام و همچنين تمام ابعاد فردي و اجتماعي و حتي جهاني آن با تاسيس حكومت اسلامي، اين دين بزرگ و جامع را از تجزيه اي مصيبت آفرين در طول تاريخ گذشته جوامع اسلامي از مسخ و تجزيه و تحريف برخي متفكران كج انديش و نامتعادل و نيز سلاطين و خلفاي خود كامه گذشته و همچنين يورش موذيانه استعمار و تهاجم بزرگ غرب در دو سده اخير رهائي بخشيده و با يك انقلاب عظيم علمي و عملي بي سابقه، موفق گشت علي رغم موانع بسيار سترگ فكري و تاريخي داخلي و خارجي، چهره واقعي اسلام را به جهانيان ارائه نمايد و به اين وسيله باعث احياي اين دين بزرگ و موجب بيداري جهاني در ميان امت بزرگ اسلامي و بلكه جهان غير اسلامي مي گردد و بر خلاف همه انقلاب هاي بزرگ جهان معاصر در دو سده گذشته تا كنون كه صبغه اي كاملا ناسوتي و مادي داشته و به اين جهت علي رغم ايجاد تحولاتي بزرگ در زندگي غريبان دستخوش بحراني فراگير در همه ابعاد فكري، سياسي، اخلاقي و حتي زيست - محيطي گشته است موفق به تاسيس و ايجاد انقلابي الهي - انساني و ما بعد الطبيعي و در عين حال واقع بينانه كه سخت مورد نياز جهان بحران زده كنوني است گردد.البته چنين واقعه اي هم در گذشته جوامع اسلامي و هم در جهان غرب و معاصر جز در مقايسه با تاريخ صدر اسلام پديده اي منحصر بفرد و بي سابقه است.
به نحوي كه اين مسئله و ويژگي ممتاز، اين انقلاب را از تمام انقلاب هاي مذكور ممتاز و متمايز مي سازد.و اين خود در واقع «انقلاب در انقلاب » به معناي رايج و متداول آن است.حقيقتي كه بسياري از تئوريسين هاي پديده انقلاب در غرب در فهم و تحليل ماهيت معنوي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) هنوز بعد از 20 سال متحير و مبهوت مانده اند و تا كنون هيچيك از آنها موفق به فهم ماهيت منحصر بفرد آن نگرديده اند.بزرگترين ويژگي اين انقلاب در ساحت نظر و تفكر برخاسته از اعتقاد آن به «هماهنگي و ارتباط متعادل ميان جهان ماور الطبيعه و طبيعت و در نتيجه اعتقاد به هماهنگي سازنده ميان وحي الهي و عقل انساني » است، در حالي كه در جهان غرب هم در ديانت و تمدن «يهود» و هم «يونان و روم » و همچنين در «تفكر و تمدن قرون وسطي » و «عصر جديد» انگيزه نهائي هر تحول و انقلابي كه منجر به ايجاد تمدنهاي دوره هاي تاريخي مذكور گرديد همه با وجود پاره اي اختلافات اساسي بر اساس «اعتقاد به نوعي تعارض ميان خدا و انسان و نيز جهان ماور الطبيعه و طبيعت » تحقق يافته است به نحوي كه يا مانند دوره قرون وسطي با اعتقاد نا متعادل به اصالت يكسويه جهان غيب و فراموشي و حتي تحقير حقوق انسان ها و استفاده از مواهب جهان طبيعت منتهي به «استبداد ديني » قرون وسطي و يا در واكنش نسبت به اين تمدن نامتعادل منجر به تاسيس و ايجاد تفكر و تمدن اومانيستي عصر جديد كه مبتني بر انديشه «اصالت وجود بشر و جهان طبيعت در برابر خدا و عالم ماور الطبيعه » است گرديد.كه حاصل آن در حال كنوني چيزي جز پيشرفتي نامتعادل و بحران زا نمي باشد.به اين علت همه تحولات بزرگ غربي در عصر جديد از انقلاب انگليس در 1688 تا انقلاب و استقلال آمريكا و نيزانقلاب كبير فرانسه در سال 1789 و تحولات ديگر ملل غرب در قرن نوزده و همچنين انقلاب اكتبر ماركسيستي روسيه در 1917 همه صبغه اي ضد ديني و يا غير ديني و در نتيجه ماهيت و غايتي كاملا مادي و ناسوتي و بشري داشته اند.با توجه به مطالب مذكور جهان غرب يا دچار افراط قرون وسطي و انديشه «جبر» در برابر كليسا و ديانت مسيح (ع) بوده و يا دستخوش انديشه «آزادي » و «تفويض » سرسام آور و لجام گسيخته عصر جديد گرديده است چنين عدم تعادل و اعوجاج بنيادي كه همه از انديشه و اعتقاد به عدم تطابق وحي الهي با معرفت انساني ناشي مي شود و در جهان و تمدن گذشته اسلامي نيز به صورتهاي خاص خود بعد از حكومت علي (ع) و شهادت امام حسين (ع) تا وقوع انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام هم در عرصه تفكر و اعتقاد كلامي و همچنين در ساحت حكومتهاي سياسي وقت تحقق داشته است جز در تفكر عده معدودي از علماي اصيل اسلامي و خصوصا شيعي كه تنها موفق به فهم همه مراتب و ابعاد فكري اسلام گشتند اما همين گروه معدود نيز در ساحت تحقق عيني و عرصه واقعيت به علت وجود حكومتهاي جائر قادر به تحقق ابعاد سياسي و حكومتي ديانت بزرگ اسلام نگشتند.
پي نوشت ها:
1. قرآن كريم، سوره فصلت، آيه 53.
2. ولايت فقيه، امام خميني (قدس سره)، ص 27.
3. صحيفه نور: ج 21 به نقل از فصلنامه حضور دوره دوم زمستان 1373، شماره 9.
روح اسلامي در انقلاب اسلامي
نهضت ما با اين پرسش روبروست كه، اساسا انقلاب ايران چه ماهيتي دارد؟ آيا ماهيت طبقاتي دارد؟ آيا ماهيت ليبراليستي دارد؟ آيا ماهيت ايدئولوژيكي و اعتقادي و اسلامي دارد؟ آنهائي كه معتقدند تمام انقلابها ماهيت مادي و طبقاتي دارد، ميگويند واقعيت اين است كه انقلاب ايران قيام محرومين عليه مرفه ها بوده است.يعني در ايران دو طبقه در مقابل يكديگر ايستاده اند، طبقه اغنيا و طبقه فقرا و اين انقلاب اگر ميخواهد ادامه پيدا كند ميبايد همين مسير را بپيمايد.آن عده اي هم كه خود را مسلمان ميدانند اما شبيه ايندسته مي انديشند، سعي مي كنند به قضيه رنگ اسلامي بزنند.اينها مي گويند بحكم آيه و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الأرض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون... (1) اسلام هم تاريخ را بر اساس دو قطبي شدن جامعه ها و جنگ استضعاف گر و استضعاف شده و پيروزي استضعاف شده بر استضعاف گر تفسير ميكند.اين انقلاب هم يك نمونه از آنها است.
اما در قرآن نكته ظريفي وجود دارد كه اين آقايان از آن غافل شده اند و آن نكته اين است : اسلام جهت گيري نهضتهاي الهي را بسوي مستضعفين ميداند اما خاستگاه هر نهضت و هر انقلاب را صرفا مستضعفين نمي داند.يعني بر خلاف مكتب مادي كه ميگويد اصلا نهضت فقط و فقط بدوش محرومان است و به سود آنها است عليه طبقات مرفه، اسلام نهضت پيامبران را به سود محرومان ميداند اما آنرا منحصرا بدوش محرومان نميداند.عدم درك اين تفاوت ميان جهت گيري و ميان خاستگاه انقلاب، منشأ بسياري از اشتباهات شده است.
آنهائي كه عامل مادي را در انقلاب دخيل و مؤثر ميدانند انقلابها را بالذات اجتماعي مي دانند .يعني ميگويند انقلاب ريشه اي در ساختمان انسانها ندارد، بلكه ريشه اي در تغييرات اجتماعي دارد.حال آن كه اسلام بعكس بر روي فطرت انسان ها و انسانيت آنها تكيه مي كند.بهمين جهت است كه اسلام مخاطب خود را منحصرا محرومان قرار نميدهد مخاطب اسلام همه گروهها و طبقات اجتماعي هستند، حتي همان طبقات مرفه و استضعاف گر نيز طرف خطاب هستند.زيرا از نظر جهان بيني اسلامي در درون هر استضعاف گري، در درون هر فرعوني از فرعون ها، يك انسان در غل و زنجير قرار دارد.در منطق اسلام فرعون فقط بني اسرائيل را به زنجير نكشيده بلكه يك انسان را در درون خودش نيز به زنجير كشيده است، انساني كه داراي فطرت الهي است و ارزشهاي الهي را درك مي كند، اما در زندان اين فرعون بيروني است.و لهذا مي بينيم كه پيامبران در آغاز دعوتشان و در شروع مبارزه عليه طاغوت ها، ابتدا سراغ آن انسان بزنجير كشيده شده در درون فرعونها ميروند، با اين نيت كه آن انسان را عليه فرعون حاكم برانگيزانند تا باين طريق بتوانند از درون انقلاب ايجاد كنند.البته موفقيت در اينجا بآن نسبت كه فردي انسان درونيش در زنجير نباشد، نيست.قرآن در خصوص اينگونه انقلاب هاي دروني مي فرمايد: و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه... (28 مؤمن) مي فرمايد انساني از همان ملاء فرعون، از همانها كه از نظر امكانات زندگي در رفاه كامل بسر ميبرند و از نظر اين كه در طبقه استثمارگر و در طبقه استضعاف گر هستند با حاكم و با فرعون همكار و همدست و هم انديشه اند، در ميان چنين افرادي، مردي پيدا ميشود كه، بموسي ايمان ميآورد و بحمايت از او برميخيزد.
زن فرعون نيز از آن نمونه افرادي است كه در طبقه حاكم قرار دارند اما با شنيدن سخن حق وجدانشان بيدار ميشود و به نداي حق لبيك ميگويند.زن فرعون با قبول دعوت موسي عليه فرعون قيام ميكند، او در ابتدا غل و زنجير را از پاي آن انساني كه در درونش بزنجير كشيده شده پاره كرد و بعد از آزاد كردن خود انسانيش عليه فرعون كه هم شوهرش بود و هم سمبل نظام جور و ظلم، طغيان كرد.
اين قيام، قيام فردي از گروه قبطيان بسود سبطيان بود سبطيها انسانهائي هستند كه از ناحيه انسانهاي ديگر قبطيها بزنجير كشيده شده اند، اما خودشان انسان درون خود را بزنجير نكشيده و يا آن كه كمتر اسير كرده اند.قهرا دعوت موسي در ميان ايشان سبطيها كه در واقع محرومان جامعه بحساب ميآمدند، داوطلب بيشتري داشت، درست همانطور كه دعوت پيامبر اسلام بيشتر از طرف محرومان پذيرفته شد و از طبقات مرفه گروه كمتري بآن لبيك گفتند.در زمان ما نيز استقبال محرومين از انقلاب اسلامي بيشتر بود زيرا اين انقلاب بسود مستضعفين و در جهت خير مستضعفين يعني در جهت عدالت است و قهرا چون در جهت استقرار عدالت است لازم است نعمت هائي كه در دست عده اي احتكار شده از آنها گرفته شود و در اختيار آنها كه محرومند قرار بگيرد.طبيعي است كه براي آنكس كه بايد حقش را بگيرد، قضيه هم فال است و هم تماشا .يعني هم پاسخ گر بفطرتش است و هم چيزي نصيبش شده است.ولي آن كس كه بايد نعمتها را پس بدهد، البته بفطرتش پاسخ ميگويد ولي بايد پا روي مطامعش بگذارد.از اينجهت براي اين فرد پذيرفتن نظم تازه بسيار مشكل است و درست بهمين دليل، ميزان موفقيت در ميان اين طبقه كم است.
