خاطره رهبر معظم انقلاب از ۱۲ فروردين ۵۸
گروه سياسي: روز جمهورى اسلامى يك مقطع تاريخى بىنظيرى در تاريخ كشور ماست، زيرا كه براى اولين بار بعد از آن دوران كوتاه صدر اسلام يك حكومت و نظامى اعلان شد كه داراى دو خصوصيت مردمى بودن و الهى بودن هست؛ يعنى جمهورى اسلامى.
به گزارش خبرگزاري بينالمللي قرآن(ايكنا)، دفتر حفظ و نشر آثار آيتاللهالعظمي خامنهاي به مناسبت فرارسيدن يومالله 12 فروردين خاطرهاي از رهبر معظم انقلاب را كه در تاريخ 10 فروردين 64 منتشر شده بود، بازنشر داده است كه در ادامه ميآيد:
سؤال: ضمن تشكر از وقتى كه در اختيار ما قرار داديد همانطور كه مىدانيد در آستانهى فرارسيدن هفتمين سالگرد استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران هستيم. شش سال پيش در چنين روزى ملت ما با شركت گسترده خود در رفراندم جمهورى اسلامى ايران به جمهورى اسلامى رأى آرى داد اگر در اين زمينه مطلبى داريد و يا احيانأ خاطرهى شيرينى از آن روزها به ياد داريد براى ما بيان كنيد.
بسماللهالرّحمنالرّحيم
مطلب در باب روز جمهورى اسلامى و روز رفراندم خيلى زياد است و البته خاطراتى هم از آن روز طبعاً داريم كه لابد نمىشود همهى آن مطالب را در اين گفتار كوتاه آورد به طور خلاصه روز جمهورى اسلامى يك مقطع تاريخى بىنظيرى در تاريخ كشور ماست، زيرا كه براى اولين بار بعد از صدر اسلام و پس از فَترَت كوتاه اولين سالهاى فتح ايران به دست مسلمين يعنى كه در آن سالهاى كوتاه البته حكومتها تا حدود زيادى اسلامى بودند در طول اين تاريخ ممتدى كه كشور ما داشته، براى اولين بار بعد از آن فَترَت و بعد از آن دوران كوتاه صدر اسلام يك حكومتى اعلان شد، يك نظامى اعلان شد كه داراى دو خصوصيت مردمى بودن و الهى بودن هست؛ يعنى جمهورى اسلامى.
اصلاً اين خاطره را با هيچ خاطرهاى در تاريخ كشورمان نمىشود مقايسه كرد. نقطهى مكمل و متمم انقلاب بيستودو بهمن بود يعنى خلاصه محصول بيستودو بهمن روز جمهورى اسلامى روز دوازدهم فروردين بود.
از يك نظر ديگر هم روز جمهورى اسلامى بسيار مهم است و آن اينكه اين اولين نمونه در دنياى امروز هست كه با مكتبها، نظامها، سياستها، ديدگاههاى مختلف، شيوههاى گوناگون حكومت را به مردم دنيا عرضه مىكند، دارد عرضه مىشود؛ اين اولين نمونهاى است كه مردم دنيا دارند مىبينند جمهوريهاى ديگرى كه اعلان مىشود جمهوريهاى سوسياليستى، جمهوريهاى به سبك دموكراسى غربى به انواع واقسامش هيچ كدام چيز جديدى نيست اصل جمهورى هم چيز جديدى نبود اما آن جمهورىاى كه مبانى و ارزشهاى اساسىاش و قواعد اصليش از اسلام گرفته شده اين يك چيز بىنظيرى است.
يك خصوصيت ديگر هم در روز جمهورى اسلامى ما هست و آن اينكه آن روز عيد فقط ما مردم ايران نيست، بلكه عيد همهى كسانى مىتواند باشد كه مسلمانند، يعنى نزديك به يك ميليارد جمعيت. آنها هم، يعنى ملتهاى مسلمان عادت كردند كه اسلام را در حال دفاع در موضع انفعال، درحال انزوا ببينند. آن وقتى كه يك ملتى در موضع تهاجم به قدرتهاى سلطهگر و تهاجم به نظامهاى بشرى ناقص قرارمىگيرد و اعلان يك جمهورى براساس اسلام مىكند اين براى همهى ملتهاى مسلمان مايهى مباهات و سربلندى است خلاصه خصوصيات گوناگونى در روز جمهورى اسلامى هست.
خاطره، من البته در آن روز، روز رأىگيرى كرمان بودم از طرف امام يك مأموريتى به من محول شده بود كه بروم بلوچستان و سر بزنم به شهرهاى بلوچستان و مردم آنجا را از نزديك ديدار بكنم و پيام امام را براى آن مردم ببرم. پيام محبت و دلسوزى را كه ملاحظه مىكنيد از همان روزهاى اوّل امام به فكر افتادند كه با اين مستضعفين دورافتادهاى كه به كلى فراموش شده بودند، حتى در نظام گذشته ملاطفت و محبت كنند و من را كه آنجا سابقه داشتم آشنائى نسبتاً زيادى داشتم فرستادند آنجا براى اين كار.