در تفسير و تحليل انقلاب ما، گروهي معتقد به تفسير تك عاملي هستند.مي گويند تنها يك عامل در ايجاد اين انقلاب دخيل بوده است.البته در ميان اين گروه سه نظر مختلف وجود دارد . يك دسته عامل را صرفا مادي و اقتصادي، دسته اي ديگر عامل را تنها آزادي خواهي و دسته سوم عامل را فقط اعتقادي و معنوي مي دانند.در مقابل اين گروه، گروه ديگري قرار دارند كه معتقدند انقلاب تك عاملي نبوده بلكه در تكوين و ايجاد اين انقلاب هر سه عامل بصورت مستقل دخالت داشته اند و در آينده، اين انقلاب با همكاري و ائتلاف اين سه عامل است كه تداوم پيدا مي كند و بثمر ميرسد.
اما در كنار اين نظرات، نظر ديگري وجود دارد كه خود ما نيز موافق آن هستيم.در اينجا كوشش مي كنيم تا حد امكان نظر اخير را تشريح كنيم.انقلاب ايران به اعتراف بسياري يك انقلاب مخصوص به خود است يعني براي آن نظيري در دنيا نميتوان پيدا كرد.در مورد يگانه بودن انقلاب گروهي كه بوجود سه عامل مستقل معتقدند ميگويند ما در دنيا هيچ انقلابي نداريم كه اين سه عامل در آن دوش بدوش يكديگر حركت كرده باشد. ما نهضت هاي سياسي داريم ولي طبقاتي نبوده اند، نهضت هاي طبقاتي داريم اما سياسي نبوده اند.و بالاخره اگر هر دو اين عامل وجود داشته اند، از عوامل معنوي و مذهبي خالي بوده اند.باين ترتيب اين گروه نيز نظر ما را در مورد منحصر بفرد بودن اين انقلاب بنحوي مي پذيرند.از نظر ما اين انقلاب اسلامي بوده است، اما منظور از اسلامي بودن بايد روشن گردد.بعضي ها فكر ميكنند مقصود از اسلام تنها همان معنويتي است كه در اديان بطور كلي و از جمله در اسلام وجود دارد .گروه ديگر ميپندارند اسلامي بودن بمعناي رواج مناسك مذهبي و آزاد بودن انجام عبادات و آداب شرعي است.اما با وجود اين تعبيرات، لا اقل بر ما روشن است كه اسلام معنويت محض، آن چنان كه غربيها درباره مذهب ميانديشند، نيست.اين حقيقت نه تنها درباره انقلاب فعلي، بلكه در مورد انقلاب صدر اسلام نيز صادق است.
انقلاب صدر اسلام در همان حال كه انقلابي مذهبي و اسلامي بود، در همان حال انقلابي سياسي نيز بود، و در همان حال كه انقلابي معنوي و سياسي نيز بود، انقلابي اقتصادي و مادي نيز بود يعني حريت، آزادگي، عدالت، نبودن تبعيضهاي اجتماعي و شكاف هاي طبقاتي در متن تعليمات اسلامي است.در واقع هيچ يك از ابعادي كه در بالا بآنها اشاره كرديم، بيرون از اسلام نيستند.راز موفقيت نهضت ما نيز در اين بوده است كه نه تنها به عامل معنويت تكيه داشته، بلكه آندو عامل ديگر مادي و سياسي را نيز با اسلامي كردن محتواي آنها، در خود قرار داده است. في المثل، مبارزه براي پر كردن شكافهاي طبقاتي، از تعاليم اساسي اسلام محسوب مي شود، اما اين مبارزه با معنويتي عميق توأم و همراه است.
از سوي ديگر روح آزادي خواهي و حريت در تمام دستورات اسلامي به چشم ميخورد.در تاريخ اسلام با مظاهري روبرو مي شويم كه گوئي به قرن هفدهم دوران انقلاب كبير فرانسه و يا قرن بيستم دوران مكاتب مختلف آزاديخواهي متعلق است.
پي نوشت:
1 و اراده كرديم تا بر آنان كه در آن سرزمين زبون و خوار شمرده شده بودند منت نهيم و پيشوايان و وارثانشان كنيم و در آن سرزمين استقرارشان دهيم و بدست آنها فرعون و حامان و سپاهشان را از آنچه كه از آن حذرمي كردند بنمايانيم.
«آيات 4 و 5 سوره قصص»
منابع مقاله: پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي
مباني اعتقادي و ديني انقلاب اسلامي
در نظر اسلام و از ديدگاه امام خميني (ره) - به عنوان يك مسلمان معتقد - چون انسان و جهان به تمام وجود ارتباط با خالق خود دارند بلكه اساسا چيزي جز عين ربط و ارتباط با او نيستند، فكر انسان كه در ابتداء در مورد خدا مي انديشد و بر اساس يك سلسله اصول و براهين عقلاني به وجود او به عنوان خالق خود و جهان پي مي برد، در مي يابد كه در نهايت تفكر او نيز همچون وجودش مخلوق و قائم به خداست.از اينرو اين تفكر او نيست كه با استقلال و اتكاء به خود بتواند درباره خداوند بينديشد بلكه انديشه او نيز تحت ربوبيت خداست، لذا اين خداست كه همچنانكه با تجلي خود به او وجود بخشيده در علم بشر نيز تجلي كرده و به آن فعليت و تقرر مي بخشد پس در اين صورت علم انسان همچون وجود او مخلوق و فاني در علم و وجود خالق خود يعني خداست پس در آغاز تفكر او، وجود جهان به عنوان آيات الهي و نيز محدوديت وجود ممكنات، او را رهنمون به وجود و ساحت جهان ما بعد الطبيعه مي كند اما در نهايت در مي يابد كه اين خداست كه به او امكان چنين تفكر و سلوكي را داده از اينرو اين خداست كه دليل و شاهد بر فكر و وجود بشر و همه ممكنات و جهان هستي است.به اين طريق برهان ان مبدل به برهان لم مي شود و همانطور كه وجود بشر و جهان دال بر وجود خداست، خداوند نيز دليل و شاهد بر وجود انسان و جهان مي گردد (1) چنانكه در اين مورد قرآن كريم مي فرمايد: «ما آيات قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملا هويدا و روشن مي گردانيم تا آشكار شود كه خدا حق است آيا اي رسول اينكه خدا بر همه موجودات عالم گواه و شاهدست كفايت از برهان نمي كند؟» به اين وسيله تعقل و تفكر در حكمت متعاليه مبدل به احساس حضور و ارتباط كامل وجود انسان با خداوند مي شود و در نتيجه حكمت مشاء كه تماما به ارائه برهان و دليل عقلاني اهتمام مي ورزد، خود مبدل و مرتبط با حكمت اشراق و عرفان مي گردد و به اين وسيله فيلسوف عارف در مي يابد كه سراسر وجود و هستي او، اعم از ساحت تفكر و عرصه عمل و زندگي اش همه تحت سيطره و احاطه قيومي حق تعالي است.وقوف به اين احاطه و سبقت وجودي و علمي خداوند بر علم و اراده و وجود انسان، خود به همه چيز رنگ الهي مي بخشد به همين جهت انسان بخوبي در مي يابد كه بدون التزام به وجود خدا هرگز نمي تواند حتي در باره خود بينديشد و بالاتر اينكه هستي و وجود داشته باشد و به اين وسيله برهان و استدلال و عرفان و شهود بدون ارتباط با اين حقيقت هرگز ممكن نمي گردد.لذا چنين تفكر الهي و همه جانبه، عرفان و فلسفه و كلام را با يكديگر مرتبط و متحد مي سازد.اما در اين ساحت از معرفت، التزام و اعتقاد انسان به الهيات و توحيد نه فقط در ساحت ذهن بلكه در ساحت وجود نيز مي باشد.از اينرو اعتقاد و علم كلام زمينه ورود به ساحت نوعي عرفان و شهود محض را فراهم مي سازد به نحوي كه اساسا فيلسوف عارف در مي يابد كه در حاق وجود و هستي جز خدا و جلوه او چيزي در ميان نيست و در اين ميان حجاب بزرگ وصول به حقيقت، همين تفكر و سلوك و بلكه وجود اوست.با اين شهود، عارف كامل، به مرحله فنا و فناي از فنا واصل مي شود و آنچه در اين ميان باقي مي ماند چيزي جز وجود خدا نيست كه در آن شاهد و شهود و مشهود فقط وجود و حضور مقدس حضرت اوست لذا سرخيل عارفان جهان فرمود «من چيزي را نمي بينم جز آنكه قبل و بعد آن خدا را مي بينم » .به اين نحو عارف، متحقق به حقيقت توحيد در ساحت فنا و نيز صحو بعد محو مي گردد.در واقع چنين انسان كاملي بعد از مقام وصول و بقا به حق، به هر چه در نظر كند جز جلوه خدا نمي يابد.در نظر شامخ او همچنانكه در عرصه تكوين، خدا معبود محض همه كائنات است، در عرصه تشريع و زندگي فردي و خصوصا اجتماعي و سياسي انسانهاي مسلم و مؤمن نيز مي بايست مورد پرسش و اطاعت عملي كامل قرار گيرد و اين امر بزرگ ممكن نمي شود جز با اعتقاد به ارتباط و تطابق و هماهنگي ميان علم و وجود انسان با اراده خداوند و جهان ماورا الطبيعه و همچنين در عرصه عمل، اعتقاد به پيوند، ارتباط و حتي يگانگي كامل ميان ديانت و عرصه جامعه، حكومت و سياست.در اين ميان براي تحقق چنين حقيقت شريف در عرصه زندگي و روابط اجتماعي و سياسي مسلمين، اگر موانعي به صورت حكومتهاي غير الهي در عرصه جامعه و امت اسلامي وجود دارند، چنين انسان كامل عارفي موظف به جهاد با طواغيت و برداشتن موانع تحقق توحيد عملي مي باشد و مي بايست خود بعنوان فقيهي عادل در عصر غيبت، مبادرت به تشكيل حكومت الهي و اسلامي نمايد.از اينرو در نظر چنين مسلمان كامل و عارفي ارتباطي تنگاتنگ عيان حقيقت توحيد و عرفان از يك سو و عرصه طبيعت و جامعه و سياست از سوي ديگر وجود دارد زيرا همچنانكه «خداوند در آسمانها خداست در زمين نيز خداست » و يا چنانكه قرآن كريم مي فرمايد «به هر سو رو نماييد جلوه خدا را مي بينيد» تا به اين وسيله تمام ابعاد ماوراء الطبيعي و طبيعي، معنوي و مادي، فردي و اجتماعي تعاليم اسلام، نخست در ساحت انديشه و بعد عمل و واقعيت تحقق كامل بيابد.در غير اين صورت با عدم اعتقاد به چنين ارتباط و پيوند تنگاتنگي ميان دو ساحت عالم ماورا الطبيعه و طبيعت و در نتيجه ديانت و جامعه و سياست، اسلام جامعيت و كليت خود را از دست مي دهد و ابعاد مختلف آن از هم جدا و به اين وسيله اين دين كامل و جامع دچار تجزيه و عدم تعادل و در نهايت با نوعي تعارض و «شرك » مواجه مي شود و با توجه به تاريخ صدر اسلام و بعد آن اين تجزيه و تفرق اجزاء مكتب بزرگ اسلام، هم در عرصه تفكر منجر به اختلافات و برخي تعارضات ميان علوم گوناگون اسلامي از فقه تا فلسفه و كلام و عرفان مي گردد و هم در عرصه زندگي و جامعه و سياست، امت اسلامي دستخوش حاكميت جائرانه طواغيت غير متعهد به اسلام مي گردد و به اين طريق بسياري از احكام اجتماعي و سياسي و جزائي و اقتصادي اسلام معطل و متروك مي شود و با تحقق چنين واقعياتي، انواع اعوجاجات فكري و عملي و اجتماعي در جوامع مسلمين - همچنانكه در تاريخ گذشته مسلمانان صورت پذيرفت - تحقق مي يابد و به طور كلي اين دين جامع و متعادل كه قرآن كريم از آن به مكتب «امت وسط » تعبير مي فرمايد دستخوش عدم تعادل و انواع بدعتها، افراط و تفريطها، تعصبات فكري و فرقه اي و همچنين سياسي مي گردد چنانكه در هزار سال گذشته، تمدن اسلامي علي رغم برخي جنبه هاي درخشان متاثر از تعاليم اسلام، دچار چنين سرنوشتي گشت كه تحليل برخي ابعاد آن در عرصه هاي فكري و عملي خود مجال ديگري مي طلبد.با اينكه جناب ملا صدرا با توجه به مطالب فوق و محتواي حكمت متعاليه همانند امام راحل موفق به تدوين و فهم وحدت ميان ابعاد گوناگون علوم مختلف اسلامي از فلسفه، كلام و عرفان و به دنبال آن موفق به فهم ارتباط «علم و وجود» و پيوند ميان «عقل و نقل » و «اعتقاد و ايمان » گرديد و به اين وسيله از تشتت و تفرق و تجزيه و تعارض علوم گوناگون ديني و اسلامي به نوعي وحدت فكري بسيار بزرگ و عظيم نائل گشت و با پيوند ميان استدلال و شهود و يا فلسفه و عرفان موفق به سلوكي اخلاقي و عارفانه گرديد اما چون در ساحت واقعيت و زندگي اجتماعي و سياسي قادر به تصرف و دگرگوني آن در جهت انطباق آن با تعاليم اسلامي - به دليل وجود حكومتهاي جائر غير متعهد به اسلام - نبود لذا در عرصه عمل تنها در ساحت سلوك فردي و اخلاقي مجاهده نمود و به اين علت وي علي رغم فهم پيوند ميان علوم اسلامي در ساحت نظر، در عرصه عمل اجتماعي و سياسي موفق به فهم دقيق و تحقق آن به صورت حركت و قيامي حكومتي نگرديد و بحث از سياست و مبادي حكومت ديني و اسلامي را به نحو جدي داخل در اين منظومه عظيم فكري و عمل و سلوك فردي خود ننمود، در نتيجه برغم انقلاب عظيم او در ساحت حكمت و برخي علوم اسلامي و فهم پيوند آنها با عمل و وجود به جهت اعتقاد او به اصل اصالت وجود و يگانگي علم و هستي، اما نتوانست جز در ساحت عمل و سلوك فردي به طرح و يا تحقق ابعاد اجتماعي و حكومتي اسلام مبادرت ورزد و به همين جهت در برابر حكومت وقت موضعي بي طرف اتخاذ نمود و موفق به دخالت و مبارزه با طاغوت زمان و تاسيس انديشه و تحقق حكومت اسلامي نگرديد.اما حضرت امام خميني (قدس سره) بعد از چند قرن در زمان معاصر با علم و اعتقاد به پيوند علوم بنيادي و سه گانه اسلامي از «فقه » ، «فلسفه » و «عرفان » متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، متوجه قله و لب و مغز و نهايت تعاليم اسلامي گرديد كه با آن و در آن توجه به ابعاد اجتماعي، حكومتي و حتي جهاني اسلام وجود دارد و به اين وسيله منظومه عظيم علمي ملا صدرا (ره) را همراه با تفكر و سلوك عارفانه فردي با حكمت مدني و حكومت اسلامي كامل نمود و ارتباط هستي شناسي با تاريخ و جامعه و سياست را مطرح ساخت و از اين طريق اسلام را با همه ابعاد علمي و عملي آن به صورت كامل و متعادل با انديشه تشكيل و تاسيس حكومت اسلامي طرح و بلكه تحقق عيني بخشيد.در اين مورد معظم له مي فرمايد: (2) «هيچكس نمي تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود.قانون كيفر اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود.هر كه اظهار كند تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.» اما آنچه در اين زمينه و راه مقدس واقعيت يافته است تا تحقق غايت تفكر اين بزرگوار كه تشكيل حكومت واحد جهاني بر اساس مكتب اسلام مي باشد راه درازي در پيش است كه تحقق كامل آن بستگي به مجاهدت و آمادگي امت اسلامي در آينده دارد.لذا معظم له در جاي ديگر مي فرمايد: «تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم » و يا مي فرمايد «راه ما آن زمان تمام مي شود كه همه احكام اسلام پياده شود» البته لازمه چنين نگاه جامع به اسلام بستگي به تلقي آدمي از قلمرو و گستره فقه اسلامي دارد چنانكه امام خميني (ره) در اين مورد مي فرمايد: (3) «حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است.حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است.فقه تئوري واقعي كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است...حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند.» با توجه به چنين نگاه عظيم به فقه اسلام حضرت ايشان مي فرمايد: «خودتان را براي يك مبارزه علمي و عملي بزرگ تا تحقق همه اهداف بزرگ انقلاب اسلامي آماده نمائيد» .بنابر اين بعد از هزار و چند صد سال امام خميني (ره) به پيروي از رسول اكرم (ص) و حضرت امير و فرزندان بزرگوار او عليهم السلام با توجه به همه ابعاد و مراتب علمي و فكري اسلام و همچنين تمام ابعاد فردي و اجتماعي و حتي جهاني آن با تاسيس حكومت اسلامي، اين دين بزرگ و جامع را از تجزيه اي مصيبت آفرين در طول تاريخ گذشته جوامع اسلامي از مسخ و تجزيه و تحريف برخي متفكران كج انديش و نامتعادل و نيز سلاطين و خلفاي خود كامه گذشته و همچنين يورش موذيانه استعمار و تهاجم بزرگ غرب در دو سده اخير رهائي بخشيده و با يك انقلاب عظيم علمي و عملي بي سابقه، موفق گشت علي رغم موانع بسيار سترگ فكري و تاريخي داخلي و خارجي، چهره واقعي اسلام را به جهانيان ارائه نمايد و به اين وسيله باعث احياي اين دين بزرگ و موجب بيداري جهاني در ميان امت بزرگ اسلامي و بلكه جهان غير اسلامي مي گردد و بر خلاف همه انقلاب هاي بزرگ جهان معاصر در دو سده گذشته تا كنون كه صبغه اي كاملا ناسوتي و مادي داشته و به اين جهت علي رغم ايجاد تحولاتي بزرگ در زندگي غريبان دستخوش بحراني فراگير در همه ابعاد فكري، سياسي، اخلاقي و حتي زيست - محيطي گشته است موفق به تاسيس و ايجاد انقلابي الهي - انساني و ما بعد الطبيعي و در عين حال واقع بينانه كه سخت مورد نياز جهان بحران زده كنوني است گردد.البته چنين واقعه اي هم در گذشته جوامع اسلامي و هم در جهان غرب و معاصر جز در مقايسه با تاريخ صدر اسلام پديده اي منحصر بفرد و بي سابقه است.
به نحوي كه اين مسئله و ويژگي ممتاز، اين انقلاب را از تمام انقلاب هاي مذكور ممتاز و متمايز مي سازد.و اين خود در واقع «انقلاب در انقلاب » به معناي رايج و متداول آن است.حقيقتي كه بسياري از تئوريسين هاي پديده انقلاب در غرب در فهم و تحليل ماهيت معنوي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) هنوز بعد از 20 سال متحير و مبهوت مانده اند و تا كنون هيچيك از آنها موفق به فهم ماهيت منحصر بفرد آن نگرديده اند.بزرگترين ويژگي اين انقلاب در ساحت نظر و تفكر برخاسته از اعتقاد آن به «هماهنگي و ارتباط متعادل ميان جهان ماور الطبيعه و طبيعت و در نتيجه اعتقاد به هماهنگي سازنده ميان وحي الهي و عقل انساني » است، در حالي كه در جهان غرب هم در ديانت و تمدن «يهود» و هم «يونان و روم » و همچنين در «تفكر و تمدن قرون وسطي » و «عصر جديد» انگيزه نهائي هر تحول و انقلابي كه منجر به ايجاد تمدنهاي دوره هاي تاريخي مذكور گرديد همه با وجود پاره اي اختلافات اساسي بر اساس «اعتقاد به نوعي تعارض ميان خدا و انسان و نيز جهان ماور الطبيعه و طبيعت » تحقق يافته است به نحوي كه يا مانند دوره قرون وسطي با اعتقاد نا متعادل به اصالت يكسويه جهان غيب و فراموشي و حتي تحقير حقوق انسان ها و استفاده از مواهب جهان طبيعت منتهي به «استبداد ديني » قرون وسطي و يا در واكنش نسبت به اين تمدن نامتعادل منجر به تاسيس و ايجاد تفكر و تمدن اومانيستي عصر جديد كه مبتني بر انديشه «اصالت وجود بشر و جهان طبيعت در برابر خدا و عالم ماور الطبيعه » است گرديد.كه حاصل آن در حال كنوني چيزي جز پيشرفتي نامتعادل و بحران زا نمي باشد.به اين علت همه تحولات بزرگ غربي در عصر جديد از انقلاب انگليس در 1688 تا انقلاب و استقلال آمريكا و نيزانقلاب كبير فرانسه در سال 1789 و تحولات ديگر ملل غرب در قرن نوزده و همچنين انقلاب اكتبر ماركسيستي روسيه در 1917 همه صبغه اي ضد ديني و يا غير ديني و در نتيجه ماهيت و غايتي كاملا مادي و ناسوتي و بشري داشته اند.با توجه به مطالب مذكور جهان غرب يا دچار افراط قرون وسطي و انديشه «جبر» در برابر كليسا و ديانت مسيح (ع) بوده و يا دستخوش انديشه «آزادي » و «تفويض » سرسام آور و لجام گسيخته عصر جديد گرديده است چنين عدم تعادل و اعوجاج بنيادي كه همه از انديشه و اعتقاد به عدم تطابق وحي الهي با معرفت انساني ناشي مي شود و در جهان و تمدن گذشته اسلامي نيز به صورتهاي خاص خود بعد از حكومت علي (ع) و شهادت امام حسين (ع) تا وقوع انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام هم در عرصه تفكر و اعتقاد كلامي و همچنين در ساحت حكومتهاي سياسي وقت تحقق داشته است جز در تفكر عده معدودي از علماي اصيل اسلامي و خصوصا شيعي كه تنها موفق به فهم همه مراتب و ابعاد فكري اسلام گشتند اما همين گروه معدود نيز در ساحت تحقق عيني و عرصه واقعيت به علت وجود حكومتهاي جائر قادر به تحقق ابعاد سياسي و حكومتي ديانت بزرگ اسلام نگشتند.
پي نوشت ها:
1. قرآن كريم، سوره فصلت، آيه 53.
2. ولايت فقيه، امام خميني (قدس سره)، ص 27.
3. صحيفه نور: ج 21 به نقل از فصلنامه حضور دوره دوم زمستان 1373، شماره 9.