كرمان رسيدهبودم من در راه بلوچستان كه روز رأىگيرى بود، در فرودگاه بچههاى حزبالهى و داغ كرمان آمدند، صندوق را آوردند چند تا صندوق بود، هر كدام مىخواستند كه بياورند من تويش رأى بياندازم. آنها هم من را مىشناختند. يعنى سابق كه كرمان رفته بودم و مردم كرمان با من آشنا بودند. من هم خيلى به مردم كرمان از قديم علاقه داشتم مردم خيلى بامحبت و جالب بودند هميشه در چشم من. خيلى لحظهى شيرينى بود براى من، آن لحظهاى كه اين رأى را من مىانداختم توى صندوق و مىديدم آن شور و هيجانى را كه مردم كرمان از خودشان نشان مىدادند در رأى دادن. بعد هم نشان داده شد كه خب نودونه درصد آراء به جمهورى اسلامى آرى بود.
خاطرهاى كه فقط اشاره مىكنم مخالفتهايى است كه با رأىگيرى به اين شكل وجود داشت كه از طرف جناحهاى مختلف اين مخالفتها بود همه هم خودشان را بعدها نشان دادند. هم آن جناحهايى كه بر مطبوعات كشور مسلط بودند، روشنفكرهاى چپ و نيمه چپ و ليبرال و التقاطى، اينها كه مطبوعات آن روز را اطلاعات، كيهان آن روز را توى مشت داشتند كه خب بحمدالله بعد همه ازاله شدند و روزنامهى حسابى ديگرى هم نبود يعنى همين روزنامهى جمهورى اسلامى كه نبود روزنامهى ديگرى هم كه بشود مورد اتفاق باشد همينطور. هرچه دلشان مىخواست مىنوشتند. رفته بودند اينجا و آنجا اين روشنفكرهاى گروهكى سياسى ملحد و نيمهملحد از شخصيتهاى گوناگون نظر خواسته بودند كه به نظر شما آرى يا نه درست است؟ يا بيائيد چندجور حكومت را مطرح كنيم و رأى بگيريم. مقصودشان هم اين بود كه مردم را از آن يكپارچگى خارج كنند، اگرچه فرقى هم نمىكرد يعنى تأثيرى هم نداشت. اگر مردم خب طبيعى بود كه به آن شيوههاى ديگر رأى نمىدادند و به خصوص بعداز آنى كه امام آنجور صريح فرمودند جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم، نه يك زياد، لكن آنها كار خودشان را مىكردند به اميد اينكه شايد بتوانند شكاف بيندازند اين رأى زياد مردم را كم كنند، رأى را تقسيم كنند از اين كارها مىكردند و اوضاعى داشتيم ما در شوراى انقلاب با آن جناح ليبرال و به اصطلاح ملىگرا كه بيشترين خصوصيتشان مخالفت با خط اصيل انقلاب بود كه اين شيوهاى را كه بعد هم انجام گرفت اين شيوه را اثبات كنيم كه اين شيوهى درستى است.
انقلاب بعد از سي و چهار سال
حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي امام جمعه موقت تهران معتقد است كه جمهوري اسلامي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به سه آرمان اصلي خود يعني «استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي» دست پيدا كرده است.
وي همچنين مي افزايد كه تشكيل اين نظام با دشمنيها و كارشكنيهايي از بيرون هم همراه بوده است اگرچه برخي مشكلات هم معلول سوء تدبيرهاي داخلي است.
مشروح گفت و گوي تبيان با سيد احمدخاتمي را در زير مي خوانيد:
-جمهوري اسلامي ايران در طول سالهاي مبارزه و انقلاب چه اهداف و آرمانهايي را دنبال مي كرد؟
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود.
اين سه كلمه هم خلاصه آرمانهاي ملت در عرصه مبارزات بود. اينك بايد ارزيابي كنيم كه در طول اين 34 سال اين هدف و اين سه آرمان تحقق پيدا كرده يا نه.
-به نظر شما چقدر جمهوري اسلامي در 34 سال گذشته در دستيابي به اين اهداف موفق بوده است؟
سخن اين است استقلالي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ايران اسلامي به آن رسيد تحقيقا در تاريخ ايران بيسابقه است. حاكمان ايران در طول حاكميتشان بر ايران متاسفانه آنچنان ضعيف برخورد كردند كه هر ابرقدرت و غيرابرقدرتي در كشورمان طمع ميكرد البته برخي را نيز همان ابرقدرتها سر كار آورده بودند. اين از بديهات تاريخ است كه رضاخان را انگليسيها سر كار آوردند و محمدرضا پهلوي را هم همانها به حكومت رساندند و از كودتاي 28 مرداد 32 تحويل آمريكاييها دادند.
ايران در طول حداقل 57 سال حكومت سياه پهلوي، يك روز هم روي استقلال را به خود نديد اما به ياري خداوند امروز بعد از 34 سال از انقلاب سربلنديم كه بگوييم ايران كشور مستقل حقيقي در دنياست و هيچ ابرقدرتي توانايي دخالت در امور كشورمان را ندارد در حالي كه در گذشته بيگانگان در اين كشور همه كاره بودند.
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود
-به نظر شما آرمان آزادي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب چقدر عملياتي شده است؟
اما در مورد آرمان آزادي بايد ببينيم كه معناي آزادي چيست، تفسير آزادي به ولنگاري ظلم به واژه آزادي است. اين آزادي يعني آزادي ولنگاري و ابتذال در حكومت سياه پهلوي به همان شكلي كه امروز در غرب است وجود داشت ولي مردم در حقيقت با اين آزادي و تفسير از آزادي در ستيز قرار گرفتند زيرا آن ابتذل و هرزگي را نميپسندند. آزادي به معناي واقعي اين است كه انسان در عرصه فكر و انديشه و بيان و كار، شغل و مسكن و مواضع سياسي آزاد باشد و هيچ كس او را اجبار نكند. ما با كمال افتخار ميكنيم اين آزادي به نحو بسيار ستودنياش در ايران اسلامي است. البته همه نظامها با براندازان برخورد ميكنند و در مقابل براندازان دست روي دست نميگذارند. بديهي است كه آنها كه در اين موضع قرار گرفتند بلافاصله جرمشان راسياسي تلقي بكنند و بگويند زندان سياسي در حالي كه اين نيست، واقعيت آن است كه نظام اسلامي تفسير درست آزادي را به نمايش گذاشته و البته اين نظام حاصل تلاشهاي فراوان، خونهاي شهيدان و رنجهاي فراوان است. نظام اسلامي بايد در برابر آنان كه با اساس اين نظام در ستيزند به جهت پاسداشت حق و انتظار اين مردم مقابله كنند و اين نامش تقابل با آزادي نيست بنابراين دومين آرمان انقلاب هم به صراحت تحقق يافته است.
-جمهوريت و اسلاميت از ديگر آرمان ها و اهداف انقلابيون پيش از پيروزي به شمارمي رفته، آيا نظام جمهوري اسلامي در حال حاضر توانسته خواسته انقلابيون را در اين مسير دنبال كند؟
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت. جمهوري اسلامي و تركيب جمهوريت با اسلام يك تركيب اتحادي است. نه ميشود جمهوريت را از اسلام جدا كرد و نه اسلام را از جمهوريت. مثل ريختن شكر در چاي كه شكر هضم در چاي است و نميشود اين دو را جداي از هم ديد. جمهوريت و اسلاميت در نظام ما هم اينچنين است. نميشود جمهوريت يعني حكومت مردم را منهاي اسلاميت و اسلاميت را منهاي جمهوريت ديد. بحمدالله اين آرمان هم محقق شده و نماد آن حضور بيش از 30 باره مردم پاي صندوقهاي راي است. ساليان طولاني مردم كه صاحبخانه اصلي كشورند هيچ كاره بودند و بيگانگان همه كاره، اما اينك اين مردم هستند كه تعيينكننده سرنوشت خويش در چارچوب اسلام هستند بنابراين اين آرمان هم تحقق يافته است.
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت
-چه آسيب ها و تهديداتي در سالهاي گذشته نظام را تهديد كرده است؟
نكتهاي كه در اين ميان بايد متذكر شد اين است كه نميشود انتظار تشكيل نظام اينچنيني را داشت اما دشمنيها و كارشكنيها را نديد. ما مشكلاتي داريم كه برخي معلول كارشكنيها و توطئههاي بيروني است و برخي چه بسا در اثر سوء تدبيرها و برنامهريزيهاي نادرست بروز پيدا كرده است. البته انصاف اين است كه بايد بگوييم بسياري از اينها از روي غرض نيست و چه بسا ناشي از تحليلهاي نادرستي است كه به عملكرد و تدبير نادرست ميانجامد و در واقع قصد خيرخواهانه پشت سر آن است اما چه بسا در واقع نادرست صورت ميگيرد.
سارا كيان
بخش سياست تبيان
يكي از اصولي ترين اهداف انقلاب اسلامي ايران در سطح بين المللي را بايد «دفاع از حقوق مسلمانان» دانست. اين مطلبي است كه انقلابيون ايران از همان نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي اعلام كرده اند.
بر اساس تفكرات اوليه انقلاب اسلامي، جهان به دو قطب «دارالاسلام» و «دارالكفر» تقسيم مي شود و ايران به منزله ام القري يا مركز دارالاسلام است چرا كه تنها كشوري در دنياي امروز است كه توانسته حكومت اسلامي تاسيس كند و شريعت اسلامي را مبناي حاكميت قرار دهد.
بنابراين، حكومت اسلامي تاسيس شده در ايران به عنوان مركزيت جهان اسلام، ملزم به حمايت از نهضت هايي ست كه اسلام گرايان در هر نقطه از جهان به راه مي اندازند و هدف از آنها خلاصي مسلمين از حكام جائر و تاسيس حكومت بر مبناي تعاليم اسلامي است.
اين نوع نگاه انقلابي، مبتني بر تفكر «وحدت جهان اسلام» است. در نگاه انقلابيون ايراني، مسلمين به عنوان «امت واحده» شناخته مي شدند و اختلافاتي نظير اختلاف بين شيعه و سني، عرب و عجم و ... در آن جايي نداشت.
با اين وصف، حمايت از نهضت هاي اسلام خواهانه در دستور كار انقلابيون ايراني قرار گرفت و حتي انقلاب ايران منجر به شكل گيري نهضت هاي اسلام خواهانه و آزادي خواهانه در ديگر نقاط خاورميانه نيز شد.
با اين حال، نهضت هاي اسلامي در خاورميانه نيز داراي تفاوت هايي با هم هستند. بنابراين همه يك دست و همگون نيستند و حتي برخي از آنها كه ادعاي اسلام خواهي دارند، در تقابل با انقلاب اسلامي ايران قرار مي گيرند كه جنبش هاي سلفي عموما از اين دست هستند.