جرعه جاري، باوند، نعمت الله
آفات و تهديدات فكرى انقلاب اسلامى
امروزه پس از گذشت يك دهه از جريان سازندگى، وجود مشكلات در جامعه قابل انكار نيست. از نظر ساماندهى همه جانبه كشور مشكل داريم: درآمد عمومى مردم سير نزولى دارد و نابسامانى اقتصادى روز بروز فاصله طبقاتى را بيشتر مىكند. خدمات و دلالى، بارزترين چهره روبه رشد كشور ماست. (1) صنعت ما، وضع نامناسبى دارد. وضع آموزش عالى و پژوهش خوب نيست و به همين دليل اقتصاد و صنعت و مديريت ما، از اين مراكز سود چندانى نمىبرد. وضع برنامه ريزى و گزارش و ارزيابى روند برنامهها، دقيق نيست. روز به روز از ارزش پول ما كاسته مىشود وضع توليد رضايت بخش نيست (2) وابستگى ما در محصولات كشاورزى و دامى، بجاى خود باقيست. مديريت كشاورزى و حفاظت از زمينهاى زراعى و جنگلها و مراتع ضعيف است. همه ساله خبر از تخريب ميزان قابل توجهى از جنگل و مرتع مىشنويم و تخريب باغها و زمينهاى زراعى را در اطراف شهرها و بخشها به چشم خود مىبينيم. گرانى و تورم بيداد مىكند. ميلياردها تومان نقدينگى سرگردان، بيشترين لطمه را به پيكر اقتصاد جامعه مىزند، گسترش سازمانهاى ادارى و عدم كفايت درآمد كارمند به نيازهاى زندگيش، كم كارى و فساد و رشوه و پارتى بازى همه جا مطرح است. توجه به ارزشهاى غربى و دنيوى، روز به روز بيشتر مىشود، تغيير ارزشها و رويكرد به خودنمايى و فخر فروشى و مخصوصا نمايش ثروت رواج مىيابد، تكيه بر اصول و موازين اوليه انقلاب، ضعيفتر مىشود، هماهنگى با نهضتهاى اسلامى در سراسر جهان كمرنگ شده، موضعگيرى ما در مقابل شرق و غرب زير سؤال مىرود. از امكانات موجود جامعه مانند صدا و سيما و مطبوعات و ساير سازمانها و نهادها، بخوبى بهرهبردارى نمىشود. شيوع مواد مخدر و فحشا، اختلاس، كلاهبردارى، اخلاق و فضيلت را تهديد مىكند و دهها مشكل ريز و درشت ديگر.
در بررسى علل و عوامل اين مشكلات و ناكامىها، موارد زير را مىتوان مطرح كرد:
.1 مشكل تفكر. نه تنها از باب تعهد و پيش فرض اين نوشته، بلكه با مطالعه دقيق مىتوان مشكل تفكر را در عملكرد دوران سازندگى ملاحظه كرد.
در آغاز انقلاب، عواملى از قبيل: حذف كارشناسان و مديران وابسته، مهاجرت عده زيادى از متفكران بى تجربگى غالب مخالفان رژيم سابق در مديريت، ترور نيروهاى كارآمد انقلاب توسط مخالفان، شرايط دشوارى را براى تنظيم برنامه، در سالهاى اول انقلاب فراهم آورده بود كه درگيرىهاى داخلى و خارجى نيز بر اين مشكلات افزود. اما اينك با گذشت يك دهه، شرايط كاملا متفاوتى در پيش بود. و لذا امكان يك برنامه ريزى جامع وجود داشت. اما عملا اينكار چنانكه بايد و شايد انجام نپذيرفت. براى اينكه:
.1.1 در زمينههاى مختلف، غالبا با يك روند روشمند كه همه ساله، كميت و كيفيت كار، دقيقا قابل ارزيابى و انتقاد باشد مواجه نشديم.
من بعنوان يك دانشگاهى عملا مىديدم كه موضوعات بسيار مهمى از قبيل: وحدت مسلمانان، وحدت حوزه و دانشگاه، فرهنگ عمومى، وجدان كارى، انضباط ادارى و مالى، بصورت مسائل بسيار مهم همه ساله مطرح شده، اما هيچكس از ميزان پيشرفت و توفيق، ارزيابى بعمل نياورده و گزارشى به مردم نداده است. مطمئنا صنعت كشاورزى و مسائل مربوط به ارزشها نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.
.1.2 هنوز هم مشكل تعهد و تخصص حل نشده و جايگاه آندو دقيقا مشخص نشده است. ما سالهاست كه تعهد و تخصص را بعنوان دو شرط اساسى شايستگى مسئوليت مطرح مىكنيم. عدم توجه به جايگاه هر يك از اين دو شرط موجب انتقاد مخالفان و اشتباه مسئولان و زيان و آسيب نظام شده است . ما معمولا ايندو را در كنار هم آورده، توجه نمىكنيم كه از ايندو يكى شرط عام است و ديگرى شرط خاص. يعنى تعهد شرط عام است به اين معنى كه همه افراد جامعه و مسئولان، لازم است اهل تقوا بوده و پايبند نظام باشند. اما اين تعهد هرگز در بعهده گرفتن يك مسئوليت تعيين كننده نهايى نيست. براى تصدى يك شغل، شرط خاص آن يعنى تخصص لازم است. بعبارت ديگر هيچ شغلى را با شرايط عام از قبيل عاقل بودن و پرهيزكار و دلبسته به نظام بودن، نمىتوان به كسى واگذار كرد. بلكه با داشتن همه اين شرايط، مهارت و تخصص لازم، شرط اصلى است. اما با صرفنظر از تبليغات سوء دشمنان، واقعيت قضيه اينست كه ما در اين باره، دقت لازم را بكار نبرديم. براى اينكه انتخاب مسئولان بيشتر بر اساس معرفى اشخاص و تأييد گزينش، انجام مىگرفت كه بيشتر، مربوط به تعهد بود. همين مسأله گزينش و تكيه بر تعهد، شرايطى را پيش آورد كه:
اولا ـ افراد ناتوانى به مشاغل مهم و حساس گمارده شوند.
ثانيا ـ از هر گونه بازخواست و انتقاد در امان باشند. انتخابهاى ناشى از وابستگيهاى جناحى در سالهاى اخير هم بر اين مشكلات افزود.
ثالثا باعث پيدايش اشخاص چند شغلهاى شد كه براى هيچيك از مشاغل متعدد خود، وقت و تخصص كافى ندارند. با اينكه در اوايل انقلاب با تصويب قانون، تصدى بيش از يك شغل را براى اشخاص ممنوع ساختند.
.1.3 دو عامل قبلى يعنى بىبرنامگى و عدم توجه به تخصص، مشكل سومى ايجاد كرده است كه عبارتست از پراكنده كارى و نداشتن يك سلسله مراتب علمى و حساب شده. يك جوان كم سابقه رئيس دانشگاه شد و يك مربى غير رسمى به رياست دانشكدهاى منصوب شد كه داراى دوره تحصيلات تكميلى است و يك نفر بدليل اينكه استاندار يك شهر بوده با مدرك ليسانس به رياست دانشگاه برگزيده شد و همچنين.
بدلايل گذشته، ارتباط منافع فرد و جامعه بهم خورد. در يك جامعه علمى با يك مديريت قوى، كارها چنان تنظيم مىشود كه همه افراد جامعه نمىتوانند هيچ سودى بدست آورند جز اينكه به همان نسبت براى جامعه خود سودمند واقع شوند. عينا مانند يك كارخانه كه كارگران و مديران وقتى سود مىبرند كه كارخانه سودآور باشد. اما در جامعه ما، فرهنگ غلطى جا افتاده است كه هر كسى سود خود را در زيان جامعه مىجويد.
.1.4 ناتوانى از ارائهى يك متن شفاف فراگير از برنامههاى اجرائى با حاشيههاى متفاوت ناشى از سليقهها و كارشناسيها از ديدگاههاى متفاوت، جهت سوق مردم جامعه به يك رقابت جناحى و حزبى علمى. بديهى است كه لازمه چنين كارى آن است كه مطبوعات و صدا و سيما و اجتماعات همه به عوامل و مراكز تحليل علمى مسائل و مشكلات سياسى و اقتصادى و اجتماعى تبديل شده، سطح اطلاع رسانى و آگاهى را بالا برند تا انتخابات هم بر مبانى و اهداف علمى پايه ريزى شود. در صورتى كه در شرايط فعلى، در همه انتخابات با نام چند شخص روبرو هستيم و فعاليتهاى انتخاباتى مبتنى است بر تبليغ و جو سازى و تحريك و عقده گشائى و هزينههاى نامشروع براى خريد رأى و پخش پوستر و غيره. با تكيه و تاكيد بر سوابق و علايق و عقايد شخص، بدون كمترين توجهى به هدف و برنامه و طبعا بدون هيچ آموزش و اعتلائى در زمينه اطلاعات سياسى و اجتماعى و اقتصادى مردم.
.2 اهمال در حفظ ارزشهاى اصولى انقلاب، در اثر غفلت و اغراض نفسانى. چنانكه بارها در اين نوشته تأكيد شده است دين اسلام بر خلاف مسيحيت، ذاتا مشكلى ندارد. نه اصول نا معقول دارد و نه فروع بر خلاف فطرت و وجدان بشرى. و لذا از اين لحاظ در يك مقابله منطقى آسيب پذير نيست. آنچه اسلام را آسيب پذير مىكند عيبى است كه در مسلمانى ماست. اگر در جامعه ما فرهنگ و ارزش دينى كمرنگ شده و در معرض تهاجم فرهنگ مادى غرب قرار گرفتهايم، معلول عملكردهاست. با يادآورى اين نكته كه عملكردهاى نادرست، ناشى از جهل و بى تقوايى اشخاص است نه طبيعت نظام اسلامى، به چند مورد از عملكردهاى نادرست اشاره مىكنيم:
.2.1 ناتوانى در حفظ ارزشها. ارزشهاى معنوى در جامعه اسلاميان در دوران سازندگى سخت آسيب ديد كه عامل اصلى و عمده آن رفتار بر خلاف ادعا و شعار مسئولان بود. ما كه دم از عدل على و زهد نبوى مىزديم، چرا به آسانى اين چنين بدنبال مال و جاه رها شديم؟ ! على عليه السلام رابطه پيغمبر و دنيا را چنين توصيف مىكند:
«يقضمها قضما و لم يعرها طرفا» (3)
يعنى: «با تنفر و اجبار از دنيا بهر مىگرفت و هرگز چشمش بدنبال آن نبود» .