در اين يادداشت، نهضت هاي اسلامي منطقه را به سه دسته تقسيم كرده و نسبت انقلاب اسلامي ايران را با هر يك مورد بررسي قرار مي دهيم. دسته اول شامل جنبش اخوان المسلمين است، دسته دوم شامل نهضت هاي مقاومتي فلسطين و لبنان و دسته سوم شامل جريانات سلفي.
*
اخوان المسلمين
جريان اخوان المسلمين كه يكي از ريشه دارترين جريانات سياسي اسلام گرا در جهان عرب است، در سال 1928 در مصر و توسط «حسن البنا» بنيان نهاده شده است.
تا قبل از آغاز موج بيداري اسلامي در كشورهاي خاورميانه، اين جريان كه به بسياري از كشورهاي عربي نيز تسري يافته است، اپوزيسيون نظام هاي پان عرب حاكم بر اين كشورها محسوب مي شد.
اخواني ها در بدو تاسيس خود بيشتر بر مبارزه مسلحانه تاكيد داشتند اما به مرور به يك جريان سياسي تبديل شدند كه مبارزات سياسي را در دستور كار خود قرار داده و سعي داشتند با روش هاي مسالمت آميز به اهداف خود دست يابند.
بين انقلاب اسلامي ايران و جمهوري اسلامي به عنوان نظام سياسي برآمده از اين انقلاب و جنبش اخوان المسلمين، هم نقاط اشتراكي وجود دارد و هم نقاط افتراق.
يكي از مهم ترين اشتراكات بين جمهوري اسلامي ايران و اخوان المسلمين وجود دشمنان مشترك است. رژيم صهيونيستي، پان عربيسم و ارتجاع عرب را بايد سه دشمن مشترك انقلابيون ايران و اخواني ها دانست.
از ديگر اشتراكات دو طرف اين انگاره است كه جهان اسلام بايد به ريشه هاي اصلي خود رجعت كند و با تكيه بر آموزه هاي اصيل اسلامي، جهل را از خود زدوده و به پيشرفت مادي و معنوي دست يابد.
اخوان المسلمين نيز در ابتدا با توجه به ضديت انقلاب ايران با اسرائيل و قطع روابط ايران و اسرائيل پس از انقلاب اسلامي ايران، به حمايت از اين انقلاب پرداخت اما بعدها موضوعاتي به وجود آمد كه منجر به فراز و نشيب هايي در ديدگاه هاي اخوان نسب به ايران شد.
يكي از مهم ترين اين مسائل روابط دوستانه ايران و دولت سوريه بود كه بين اين دولت و اخوان المسلمين سابقه كدورت هاي طولاني مدت و حتي درگيري وجود دارد.
اخوان المسلمين همچنين در ديدگاه هاي خود بعضا بيش از آنكه به فكر جهان اسلام باشد، به برخي مسائل اختلافي نظر دارد و از وضعيت اهل سنت در ايران ابراز نگراني مي كند در حالي كه جمهوري اسلامي ايران براي مسلمين هويت واحد قائل است و سعي مي كند ديدگاه هاي فرقه اي را نفي كند.
با اين حال، پس از موج بيداري اسلامي، جمهوري اسلامي ايران از اخوان المسلمين در مصر حمايت كرده است و رئيس جمهور اخواني اين كشور نيز مورد حمايت معنوي ايران بوده است اما اختلافات بر سر بحران دو ساله اخير سوريه، همچنان
بر جاي خود باقي است.
* مقاومت لبنان و فلسطين
يكي ديگر از جلوه هاي مهم نهضت هاي اسلامي در جهان، مقاومت مردمي و اسلامي لبنان و فلسطين در برابر اشغالگران صهيونيست است. بي ترديد مي توان گفت كه اين مقاومت بيش از هرچيز از انقلاب اسلامي ملت ايران نشات گرفته و جمهوري اسلامي ايران نيز هرگز حمايت خود را از اين جريانات پنهان نكرده است.
حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامي در فلسطين، اصلي ترين نمادهاي مقاومت در برابر اسرائيل محسوب مي شوند.
بروز اين مقاومت به واقع ناشي از هويت جديدي بود كه انقلاب اسلامي ايران در خاورميانه به وجود آورد. هويتي كه ناشي از تفكرات صدر اسلام است و بالاخص از قيام حضرت امام حسين (ع) عليه بني اميه ناشي مي شود.
يكي از نكات جالب در حمايت ايران از مقاومت فلسطين اين است كه فلسطيني ها شيعه نيستند بلكه از اهل سنت اند و ايران با حمايت از مقاومت فلسطين نشان داده كه در حمايت از نهضت هاي اسلامي، فرقي ميان شيعيان و اهل سنت قائل نيست.
* جريانات سلفي
يكي از جرياناتي كه مدعي ست برآمده از اسلام است، جريان سلفي است كه طي سال هاي اخير تعداد جريانات مزبور نيز رو به توسعه بوده است.
هرچند گروه هاي متعدد سلفي در سطح منطقه و جهان در حال فعاليت هستند اما اين گروه ها بيشتر با نام «القاعده» مشهور شده اند. اين جريان مدعي است كه در ماجراي مشكوك حمله به برج هاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني در يازدهم سپتامبر نقش داشته است.
ريشه تفكرات اين گروه ها، به تعاليم «ابن تيميه» بازمي گردد. ابن تيميه براي سلفي ها به واقع نقطه انفكاك از ساير مسلمين است. تفكرات ابن تيميه باعث شده است تا سلفي ها بسياري از فرق اسلامي حتي از بين اهل سنت را تكفير كنند. از اين روست كه به نام تكفيري شناخته مي شوند.
سلفي ها به طور كلي به سه دسته تقسيم مي شوند. «سلفي هاي سنتي» در دستگاه حكومت آل سعود جا داشته و بيشتر در وزارت امر به معروف و نهي از منكر، هيات «كبار العلما» و مراكز مذهبي اين رژيم مشاهده مي شوند. اين دسته از سلفي ها در واقع فرزندان «محمد بن عبدالوهاب» هستند كه بنيان گذار وهابيت است و به خاندان «آل شيخ» مشهورند.
«سلفي هاي علم گرا» بيشتر به مطالعه متون ديني و ارائه تفاسير خاص از آنها مشغول اند. اين گونه سلفي ها در محافل علمي اهل سنت در حاشيه خليج فارس به چشم مي خورند.
سومين
دسته كه معروف ترين دسته هستند، «سلفي هاي جهادي» هستند كه اصولا بر اساس تعاليم ابن تيميه، به كشتار كساني اشتغال دارند كه كافر يا مشرك مي پندارند. اعضاي بدنه اين گروه ها عموما از اقشار محروم كشورهاي عربي، افغانستان و پاكستان هستند كه با انواع سختي ها در زندگي خود مواجه بوده و از كسب آگاهي هاي لازم عاجز بوده اند و به راحتي جذب تفكرات سلفي و سخنراني هاي جالب آنها مي شوند.
اسامه بن لادن كه چندي پيش به دست نيروهاي آمريكايي در پاكستان كشته شد در كنار شخصيت هايي چون ايمن الظواهري، به نماد اين جريانات تبديل شده است.
بديهي است كه ديدگاه سلفي ها نمي تواند با ديدگاه انقلاب اسلامي ايران سازگار تلقي شود. سلفي ها نه تنها بر افكار تفرقه آميز تاكيد مي كنند كه مورد تاييد انديشه هاي انقلاب اسلامي نيست، بلكه دست به كشتار انسان هاي بي گناه مي زنند كه هيچ عقل سليمي نمي تواند آن را تاييد كند.
فجايعي كه سلفي ها با بمب گذاران انتحاري خود كه با وعده دروغين حوري هاي بهشتي به استخدام درمي آيند در كشورهايي چون پاكستان، عراق، سوريه و افغانستان آفريده اند، قابل تاييد نيست.
گروه هاي سلفي بعضا براي تحريك اعضاي خود به انجام اقدامات متهورانه از ابزارهاي نامشروع نظير مشروبات الكلي هم بهره مي برند و در عين حال خود را مسلمان مي خوانند.
بنابراين، انقلاب اسلامي ايران نه تنها با سلفي ها كه به دروغ ادعاي اسلام گرايي مي كنند همراهي نمي كند، بلكه در تقابل با آنها قرار مي گيرد.
* جمع بندي
انقلاب اسلامي ايران در چارچوب حمايت از منافع مسلمين، همواره حامي نهضت هاي اسلامي بوده و هست كه نماد عيني آن حمايت از مقابله ملت هاي لبنان و فلسطين با اشغالگري رژيم صهيونيستي است.
البته اين بدان معنا نيست كه هر گروهي كه ادعاي اسلام گرايي كند، مورد حمايت انديشه هاي برآمده از انقلاب ملت ايران قرار مي گيرد. گروه هايي نظير سلفي ها كه به نام اسلام دست به جنايت زده و به تفرقه بين مسلمانان دامن مي زنند، مورد حمايت جمهوري اسلامي ايران نيستند.
در نگاه جمهوري اسلامي ايران به نهضت هاي اسلامي، تفكر وحدت جهان اسلام مطرح است و بنابراين، تفاوتي بين شيعه و سني و عرب و عجم در حمايت از نهضت هاي اسلامي آزادي بخش وجود ندارد.
محمود احمدي نژادˈ رييس جمهوري اسلامي ايران، از هفدهم بهمن ماه به مصر رفته است تا در دوازدهمين اجلاس سران سازمان همكاري هاي اسلامي شركت كند.
اين، در حالي است كه روابط ديپلماتيك بين تهران و قاهره از زمان پيروزي انقلاب اسلامي به مدت 34 سال قطع شده بود، اما سرنگوني رژيم ˈحسني مبارکˈ رييس جمهوري پيشين مصر، به دنبال انقلاب دو سال پيش مردم اين كشور بار ديگر زمينه نزديكي دو كشور را فراهم ساخت. اين در حالي است كه طي اين سال ها، دو ملت همواره در بسياري از موارد مانند مخالفت با هر اقدام رژيم صهيونيستي در منطقه با اتخاذ مواضعي مشابه كنار يكديگر ايستاده بودند.
البته پيش از سفر احمدي نژاد به قاهره، حدود پنج ماه قبل نيز ˈمحمد مرسیˈ رييس جمهوري مصر، براي شركت در شانزدهمين نشست سران جنبش غيرمتعهدها به تهران آمده بود تا كرسي رياست را به جمهوري اسلامي ايران تحويل دهد.
پيشينه هاي مشترك ايران و مصر به عنوان تمدن هاي كهن، دو ملت بزرگ جهان اسلام را به يكديگر نزديك مي كند. تبادلات علمي، تجاري، بازرگاني و... طي دوره هاي مختلف حكومتي همواره بين پايتخت هاي دو كشور برقرار بوده است.