در جامعهاى كه تا حدودى ارزشهاى معنوى رشد كرده، ارزشهاى مادى تحقير شده بود، بتدريج شاهد يك بازگشت به ارزشهاى مادى شديم. فضاى با شكوه جبههها و حال و هواى نثار و ايثار، جاى خود را به بازار كثيف سود و زيان دنيوى داد. براى اينكه عده زيادى بخاطر بدست آوردن وزارت و وكالت از تلاشها و هزينهها و موضعگيرىهاى دنيا پرستانه بهره گرفتند و مردم هم، هوشيارانه، اين رويكرد به دنيا را در نشست و برخاست و مركوب و ملبوس و دفتر و دستك و پيشواز و بدرقه آنان، آشكارا ديدند. تعقيق ثروت و قدرت بوسيله دولتيان، تصويب حقوقهاى بالا و قانونى كردن حقوق و مزاياى مادام العمر براى تصدى چند ساله برخى از مشاغل، جدا كردن خانه و مسكنشان از طبقه محروم، بهرهگيرى غير لازم و اسرافگونه از بيت المال و امكانات دولتى و هزاران نكته باريكتر از موى ديگر، كه جز به دنيا پرستى آن دلالت نمىكردند . در حاليكه، چنانكه گفتيم، عينىترين معجزه و نشانه مقامات بر صداقت و حقانيت موضعشان، همين دورى آنها از متاع دنيوى و اغراض نفسانى بود. يكى از ياران امام صادق عليه السلام، سوال جالبى از آن حضرت مىكند و آن اينكه: چرا توده مردم ما مجازند از علماى خود پيروى كنند اما توده يهود مجاز نيستند؟ حضرت پاسخ ظريفى دادند با اين بيان كه مردم يهود فساد علماى خود را به چشم مىديدند، حب و بعض آنها را بخاطر مسائل شخصى مشاهده مىكردند، فطرتا بايد پىمىبردند كه چنين كسانى شايسته پيروى نبوده و نمىتوانند ميان خدا و خلق واسطه باشند. و اگر توده مردم ما هم در چنين شرايطى باشند بايد از علمايشان پيروى نكنند؛ اگر ببينند كه پيشوايان آنان كار خلاف كرده، بر سر دنيا به جان هم مىافتند، از طرفداران ناصالح خود حمايت كرده، بر سر مخالفان شايستهشان مىكوبند، اگر با اين وصف از آنان پيروى كنند مانند توده مردم يهود، شايسته سرزنش خواهند بود. (4)
.2.2 ضعف كاركرد در حوزه امر به معروف و نهى از منكر از قبيل برخورد از موضع قدرت به جاى برخورد ولايتى ناشى از دلسوزى و عشق به هدايت. ما حتى در مراكز علمى هم فكر خود را بر ظواهر متمركز نموده، با كميته انظباطى و حراست و عوامل ديگر مىخواهيم امر به معروف و نهى از منكر كنيم. در صورتيكه مردم، مخصوصا جوانان براى هدايت و جلب توجه، به همراهى و مهربانى و دلسوزى و دلجويى نيازمندند. و اين دلسوزى و دلجويى، صرفا با شعار اثبات نمىشود. يك مسئول دلسوز كسى است كه دانشجو احساس كند كه نگران مسائل زندگى اوست و لذا نصيحت او را مىپذيرد چون مىبيند كه دلسوز و خيرخواه است. بر خلاف اينكه عملا نشان دهيم كه بفكر دنياى خود و دين ديگرانيم! از بيت المال! سوارى گران قيمت زير پا داريم، اما دلواپس كوتاهى آستين ديگرانيم!
.2.3 توجه بيش از حد به آموزش نظرى دين بجاى اجراى عملى آن.
روشن است كه اگر مردم، مسلمان نبودند، انقلاب اسلامى پيروز نمىشد. بنابراين مردمى كه در شرايط متضاد با ارزشهاى دينى دوران پهلوى، توانستند ديندار بمانند و از روحانيت جدا نشوند، پس از پيروزى انقلاب اسلامى، ايمان و همراهى آنان جاى ترديد نبود. بنابراين مسئولان بجاى آنكه تلاش خود را به تبليغ نظرى دين متمركز سازند، بايد در اجراى وعدهها و پياده كردن قوانين آسمانى تلاش مىكردند. اما متاسفانه آنقدر كه وقت صرف مسائل نظرى مىشود، مسائل و مشكلات اجرائى دنبال نمىگردد.
.3 كوتاهى در حفظ موقعيت بين المللى انقلاب. يكى از مسائل و اهداف بزرگ انقلاب اسلامى، موقعيت جهانى و بين المللى آن بود. براى اينكه دعوت اسلام به منطقه و مرز جغرافيايى خاصى محدود نيست، اصل مهدويت هم پشتيبان جهانى شدن اين بعثت است كه با هدف هدايت همگان و با دست آورد رحمت و سعادت براى بشريت، آغاز شده است.
چنانكه گذشت، انقلاب بصورت يك موج وارد صحنه شده، تنها كارى كه مىكند، شرايط اقدام و برنامهريزى را فراهم آورده، موانع كار را از پيش پاى پيشگامان برمىدارد. انقلاب اسلامى ايران با صلابت و شكوه تمام، ظهور كرده، موج توفنده آن، سراسر جهان را تحت تأثير قرار داد. همين تأثير، زمينه لازم را براى بهرهبردارى جهت ايجاد يك موقعيت جهانى پديد آورد.
بى ترديد، مخالفان اين موج، بيش از خود ما بر قدرت و اهميت آن پى بردند، بدليل آنكه اولا مثل ما با مسائل و مشكلات درگير نبودند. ثانيا امكانات بررسى و مطالعه را در دهها مركز علمى بوسيله صدها محقق آسوده خاطر و تمام وقت در دست داشتند. و لذا با اشكال مختلف به مقابله جدى پرداختند. از تخفيف و استهزاء (كار سلمان رشدى نمونهاى از آن بود) گرفته، تا جنگهاى سرد و گرم روانى و فيزيكى.
در دوران سازندگى با در پيش گرفتن تدريجى روشهاى متعارف ديپلماسى و رفت و آمدها و شركت عادى در محافل و همايشها از طرفى و كمرنگ كردن رابطهمان با جريانهاى انقلابى، در كشورهاى مسلمان از طرف ديگر، از هيمنه و شكوه انقلابمان كاستيم. مثلا مجاملات ديپلماتيك ما در مورد فتواى قتل سلمان رشدى، غرب را در كارآئى اقداماتش عليه انقلاب اسلامى اميدوار كرد . براى اينكه جريان سلمان رشدى براى غرب يك استهزا و دهن كجى بود به اسلام، و مقابله امام با اين دهن كجى و زندگى مخفيانه سلمان رشدى، نمايشى از اقتدار جهانى اسلام بود و مسأله در حد ارتداد يك شخص نمانده بود. يك قطبى شدن دنيا و سيطره نظامى و اقتصادى و تبليغاتى غرب به رهبرى آمريكا، جو بين المللى را به زيان جبهههاى مقاومت اسلامى تغيير داد. با متوقف شدن اين حركت در الجزاير، مصر، تركيه و با ايجاد مشكل در افغانستان، با تبليغات متمركز بر اعمال و رفتار طالبان، ضربه سنگينى بر حركتهاى اسلامى وارد شد. و ما در اين مورد از چند جهت حريف نشديم، با اينكه مىتوانستيم حريف باشيم، اگر بميزان لازم انديشه و تدبير به كار مىبرديم از جمله:
.3.1 اوايل انقلاب در اثر وسوسه گروهكها و احساسات تند خودىها، مواردى پيش آمد كه نتوانستيم دقيقا حساسيت جهان متمدن امروز را رعايت كنيم. اما در دوران سازندگى شرايط مناسبى براى رعايت اين حساسيتها داشتيم. ولى متاسفانه اهمال شد. در مكتبى كه پيشوايش على عليه السلام، در بستر مرگ، سراغ قاتل خود را گرفته، از بدرفتارى با وى جلوگيرى مىكند، چگونه مسئولان آن، توجه به زندانها، مخصوصا زندانهاى سياسى، بازجويى و محاكمهها را، ناديده مىگيرند؟ در حالى كه رئيس جمهور دوران سازندگى، اين قدر وقت اضافى دارد كه براى اجراى تشريفات (كلنگ زنى، افتتاح، بازديد، سخنرانى) به دورترين نقاط كشور سفر كند، اما در طول هشت سال رياست جمهورى حتى يكبار از زندانها بازديد نكرده، حال زندانيان را نمىپرسد. آنگاه دستگاههاى تبليغاتى غرب، با بهرهگيرى از بعضى اعمال دور از عقل و منطق و بيحاصل برخى عوامل، بمبارانمان مىكنند كه كو حقوق بشر و آزادى؟ !
حيف نبود كه فضاى سرشار از عطر ايمان و ايثار كشورمان كه جهانيان را صلاى عشق مىداد، و پهنه روحانى جبههها كه بقول بايزيد «عشق باريده بود و زمين ترشده، چنانكه پاى مرد به گلزار فرو شود، پاى هر انسانى در آن به عشق فرو مىشد (5) » با رفتار نسنجيده برخى دوستان كه فهم و يا توان تدبير لازم را نداشتند و يا حوصلهاش را، آسيب يابد؟ ! و دشمنان در كمين نشسته، فرصت يافته آستين بالا بزنند و تيغ تبليغات بكشند؟
.3.2 از طرف ديگر در ساماندهى يك ديپلماسى شايسته و مناسب با انقلاب اسلاميمان كامياب نبوديم. من شيفتگى دانشگاهيان آذربايجان رها شده از شوروى سابق رانسبت به ايران به چشم خود مىديدم. اما وقتى كه يكى دو نفر از كسانى را كه فرستادگان ما بودند، ديدم، حدس زدم كه كار به كجاها خواهد كشيد. سرانجام همين فرستادهها به آب و نان رسيدند، (6) اما كار به كام ما پايان نيافت. ما بيش از ديگران زمينه داشتيم اما ديگران تدبير بهترى بكار گرفتند و بردند. همچنين در افغانستان و پاكستان و غيره.
در دنياى غرب هم، در برابر اين همه تبليغات و كارشكنى آنان، چه كردهايم و در كجاى كاريم؟ جز اينكه پس از گذشت بيست سال از انقلاب اسلامى، در داخل كشورمان با طرفداران پلوراليزم و سكولاريزم دست بگريبانيم و براى خالى نبودن عريضه در محافل و مجالس بين المللى كليسائيان هم به دلخواه آنان و همراه با كسانى كه در داخل كشور مروج آنان هستند شركت مىكنيم. تنها مايه دلخوشيمان هم جز اين نمىتواند باشد كه به مسافرت خارج رفتيم يا نماينده به فلان همايش بين المللى فرستاديم. (7)
.3.3 از لحاظ علمى هم، وضعى بهتر از ديپلماسى نداشتيم. با همه هزينهها كه كرديم و با مراكز متعدد نتوانستيم آموزش و پژوهش خود را برابر با نيازهاى يك برنامه فراگير سياسى، اقتصادى، صنعتى و مديريتى، سامان دهيم. حتى با وجود مراكز قديم و جديد گوناگون فلسفه و الهيات نتوانستيم با يك برنامه ريزى متمركز به نتيجه مطلوب برسيم. با تمامى امكانات دانشگاهى و پژوهشگاهى نه تنها در ساحت تفكرات خودى نتوانستيم به يك تجديد سازمان و بازسازى متناسب با نيازهاى بين المللى دست يازيم؛ حتى در ارائهى يك تحليل انتقادى منسجم، در برابر تفكرات غرب، در صحنه جهانى موفق نبوديم. مشغول جر و بحثهاى پراكنده شده، از پرداختن به مسائل بنيادى بازمانديم. امروزه در متون خود مدام از حد و رسم و بطلان تسلسل و اصول اوليه بهره مىگيريم، اما هرگز در بطلان تسلسل، يا نحوه تعريف و چگونگى كسب حدود اشياء و اهميت و توان ذهن و عقل، كار جدى و قابل ارائه نكردهايم. در نتيجه به آنجا رسيديم كه كم كم راه حلهاى اضطرارى الهيات غير عقلانى مسيحيت را تنها راه رفع مشكلات مادى و معنوى خود دانسته، مبلغ و مروج آنها باشيم. (8)
در حالى كه خود غرب با پيرايش و آرايش همه جانبه دين، به نتيجهاى جز تضعيف و انزواى آن نرسيده است؛ ما هم جز مسخ دين و تهى كردن آن از محتوايش، نتيجهاى نخواهيم گرفت كه حاصلش همان تضعيف دين و غير جدى بودن آن خواهد بود.