حتي وجود برخي روايات درباره انتقال سر مبارك امام حسين (ع) به مصر و نيز وفات حضرت زينب (س) در اين كشور، علاقه و توجه شيعيان جهان را به دو مكان مقدس ˈراس الحسينˈ و ˈزينبيهˈ در قاهره و ديگر نقاط تاريخي- مذهبي مصر جلب كرده است.
از سوي ديگر، دوستي دو كشور بزرگ شيعه و سني جهان اسلام به نوعي نشانه وحدت ميان اين دو گروه است كه جهان غرب براي جدايي افكني و تفرقه پراكني ميان آنها برنامه ريزي هاي گسترده اي كرده است به طوري كه حتي دكتر ˈاحمد الطيبˈ شيخ الازهر (بزرگ ترين مركز ديني- فكري مصر)، در ديدار اخير خود با احمدي نژاد بر اين امر تاكيد كرد.
احمد الطيب گفت: علماي الازهر تلاش مي كنند با اسلام ستيزي و دشمني با شيعيان مقابله و تفرقه بين مسلمانان را ريشه كن كنند.
همين حضور رييس جمهوري ايران به عنوان نماينده بزرگ ترين كشور شيعه، در مهمترين مركز ديني مصر كه به سني ها اختصاص دارد، نيز تاكيدي بر تلاش هاي موثر براي تقريب دو ديدگاه عمده جهان اسلام و وحدت حول محورهاي مشترك موجود در اين دين است.
در طول تاريخ نيز دانشمندان مشهوري مانند ملاصدرا، ملاهادي سبزواري، خواجه نصيرالدين طوسي، علامه طباطبايي و... شناخت اشتراكات و تاكيد بر آنها به جاي تمركز بر تفاوت ها بين دو ديدگاه را در دستور كار قرار داده و اين نگرش را ترويج مي كردند.
اينك پس از سرنگوني رژيم مبارك، نظام جديد بر پايه قوانين اسلامي شكل گرفته و ديدگاه هاي دولت و مردم نيز به دليل تاكيد آنها بر دوري جستن از رويه جاري در دوران مبارك به عنوان يكي از آرمان هاي انقلابي، به نگرش هايي مانند لزوم قطع رابطه با رژيم صهيونيستي، استقلال كامل كشور، برقراري عدالت ميان قشرها و گروه هاي مختلف، پياده سازي قوانين شريعت و مذهب با تاكيد بر اخلاق، كرامت و آزادي هاي انساني و... به اشتراكات پررنگي با آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران رسيده است.
گرچه نمي توان از تفاوت هاي موجود ميان انقلاب دو ملت چشم پوشيد اما زمينه ها و حوزه هاي مشترك زيادي بين انقلاب 1357 ايران و انقلاب 1389 مصر وجود دارد كه همين موارد جوانه هاي اميد را براي برقراري دوباره روابط ديپلماتيك ميان دو كشور به وجود مي آورد.
همنشيني تهران و قاهره با نگراني هايي از سوي كشورهاي غربي رصد مي شود. دليل اين امر نيز به خطر افتادن منافع اين كشورها در حاشيه دوستي عميق تر ايران و مصر است.
جدا از خنثي شدن نقشه غرب براي جدايي افكني ميان شيعه و سني، بلوك غرب اين نگراني را دارد كه ايران به عنوان يكي از توليدكنندگان مهم انرژي جهان و مسلط بر تنگه هرمز در كنار مصر به عنوان نگهبان شاهراه هاي آبي مهمي مانند كانال سوئز و همجوار با درياهاي سرخ و مديترانه، نبض نقل و انتقال نفت و گاز و ديگر كالاهاي تجاري ميان غرب و شرق را در دست گيرند و به نوعي هم براي خود مصونيت در قبال تهديدهاي احتمالي ايجاد كرده و هم در تعيين قيمت هاي جهاني بازارهاي عمده كالا و انرژي تاثير بگذارند.
از سوي ديگر، همگرايي مواضع تهران و قاهره امكان خودنمايي و هرزه گردي نيروهاي نظامي غرب در بخش عمده اي از آب هاي منطقه منا (خاورميانه و شمال آفريقا) را از آنان خواهد گرفت.
يكي از دلايل غربي ها براي حضور نظامي در اين منطقه، القاي اين ديدگاه در جهان و نيز ميان حكومت هاي منطقه درباره بروز خطرهاي احتمالي است و بر پايه آن، حضور خود را به عنوان پاسبان جهاني و ناجي اين كشورها توجيه مي كنند.
حال، چنانچه در دو سوي اين آبراهه ها دو كشور قوي و مسلط منطقه اي وظيفه نظارت و كنترل شرايط را بر عهده گيرند و مديريتي عادلانه و منطقي را بر اوضاع با توجه به منافع عمومي بلندمدت همه كشورهاي منطقه و نه بر اساس سودجويي غربي ها و احتمالا برخي كشورهاي دست نشانده آنها پياده كنند، آمريكا و ديگر همپيمانان آن بايد به فكر جمع كردن بساط پايگاه هاي نظامي خود در خليج فارس و درياي سرخ باشند يا دستكم در بهانه هاي خود براي ادامه اين حضور تجديد نظر كنند.
موضوع اساسي ديگر درباره دليل نگراني غربي ها نسبت به دوستي تهران و قاهره، به رژيم صيونيستي باز مي گردد. مصر به عنوان نخستين همپيمان رژيم صهيونيستي در جهان اسلام، اين رژيم را به رسميت شناخت و طي سال هاي گذشته نيز بارها در موضوع هاي مختلف مانند گفت و گوهاي به اصطلاح صلح، محاصره همه جانبه غزه و حمله به آن و... سند خيانتي از خود به جاي گذاشت.
پس از سرنگوني مبارك نيز مردم مصر كه بر اساس پيوندهاي انساني، مذهبي و قومي خود از آرمان هاي فلسطين حمايت مي كردند، خواستار لغو پيمان صلح كمپ ديويد شدند و حتي بارها به سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره حمله كرده و پرچم اين رژيم را پايين كشيدند. چندين انفجار در مسير لوله انتقال گاز مصر به سرزمين هاي اشغالي كه در نهايت منجر به قطع جريان آن شد، نيز واكنش بخشي از مصريان خشمگين از اين مواضع رژيم پيشين تلقي شد.
تصميم هاي محتاطانه دولت كنوني مصر درباره رژيم صهيونيستي، اقدام هاي مثبت آن در برقراري روابطي با سران گروه هاي مهم فلسطيني و نيز در جريان جنگ هشت روزه غزه، باز كردن مرزهاي رفح براي ورود كالاهاي اساسي و حتي فراهم آوردن زمينه سفر هيات هاي بلندپايه سياسي به اين باريكه مورد تحريم، همسو با خواست تهران براي برداشتن فشارهاي اعمال شده بر مردم فلسطين بوده است.
بر اين اساس چنانچه قاهره و تهران در كنار يكديگر قرار گيرند، در حقيقت پايه هاي حكومت نامشروع رژيم صهيونيستي در منطقه به لرزه خواهد افتاد. اين رژيم هم اينك نيز از سوي سوريه و لبنان زير فشار است و ملت اردن نيز به دنبال خيزش دو سال پيش خود براي لغو پيمان وادي عربه ميان اين كشور و رژيم صهيونيستي تلاش مي كنند.
در چنين شرايطي مرزهاي جنوبي سرزمين هاي اشغالي در جوار مصر و صحراي سينا باقي مي ماند كه آن هم طي ماه هاي گذشته صحنه درگيري ها و ناآرامي هاي مختلفي بوده و بارها مقام هاي بلندپايه نظامي آمريكا (مهمترين همپيمان رژيم صهيونيستي) را به منطقه كشاند تا اوضاع را جوري مرتب كنند كه امنيت مهاجران ساكن در سرزمين هاي اشغالي به خطر نيفتد.
موضوع ديگري كه مصر و قاهره را به عنوان دو بازيگر مهم منطقه خاورميانه به يكديگر نزديك مي كند، حوادث دو سال اخير اين منطقه است. دو كشور با وجود اختلاف هايي درباره مساله سوريه، بر پايان هر چه زودتر اين ناآرامي ها تاكيد دارند.
مصر برخلاف برخي ديگر از كشورهاي منطقه اي از دخالت مستقيم خارجي در موضوع سوريه حمايت نمي كند و مشابه تهران خواستار حل مسالمت آميز آن است. پيشنهاد تشكيل گروه چهارجانبه از سوي مرسي نيز به تاكيد اين دولت براي بهره گيري از همه نظرات موجود درباره سوريه از جمله ايران اشاره دارد.
قاهره اكنون نيز با توجه به تماس برخي رهبران گروه هاي مخالف دولت سوريه با تهران طي روزهاي گذشته و ابراز تمايل آنان براي آغاز مذاكره با دمشق، مي خواهد راه را براي تسهيل بيشتر بازگشت آرامش به اين كشور هموار كند؛ امري كه با خواسته هاي غربي ها و البته برخي كشورهاي منطقه اي همسو با آنها در تناقض است.
تمام اين عوامل سبب مي شود غربي ها از پيامدهاي برقراري دوباره روابط رسمي ديپلماتيك ميان دو كشور اسلامي عضو تروييكاي جنبش غيرمتعهدها نگران باشند و به دنبال راه هايي براي بزرگ نمايي اختلاف هاي هر چند اندك ميان دو طرف باشند.
در اين ميان، تهران و قاهره نيز بايد با توجه به منافع ملي و منطقه اي بلندمدت، علاوه بر شناسايي محورهاي مساعد براي مشاركت هاي بيشتر، نقشه هاي پيچيده غرب را پيش بيني و رمزگشايي كرده و نگذارند فرصت هاي پيش آمده براي ايجاد همگرايي هاي جديد منطقه اي و همكاري هايي كه اثرات مثبت آن آينده معادلات منطقه اي و خاورميانه اسلامي جديد را ترسيم مي كند، از دست برود.
حضور آمريكايي ها در منطقه
آمريكايي ها از همان روزهاي اول و خصوصاً پس از خودنمايي در جنگ جهاني دوم، براي اين منطقه برنامه هاي زيادي داشتند ولي همواره رقيب سرسختي بنام امپراطوي شوروي، گاهاً گوي ميدان را از آنان مي ربود. خصوصاً كه در دهه پنجاه و شصت بسياري از كشورهاي منطقه وابسته به قطب چپ شده بودند و جريان ناسيوناليزم عرب، كه وابسته به قطب چپ بود پيشتاز آن بود و اين خاطره تلخ در اذهان آنان باقي مانده بود. پس از افول اين جريان، خصوصاً پس از شكست در جنگ شش روزه در 1967 با پيشتازي سادات – رئيس جمهور مصر- از دهه هفتاد ميلادي، آمريكاگرايي نيز فزوني يافت.