كتاب: ماجراى غم انگيز روشن فكرى در ايران صفحه 352
نويسنده: سيد يحيى يثربى
افول قدرت شاه در ايران
بعضي از تحليل گران خارجي سال 1975، يعني اواخر سال 1353 و 9 ماهه ي اول سال 1354، را نقطهي آغاز افول قدرت شاه در ايران ميدانند. وقايعي كه در اين سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نيرومندتر شدن موقعيت شاه و رژيم سلطنت در ايران حكايت ميكرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 ميليارد دلار رسيد كه با قدرت خريد آن روز دلار، رقم هنگفتي به شمار ميآمد. شاه با اعلام يك سيستم تك حزبي در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبيت كرد. آشتي با عراق و امضاي قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بيانيهي الجزاير تنظيم شده بود، به نگرانيهاي ايران از مرزهاي غربي خود خاتمه داد. روابط ايران با همةكشورها اعم از شرق و غرب توسعه يافت و سيل سران و دولتمردان خارجي، براي بهره گرفتن از خوان نعمتي كه بر اثر افزايش ناگهاني درآمد نفت در ايران گسترده شده بود، به ايران سرازير شد. در اين ميان درباريان، به فكر راه انداختن جشن هاي تازهاي افتادند. اين بار پنجاهمين سال سلطنت خاندان پهلوي را در آبان 1354، بهانهاي براي ريخت و پاشهاي تازه قرار دادند. اسدالله علم يكي از معاونين خود، دكتر باهري را كه سوابق تودهاي داشت براي سرپرستي برنامههاي تبليغاتي اين جشنها برگزيد و دهها كتاب در وصف خاندان پهلوي كه هر يك با مقدمهاي با امضاي علم آغاز ميشد، انتشار يافت.
در فورية سال 1976؛ يعني در زمان حكومت «فورد» در آمريكا و يازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفيد بشود، يك هيئت تحقيقاتي از طرف سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) به سرپرستي «ارنست اوني» گزارشي دربارة خاندان سلطنتي و ساختار حكومت در ايران تهيه كرد كه در تيراژ محدودي در مجموعة نشريات محرمانة سيا چاپ و بين مقامات سيا و بعضي مقام هاي بالاي آمريكا توزيع گرديد.در اين گزارش، خانوادة سلطنتي ايران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفي شده و بيش از همه به شرح احوال اشرف پهلوي به عنوان با نفوذترين و در عين حال فاسدترين اعضاي خانواده پرداخته بود و شاه را زمامداري خودكامه كه به جز افراد خانوادة خود فقط با ده، دوازده نفر كه رأس آنها امير اسدالله علم وزير دربارش قرار دارد، مراوده دارد؛معرفي نمود. «فقط از اين عده اطلاعاتي را كسب ميكند. او با كسي مشورت نمينمايد و ديگران فقط مجري تصميمات او هستند. ايران عملاً تيول چهل خانواده است كه مقامات دولتي و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آنها 150 تا 160 خانوادة ديگر هم هستند كه در درجة دوم اهميت قرار گرفتهاند و ردة دوم مقامات سياسي و فعاليتهاي بازرگاني كشور را اشغال ميكنند. مجموع اين خانوادهها كه 200 خانواده ميشوند، جايگزين قدرت و نفوذ 1000 فاميلي شدهاند كه آمريكاييها در گذشته از آن بهعنوان خانوادة حاكم بر ايران نام ميبردند. به گزارش سيا در تشريح نهادهاي سياسي در ايران:
«دولت و پارلمان در ايران فاقد اختيار و قدرت نهادهاي مشابه در حكومت دموكراسي هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصميمات شاه و اجراي آن نقشي ايفا نميكنند.»
شاه بعد از روي كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضايت وي برآمد. نخست دولت سيزده سالة هويدا را تغيير داد و جمشيد آموزگار تحصيل كردة آمريكا را به صدارت گماشت و راهي آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان، هنگام ورود او به كاخ سفيد كه موجب پرتاب گاز اشكآور از طرف پليس و اشك ريختن كارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشي براي اين سفر بود. اما شاه در همان ديدار نخستين با رييسجمهور جديد آمريكا سر تسليم فرود آورد و متعهد شد از افزايش قيمت نفت جلوگيري كند. در اين مذاكرات، شاه جاي هيچ گله و شكايتي براي آمريكاييها باقي نگذاشت، به طوري كه در بازگشت، اعتماد به نفس خود را باز يافته و بار ديگر با خيال راحت بر اريكة سلطنت تكيه زده بود. ولي مشكلات اقتصادي و نابسامانيهاي ناشي از ريخت و پاشهاي گذشته از يك طرف و تشديد مخالفتها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشي از آن، به تدريج روند نهضتي را در جامعه شدت بخشيد كه مهار آن روز به روز دشوارتر ميشد. آموزگار در كار خود فرومانده و هويدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هيچ گونه كارشكني در كار دولت فروگذار نميكرد و سرانجام با انتشار مقالة توهينآميز نسبت به امامخميني« قدس سره» در روزنامة اطلاعات در 17 دي 1356، كاريترين زهر خود را به حكومت آموزگار ريخت.
اين مقاله به ابتكار هويدا تهيه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتي لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه، شريف امامي را كه مهره انگليسي ها بود روي كار آورد تا بتواند در كنار حمايت آمريكا، رضايت انگلستان را نيز جلب نمايد. انتخاب شريف امامي به نخست وزيري هم، هيچ يك از انتظارات شاه را بر نياورد. عقبگرد ناگهاني رژيم در برابر مخالفان و آزادي مطبوعات، به گسترش فعاليتهاي مخالف رژيم انجاميد. اقدام شتابزدة رژيم در برقراري حكومت نظامي، فاجعه ي 17 شهريور ميدان ژاله (شهدا) را آفريد. انعكاس جهاني اين فاجعه رژيم را از اجراي مقررات حكومت نظامي بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه اي را به دنبال آورد.
تيراندازي به سوي دانشجويان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمي شدن تعدادي از آن ها، تظاهرات بي سابقة 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با بالگرد بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهدة شعلههاي آتش كه از صدها نقطة شهر زبانه ميكشيد، به كاخ نياوران بازگشت و سفيران آمريكا و انگليس را نزد خود فرا خواند تا تصميم خود را به تشكيل يك دولت نظامي به آنها ابلاغ كند. سفير آمريكا، نظر موافق واشنگتن را با استقرار يك دولت نظامي اعلام داشت. سفير انگليس نيز گفت: «دولت انگلستان آنچه را كه اعليحضرت به مصلحت كشور خود تشخيص دهند، تأييد ميكند.»
شاه پس از اين ملاقات، حكم نخستوزيري ارتشبد ازهاري را امضا كرد و فرداي آن روز ضمن اعلام تشكيل دولت نظامي گفت كه صداي انقلاب ملت را شنيده و قول ميدهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.دولت نظامي در همان چند روز اول، ناتواني خود را در ادارة امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامي هم عملاً كارآيي خود را از دست داد؛ زيرا مقررات حكومت نظامي در مورد منع اجتماعات اجرا نميشد. حكومت نظامي به ويژه در مورد مطبوعات سختگيري كرد، ولي نويسندگان مطبوعات زير بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بيش از پيش براي آگاهي از آنچه در كشورشان ميگذشت به راديوهاي بيگانه روي آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزي كشور به صفر رسيد. شاه براي خروج از بنبستي كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهة ملي روي آورد و قبل از همه دكتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دكتر صديقي پس از يك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختيار دعوت كرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير، تمام شرايط را پذيرفت.
با روشن شدن جرقه هاي اوليه انقلاب و فشار نيروهاي مخالف رژيم و هماهنگي قيامهاي مردمي به رهبري امام خميني«قدس سره» و كشتار 17 شهريور و برگزاري مراسم چهلم شهدا در تهران، تبريز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملي نفت و چاپ مقاله توهينآميز «احمد رشيديمطلق» عليه امام« قدس سره»، كنترل امنيت كشور از دست نيروهاي رژيم و حتي حكومت نظامي خارج شد و پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گرديد.
در آن تاريخ همه ناظران سياسي متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ايران امكانپذير نيست و رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد كرد. شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظامي ازهاري در برقراري نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه ديگري جز خروج از كشور نداشت. تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعتكنندگان، نخستوزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رئيس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره يگانهاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يك بالگرد وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبة كوتاهي به خبرنگاران گفت: «مدتي است احساس خستگي مي كنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين كه خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اكنون آغاز ميشود و تهران را به سوي مصر ترك ميكنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي كه پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايهگذاري آينده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت: «اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقاً نميتوانم آن را تعيين كنم.»
بعد از ظهرآن روز، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.
در آخرين روزها، فرح كوشيد تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، طبق قانون اساسي جلب نمايد. شاه نپذيرفت و گفت اين كار مشكلي را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دي 1357، فرار را بر قرار ترجيح داد. از اعضاي خانوادة سلطنتي، تنها فرح مانده بود كه او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و رژيم سلطنتي كمتر از يك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژيم سرتاسر ظلم و جور 2500 سالة شاهنشاهي روز 22 بهمن 1357، درهم پيچيده شد.
سقوط پرشتاب حكومت پهلوي
شاه ايران در سالهاي آخر سلطنت خود به طرز تأسف باري شاهد سقوط پرشتاب حكومت خود بود. وقايعي كه در سالهاي 1354 و بعد از آن اتفاق افتاد، حكومت محمدرضا پهلوي را به سرنگوني نزديكتر ميكرد؛ اما افزايش در آمد سالانه نفت تا مرز 20 ميليارد دلار در سال او را اميدوار ميساخت. همچنين توسعه روابط كشور با همسايگان غرب و شرق و بهبود رابطه ايران با عراق، اوضاع را بيش از پيش خوشايند ساخته بود. در آبان سال 1354 دربار شاه پنجاهمين سال سلطنت خاندان پهلوي را با صرف هزينههاي هنگفت برگزار كرد كه در اين ريخت و پاشها نارضايتيهاي مردمي را ميافزود. در اين دوران شاه سعي ميكرد بيش از گذشته نظر مساعد آمريكا را جلب كند و با تسليم در برابر تمام خواستههاي كارتر به سلطنت خود با آرامش ادامه دهد. شاه به خيال خود امنيت و آرامش كاملي در كشور حاكم كرده بود، غافل از اينكه جرقههاي انقلاب در همان سالها زده ميشد و در بطن جامعه، مردم با روشنگريهاي روحانيت از اوضاع و احوال ايران و ظلم و ستمهاي شاه خائن آگاه ميشدند. ديكتاتوري ظالمانه شاه و برخورد وحشيانه دولت وقت با مخالفتهاي مردمي در آن زمان را ميتوان نقطه تشديد و تحول نهضتهاي انقلاب دانست. مدت زيادي به طول انجاميد تا شاه و اطرافيانش متوجه اوضاع دگرگون پيرامون خود شوند. اقدام آنها در واكنش به اوضاع، بركناري هويدا و نخستوزيري آموزگار بود. آموزگار پيش از آن ذرات نفت را بر عهده داشت اين تغييرات وضعيت نابسامان مملكتي را عوض نكرد. ناآرامي و اعتصاب، اوضاع ايران را فلج كرده بود. اعلاميههاي آيت الله خميني همه جا پخش ميشد و او اكنون خواهان تشكيل كميتهها شده بود. «بگذاريد هر مسجد تبديل به يك كميته براي انقلاب شود» آيتالله به اين دليل اين درخواست را كرد كه پليس و ساواك قادر نبود در مساجد رخنه كند.[1]
دولت آمريكا نتوانست آنطور كه شاه انتظار داشت، رضايت نظر او را برآورده سازد. پس از او شريف امامي كابينه را عهدهدار شد. شريف امامي از مهرههاي دست نشانده انگليسي بود و در اعمال خود سعي در جلب نظر انگليس داشت. در طول عهدهدار بودن نخستوزيري شريف امامي، تغييري در جهت بهبودي وضعيت شكل نگرفت. در همين دوران بود كه امام (ره) به فرانسه تبعيد شدند و ورود ايشان به "نوفل لوشاتو" برخلاف انتظار شاه تيتر اول روزنامههاي دنيا قرار گرفت كه امام (ره) به فرانسه تبعيد شدند و ورود ايشان به نوفل لوشاتو برخلاف انتظار شاه تيتر اول روزنامههاي دنيا قرار گرفت.
ورود آيت الله خميني به نوفل لوشاتو يك نقطه عطف در تاريخ انقلاب بود. او اكنون در معرض توجه كامل مطبوعات و راديوهاي جهان كه به تمام سخنان و اقدامات او توجه زيادي ميكردند، قرار گرفته بود. يك نتيجه حضور آيه الله خميني در پاريس اين بود كه سر دبيرهاي روزنامههاي ايراني را دچار حيرت و سرگرداني كرد.[2] در همين ايام بود كه حماسه خونين 13 آبان به دست دانشآموزان و دانشجويان انقلابي رقم خورد و رژيم پهلوي را با چالش بيشتري روبرو كرد.[3]
دولت نظامي ازهاري
حركت بعدي شاه كه البته كارتر به او ديكته كرده بود، تشكيل دولت نظامي به نخستوزيري ازهاري (رئيس ستاد ارتش) بود. دولت نظامي ازهاري، جايگزين كابينه آشتي ملي شريف امامي گرديد. ازهاري از عناصر افراطي ارتش محسوب ميگرديد. شاه خائن پس از كشتار دانشگاه به مناسبت روي كارآمدن دولت نظامي، نطقي راديوئي و تلويزيوني ايراد كرد: «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم»، من حافظ سلطنت مشروطه كه موهبتي است الهي كه از طرف ملت به پادشاه تفويض شده است، هستم.»[4] با روي كار آمدن دولت نظامي كليه مطبوعات و دانشگاهها تعطيل شد و دفاتر روزنامهها به اشغال نظاميان درآمد. به نظر ميرسيد چند روز پس از دولت جديد ازهاري آرامشي نسبي برقرار شود. شاه دستور داده بود نظاميان بر روي مردم شليك نكنند و مردم نيز از اين وضعيت در جهت افزايش تظاهرات خود استفاده كردند. حكومت نظامي ازهاري نيز راه به جائي نبرد. موج نارضايتي از حكومت همچنان قويتر از پيش در مسير خود در جريان بود. تظاهرات مردم در اصفهان، همدان، يزد، كرمانشاه و فريدون كنار، دهها شهيد و مجروح باقي گذاشت. مأموران ضد مردمي، اجتماع مردم گرگان در قبرستان شهر را به رگبار بستند كه در اثر آن بيش از ده تن شهيد شدند.[5] با آغاز محرم و با الهام از قيام امام حسين (ع) شور جديدي در مردم پديد آمد. شتاب حركت مردم دوچندان شد. در بسياري از شهرها تظاهر كنندگان با كفن به خيابانها ريختند.[6] در پي پيامهائي، روحانيون از مردم دعوت ميكردند تا در راهپيمائي تاريخي تاسوعا و عاشورا شركت كنند. بيانيه مدرسين حوزه علميه قم چنين بود:
اعلام ميداريم كه در عاشورا و تاسوعاي سيدالشهدا حضرت امام حسين (ع)، براي عزداراي و تعظيم شعائر و بيان مجدد خواستههاي اصيل اسلامي خود در اين نهضت سراسري، راهپيمائي بزرگي خواهيم داشت. در شعارهاي روزهاي حماسي تاسوعا و عاشورا بر «تشكيل جمهوري عدل اسلامي»، «نابودي رژيم ضد مردمي پهلوي»، «تامين استقلال و آزادي ميهن» و «رهبري امام» تاكيد ميورزيد. اين روز مردم به شدت اراجيف ازهاري جلاد مبني بر غير واقعي بودن تظاهرات شبانه و توهين به خون مردم را به تمسخر گرفتند.[7]
دولت بختيار
بدين ترتيب دولت نظامي نيز نتوانست اوضاع نابسامان كشور را آرام سازد و شاه به ناچار براي خروج از بن بستي كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملي روي آورد و قبل از همه دكتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دكتر صديقي پس از يك هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختيار دعوت كرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير تمام شرائط را پذيرفت.
حكومت 27 روزه بختيار آخرين مرحله سير حوادثي بود كه به سقوط سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوي انجاميد. بختيار تعمداً يا ناخودآگاه كه تاريخ درباره آن قضاوت خواهد كرد با اقدامات ناپخته و نسنجيده خود شتاب و سرعت بيشتري به حركتهاي انقلاب بخشيد و سقوط رژيم سلطنتي را سريعتر و آسانتر از آنچه تصور آن ميرفت، امكانپذير ساخت.[8] در اين دوران تظاهرات، اعتصابات و ويرانيها به اوج خود رسيده بود. در تبريز، اردبيل، اصفهان، زنجان، شاهرود، تربت حيدريه، شيراز، ارسنجان، آمل، قم، مرند، فريدون كنار، بندرعباس، كنگاور و چالوس صدها نفر به خون غلطيدند. روز 9 دي يكي از خونينترين روزهاي انقلاب بود.[9] در اين شرايط شاه چارهاي جز فرار و خروج از كشور نداشت و سرانجام در 26 دي ماه 1357 محمدرضا پهلوي، كسالت و ناراحتي مزاج را بهانه قرار داده و گريز را بر قهر آشتي ناپذير خلق ترجيح ميدهد تا به تصور خويش آتش افروخته از خشم تودهها را تخفيف دهد. چهره در هم رفته و ديدههاي گريان شاه جلاد، عمق اندوه ديكتاتور را از گريز، نشان ميدهد، عليرغم اينكه خود سخن از بازگشت به وطن ميراند. فرار ديكتاتور گرچه با غايت و نهايت آرمانهاي مردم ستمديده فاصلهاي بسيار داشت اما در حكم يك پيروزي مرحلهاي، خود، شاديزا و غرور آفرين بود.[10]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . هيكل، محمدحسين؛ ايران، روايتي كه ناگفته ماند، ترجمه حميد احمدي، انتشارات الهام، پاييز 1362، چ اول، ص 268.
[2] . ايران، روايتي كه ناگفته ماند، ص 283.
[3] . موحد، ا.هـ، دو سال آخر رفرم تا.... انقلاب بضميمه انقلاب و امريكا، انتشارات اميركبير، 1363، چاپ اول، ص 216.
[4] . دو رسال آخر رفرم تا.... انقلاب ، ص 219.
[5] . .دو سال آخر رفرم تا..... انقلاب ، ص 231.
[6] . .دو سال آخر رفرم تا..... انقلاب ، ص 233.
[7] . .دو سال آخر رفرم تا..... انقلاب ، ص 236 و 237.
[8] . طلوعي، محمد؛ داستان انقلاب، چاپخانه مهارت، ص 415.
[9] . .دو سال آخر رفرم تا..... انقلاب ، ص 246.
[10] .دو سال آخر رفرم تا..... انقلاب ، ص 264-265.
نويسنده : مهدي جنّتي
اس ام اس دهه فجر SMS 22 بهمن
آمدي فجرآزادي! كه با آمدن تو، امام آمد، امامي كه بر سربيدادگران، خروش كليم داشت و برجان امت، دم مسيح. كلامش بوي وحيداشت و طعم شيرين آواي انبيا.
دهه فجرمبارك
همه براي امام بودند و امام براي همه و امت همراه امام براي خدا.
دهه فجرمبارك
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
انديشه باور شد، در امتداد باران
بر صخرههاي همّت جوشيده خون غيرت
بانگ سرود و وحدت آيد زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شكفتن آمد
بر پهندشت باور، خالي است جاي ياران
دهه فجرمبارك
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
فجر است و سپيده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در كشور ما
خورشيد حقيقت زافق سر زده است
دهه فجرمبارك
برخيز كه فجر انقلاب است امروز
بيگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه كه دشمن بكشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز
دهه فجرمبارك
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
قلبها، كهكشاني از عشق خميني ميشود و جامي لبريز از شراب طهور پيروزي. دهه فجرمبارك
سلام برتو اي مطلع فجر! اي سپيده سحر، اي انفجار نور، خوشآمدي. دهه فجرمبارك
دهه فجر، خوش آمدي كه با مقدمت، عطرآزادي به جاي بوي باروت در فضايميهن اسلاميمان پيچيد. قفسها شكسته شد و نفسها از زندان سينههارهايي يافت. دهه فجرمبارك
دهه فجر، خوش آمدي كه با آمدنت، سوز و سرما از شهرو ديارمانگريخت، برفهاي بهمن با حرارت ايمان و اخلاص، آب حيات شد. دهه فجرمبارك
فجرآزادي! خوش آمدي كه آمدنت، شرنگ مرگ به كام شاهان ريخت،سلطه را به قبرستان سلطنتسپرد، كنگرههاي قصر استكبار را فروريخت. دهه فجرمبارك
اين اعجاز بزرگ قرن و اين پيروزي بي نظير و اين جمهوري اسلامي محتاج به حفظ و نگهداري است . امام خميني(ره)
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
انقلاب اصيل ماجلوه اي از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا... (ص ) است . امام خميني(ره)
خون شهيدان ، انقلاب و اسلام را بيمه كرده است . امام خميني(ره)
رمز پيروزي شما ايمان و وحدت كلمه بود . امام خميني(ره)
پيروزي انقلاب مرهون فداكاريهاي دلاورانه ملت ، خصوصاً شهيدان است . امام خميني(ره)
انقلاب ما متكي به معنويات و خداست . امام خميني(ره)
اين انقلاب با تائيدات غيبي الهي پيروز گرديد . امام خميني(ره)
چشم دنيا به انقلاب ما معطوف است . امام خميني(ره)
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
ولايت فقيه براي شما يك هديه الهي است . امام خميني(ره)
هرچه انقلاب اسلامي دارد از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است . امام خميني(ره)
اين نعمت بزرگ الهي ( انقلاب اسلامي ) را ارزان از دست ندهيد . امام خميني(ره)
22 بهمن بهمن در طول زندگي و براي نسلهاي آينده بايد سرمشق همه قرارگيرد . امام خميني(ره)
فجر انقلاب ، دميدن خورشيد استقلال و آزادي است . امام خميني(ره)
نهضت ايران ، نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت . امام خميني(ره)
دهه فجر مقطع رهايي ملت ايران است . مقام معظم رهبري
زنده نگه داشتن ياد شهداي انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است . مقام معظم رهبري
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
دهه فجر آئينه اي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد . مقام معظم رهبري
انقلاب اسلامي با اتكاء به قدرت مردم ، آسيب ناپذير است . مقام معظم رهبري
اين انقلاب ، بي نام خميني (ره ) در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست . مقام معظم رهبري
وحدت ، كليد موفقيت و رمز پيروزي انقلاب ما بوده است . مقام معظم رهبري
حفظ حيثيت و آبروي انقلاب اسلامي و نظام ، امروز بر همه واجب است . مقام معظم رهبري
خط انقلاب ، خط عظمت اسلام و مسلمين و دفاع از مظلومين و مستضعفين است . مقام معظم رهبري
دهه فجر ، دهه تجديد قواي نيروهاي انقلابي و تجديد ميثاق ملت با انقلاب است . مقام معظم رهبري
دهه فجر عيدي است كه يك تاريخ سر تا پا ظلم و طغيان را قطع كرد . مقام معظم رهبري
دهه فجر مظهر شكوه و عظمت و فداكاري ملت ايران است . مقام معظم رهبري
انقلاب و نهضت امام (ره ) براي حاكميت اسلام بود . مقام معظم رهبري
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران سرآغاز حاكميت ارزشهاي معنوي بوده است . مقام معظم رهبري
وحدت كلمه و حضور خود را در صحنه حفظ كنيد و ياد امام و انقلاب را زنده نگه داريد . مقام معظم رهبري
22 بهمن روز تجديد عهد با انقلاب ،امام و اسلام است . مقام معظم رهبري
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
دهه فجردر تاريخ ايران نقطه اي تعيين كننده و بي مانند به شمارمي رود. مقام معظم رهبري
اس ام اس تبيان زنجان-دهه فجر-22 بهمن-sms-پيامك
اس ام اس هاي دهه فجر
اس ام اس هاي دهه فجر , پيامك هاي دهه فجر , sms هاي دهه فجر :
همه براي امام بودند و امام براي همه و امت همراه امام براي خدا . دهه فجر مبارك
اس ام اس پيروزي انقلاب , sms پيروزي انقلاب , پيامك پيروزي انقلاب :
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران , انديشه باور شد در امتداد باران . بر صخره هاي همّت جوشيده خون غيرت , بانگ سرود و وحدت آيد ز چشمه ساران . و الفجر بهمن آمد فصل شكفتن آمد , بر پهندشت باور، خالي است جاي ياران . دهه فجر بر همگان مبارك
اس ام اس هاي 12 بهمن , پيامك هاي 12 بهمن , sms هاي 12 بهمن :
فجر است و سپيده حلقه بر در زده است , روز آمده تاج لاله بر سر زده است . با آمدن امام در كشور ما , خورشيد حقيقت زافق سر زده است . 12 بهمن و فرا رسيدن دهه فجر بر ملت ايران مبارك باد .
اس ام اس هاي 22 بهمن , پيامك هاي 22 بهمن , sms هاي 22 بهمن :
برخيز كه فجر انقلاب است امروز , بيگانه صفت خانه خراب است امروز . هر توطئه و نقشه كه دشمن بكشد , از لطف خدا نقش بر آب است امروز . 22 بهمن سالروز پيروزي انقلاب اسلام مبارك باد .
اس ام اس هاي دهه فجر , پيامك هاي دهه فجر , sms هاي دهه فجر :
چه مژده اي زيباتر از آمدن بهار در پي يك زمستان تار و طولاني؟! چه بشارتي شيرين تر از بشارت خورشيد در پي يك شب سرد و تاريك؟! چه پيامي نيك تر از پيام زلال آب براي لباني تشنه و خشكيده؟! چه نوايي برتر از بشارت «جاء الحق» و «زهق الباطل»؟! قسم به شب پوشيده! كه روز خواهد درخشيد و بهاري ترين روز هستي ، بر صحيفهي شب تار و طولاني ، مُهر پايان خواهد زد . فرا رسيدن دهه فجر انقلاب اسلامي مبارك
اس ام اس براي دهه فجر , پيامك براي دهه فجر , sms هاي براي دهه فجر :
از كتاب هاي درسي آن سال ها يادم هست امام اميدش به ما دبستاني ها بود ، مي گويم : آقا ، حالا بزرگ شده ايم ، از اميدتان راضي هستيد ؟
اس ام اس هاي ويژه دهه فجر , پيامك هاي ويژه دهه فجر , sms ويژه دهه فجر :
از نهضت قاطعانه روح الله , شد دست ستمگران ز ايران كوتاه . با دست تهي و اين همه پيروزي , لا حول و لا قوت الا بالله . دهه فجر بر ايرانيان هميشه سربلند و سرافراز مبارك باد .
اس ام اس به مناسبت دهه فجر , پيامك به مناسبت دهه فجر , اس ام اس فارسي :
شهيد آويني : بشر امروز ، قدر انبياء را نمي شناسد و تا اين جهل باقيست قدر امام (ره) را نيز در نخواهد يافت . . . شادي روح بت شكن بزرگ قرن ، امام روح الله “صلوات”
sms به مناسبت دهه فجر , اس ام اس مخصوص دهه فجر , اس ام اس هاي جديد :
پويا و باوقار ، شهوار مي رويم , استاده بر مسير ، بيدار مي رويم . در باغ انقلاب ، شاد و بلند و سبز , هر روز تازه تر، پر بار مي رويم . دانش سلاح ما ، حق است يار ما , از ذكر ياحسين , سرشار مي رويم .
پيامك هاي مخصوص دهه فجر , sms هاي مخصوص دهه فجر , تبيان زنجان :
شهيد آويني : امام (ره) به ما آموخت كه “انتظار در مبارزه است” و اين بزرگ ترين پيام او بود : اللهم عجل لوليك الفرج
« استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي »
« شاه نشسته به تخت يزيد » « استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي » « شاه نشسته به تخت يزيد » « خميني خميني ـ تو وارث حسيني » « روز همه شيعيان شام غريبان شده ـ صحن امام هشتم گلوله باران شده » « ماه محرم آمد ـ ماه حسين و قرآن، ماهي كه هر مجاهد ـ بايد رود به ميدان » «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، «اللهاكبر، خميني رهبر» قتلگه پهلوي، ژاله تهران شده دانـشـگـاه، دانـشـگـاه
وقتي در پانزدهم آبان ماه سال 57 شاه طي پيامي از راديو و تلويزيون خطاب به ملت ايران گفت: من پيام انقلاب شما را شنيدم و سعي ميكنم كه اشتباهات گذشته را جبران نمايم. از آنجايي كه توبه شاه به مثابه توبه گرگ تلقي ميشد و معناي آن اين بود كه اگر مردم اين توبه را بپذيرند باز هم بايد در زير سلطه نظام فاسد مشروطه سلطنتي زندگي كرده و سالهاي ديگر از آرمانهاي خود چشم بپوشند. اين رخداد در تضاد با آرمانهاي مردم قرار گرفت و تبدبل به شعار شد و در تظاهرات روزهاي بعد از زبان مردم جاري گرديد. ازهـاري بيـچـاره بخـتيـار، بخـتيـار، ز خـوبيـت دم مـزن تو كه دم ميزني ز دين و آيين ما نه شاه ميخوايم نه بختيار بختيـار، تـو عصـاي ضحاكي به كوچه پس كوچههاي اميرآباد رسيده بودم كه روي ديوارهاي آن نوشته شده بود: و چند شعار طنز آلود ... « بختيار حشيشي ـ حشيش بكش قوي شي » « بختيار حشيشي ـ نخست وزير نمي شي » « اين است شعار بختيار ـ منقل و وافور و بيار » « به كوري چشم شاه زمستونم بهاره ـ سگ جديد دربار شاپور بختياره » « بختيار پليد است ـ بدتر از يزيد است » « بختيار نوكر بي اختيار » و ... « واي اگر خميني حكم جهادم دهد ـ ارتش دنيا نتواند كه جوابم دهد » |
رمز موفقيت رهبر كبير انقلاب اسلامي (2)
منبع:تبيان زنجان
بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است، اما مطلب اساسي چيز ديگري است، و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برميخاست، مردميكه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علي، زهرا، حسين، زينب، سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند .علي را و حسين را در چهره او ديدند، او را آينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود، تشخيص دادند.
امام چه كرد؟
او به مردم ما شخصيت داد.خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگي و استسباع (1) خارج كرد اين بزرگترين هديه اي بود كه رهبر به ملت داد، او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن كند.او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامي را مطرح كرد، امر بمعروف و نهي از منكر را مطرح كرد، وظيفه نوعي و ديني و بالاخره اجر و پاداش شهيدان را مطرح كرد، و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر ميپروراندند و هر صبح و شام تكرار ميكردند يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما بناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند آنچنانكه گويي حسين را بعينه ميديدند. مردم ما صحنه هاي كربلا، حنين، بدر، احد، تبوك، خيبر، و...را در جلوي خويش ميديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند.
پي نوشت:
1 فلاسفه و حكما اصطلاحي دارند به نام استسباع كه به فارسي آن را «شيرگير» ترجمه كرده اند .
ميگويند بعضي از حيوانات كوچك وقتي با حيوانات درنده اي روبرو ميشوند مثلا وقتي خرگوش با شير مواجه ميشود حالت استسباع پيدا ميكنند يعني اراده فرار از آنها سلب ميشود.قدرت تصميم گيري را از دست ميدهند.خودباخته و مفتون ميشوند.نقطه مقابل استسباع، ايمان به خود پيدا كردن است.داستان آن صحابي فقير را در زمان پيامبر (ص) شنيده ايد كه از شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست كمك كند، پيامبر در ميان جمع سخن ميگفت، در ضمن صحبت اشاره كرد به اينكه اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم، ولي هر كس بخدا توكل كند و تلاش شايسته نشان بدهد خدا به او كمك خواهد كرد.صحابي فقير اينرا كه شنيد از محضر پيامبر بيرون آمد.روز بعد باز گرسنگي فشار آورد و اين بار تصميم گرفت كه درخواست خود را با پيامبر در ميان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته پيامبر در ميان جمع همان مسئله را مطرح كرد.مرد همانجا تصميم گرفت كه هر طوري شده كاري پيدا كند.به خانه برگشت و از همسايه ها مقداري طناب و تيشه امانت گرفت و به عزم هيزم كني به بيابان رفت.تا چند روز متوالي اين كار را ادامه داد تااينكه به تدريج درآمدي پيدا كرد و توانست زندگي خود را از سختي و عسرت بيرون بياورد.بعد از مدتي دوباره به سراغ پيامبر رفت و پيامبر به او فرمود: گفتم اگر كسي از ما كمك بخواهد به او ميدهيم، ولي طلب كمك از خدابهتر است و ديدي كه خدا نيز دعوت تو را اجابت كرد و از فقر نجاتت داد. پيامبر به اين ترتيب توانست او را به ياد نيرو و امكان و استعداد خودش بياندازد، و از اين طريق او را به حركت و تلاش وادار كند .در مورد جوامع نيز همين وضع برقرار است.گاهي افراد ملتها در مقابل افراد ملل ديگر حالت خود باختگي و استسباع پيدا ميكنند.ملت خود ما در دوران رژيم شاه چنين حالتي را داشت .ملتي كه به حال استسباع ميافتد تمام كرامتهاي خود را فراموش ميكند تا جائي كه حتي به نوكري بيگانه و تقديم كردن ثروتهاي خود به او افتخار ميكند.گاهي نيز ملتها ايمان به خود را بدست مي آورند، تاريخ پيروزي ملتها، سرشار از اين نمونه هاست.حماسه پرشور مردم وطن ما، در اين زمينه شاهد بسيار خوبي است.ملت ما به همت و درايت امام خميني توانست ايمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همين امر ضامن پيروزيش گرديد.
منابع مقاله:پيرامون انقلاب اسلامي، مطهري، مرتضي
لي عسگري
انقلاب اسلامي در عصر ظهور مكاتب دين ستيز و دين گزيز ماركسيسم و ليبراليزم به وقوع پيوست و پيام تازهاي از پيوند دين و دولت را به دنياي فرامدرن عرضه نمود. بسياري از تحليلگران، انقلاب اسلامي را سرآغاز حركت جديد اصولگرايي اسلامي دانستهاند. بر اساس اين نظريات، اصولگرايي اسلامي در فرآيند انقلاب اسلامي شكل تازهاي از بازگشت به قرآن و شريعت به خود گرفت. بر اين اساس، اصولگرايي اسلامي مورد نظر انقلاب اسلامي نوعي سنتگرايي كهنه نيست.(2) ادوارد آبراهاميان در اين خصوص ميگويد:
- اگر لفظ بنياد گرايي به معني قرائتهاي خشك متون مذهبي باشد اين مفهوم قابل اطلاق بر بنيادگرايي اسلامي نيست. زيرا تفسير آنها از متون مذهبي جديد و نوآورانه است.(3)
آنچه امروزه در غرب به عنوان بنيادگرايي اسلامي مطرح شده است، با اصولگرايي مورد نظر انقلاب اسلامي تفاوتهاي اساسي دارد. مطالعات بسياري كه هم اكنون در غرب با موضوع بينادگرايي اسلامي در جريان است، سه خصلت اساسي را براي بنيادگرايي مورد تصور غربيها در نظر گرفته است. اين سه خصلت عبارتند از:
منبع:تبيان زنجان