ايران نيز، در آن شرايط، متولي ژاندارمي منطقه و پيشتازي در خاورميانه براي حمايت از منافع آمريكايي ها شده بود و نقش خود را به خوبي بازي مي كرد!
انقلاب ايران و تغيير برنامه ها
هنوز از روزهاي خوش آمريكايي ها و رؤياهاي بلندشان براي چپاول منطقه، چند سالي نگذشته بود كه در اواخر دهه 70 يعني در سال 1979 انقلاب ايران، همه معادلات طرفين را به هم ريخت.
شوروي از ترس رسيدن اين انديشه به مرزهاي چين، افغانستان را به تسخير درآورد و عراق، كشور وابسته به خود را مسلح نمود و آمريكا نيز از كودتا تا حضور مستقيم در جنگ و تجهيز عربها و... را به اجرا گذاشت و در منطقه، رقيبي جديد نيز يافت كه اتفاقاً، گفتماني جديد داشت و رقيب هر دو قطب شده بود!
گفتماني كه مبتني بر اسلام بود و اين بمعناي امكان الگو شدن اين مدل براي ساكنان اكثراً مسلمان خاورميانه بود. مردماني كه سالها بود در شوق تحقق اسلام و بازگشت مجدد قدرت آن، مي سوختند.
خاورميانه جديد و شكست آن
اما پس از فروپاشي قطب چپ در 1990 شرايط تغيير كرد. انقلاب ايران در اثر جنگ، تضعيف شده بود و اينك، آمريكا بستر را براي حضور جدي خود در منطقه مهيا مي ديد. اولين نقش آفريني آمريكايي ها در جنگ 1991 كويت هويدا شد و از آن پس، اميد به داشتن «دست برتر» در منطقه، در دلهاي آنان فزوني يافت. همراهي كشورهاي خودفروخته منطقه، نقش مهمي در اين اميدواري بازي مي كرد و حالا ديگر اين عربستان بود كه بايد نقش ژاندارمي را به عهده مي گرفت. طرح خاورميانه جديد طراحي شد و همگي بر پايبندي به آن، قسم ياد كردند!
از آن پس، هر روز و هر روز بر تركتازي آمريكا در منطقه افزوده شد. اقدامات اسلامگرايان و انقلابيون مسلمان در كشورهاي مختلف سركوب شد. هرچند رشد اسلامگرايي و تلاش براي حضور اجتماعي اسلام - خصوصاً پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نيز موفقيت او در حفظ خود در حمله هشت ساله همه جهانيان به او - چيزي نبود كه به اين راحتي قابل كنترل باشد.
خاورميانه بزرگ و نتيجه معكوس!
سياست «خاورميانه جديد» راهي از پيش نبرد تا اينكه در سال 2001 به برجهاي دوقلوي نيويورك حمله شد. آمريكا سوار بر اين موج علاوه بر آغاز گسترده موج اسلام هراسي در غرب، حضور مستقيم نظامي در منطقه را نيز در ذيل طرح «خاورميانه بزرگ» از سال 2002 به اجرا درآورد و همان سال به افغانستان حمله و سال بعد عراق را اشغال نمود!
از آن پس، آمريكا سعي كرد تا «دموكراسي آمريكايي» را ولو به زور سرنيزه به مردم منطقه تحميل كند! البته جالب اينجا بود كه هر جا، دموكراسي وارد شد، بر خلاف تصور آنان، راي اكثريت بر گروههاي اسلامگرايي تعلق گرفت كه تعلقي به فكر غربي نداشتند. عراق، كه آمريكا هزينه بسياري را براي آن كرده بود نمونه بارز آن بود و از قضا سركنگبين صفرا فزود!
بنابراين، اين حضور مستقيم نيز نتوانست جريان اسلامگرايي كه ريشه در هويت مردم منطقه داشت را متوقف سازد. در آن سو، حزب الله در سال 2000 موفق به اخراج اسرائيلي ها از خاك لبنان شده بود. اين امر اميدي مضاعف را در گروههاي جهادي منطقه ايجاد كرد. اين پازل در 2006 و با موفقيت در جنگ 33 روزه و در 9-2008 با پيروزي در جنگ 22 روزه غزه تكميل شد و نماد قدرت غرب در منطقه را تحقير كرد. اين روند در 2011 و با قيام مردمي ملل عرب عليه حكام دست نشانده غرب، به اوج خود رسيد.
ايران هراسي هم جواب نداد!
نيم نگاهي به تحولات تاريخي سه دهه اخير نشان مي دهد كه اهداف آمريكايي هاي در منطقه با بن بست نسبي مواجه شده اند. گرچه آنان هزينه بسياري كرده اند تا دولتهاي منطقه را با «ايران» دشمن سازند و هجمه تبليغي رسانه هاي وابسته به آنان نيز چنين سمت و سويي را داشته است ولي مشكل اينجاست كه اينك واضح است كه فقط ايران نيست كه منافع آمريكاييها در منطقه را به خطر انداخته است و در واقع، اهدافي كه انقلاب ايران نقش بسزايي در احياي آنها داشت، مشكل ساز حقيقي براي منافع آمريكا هستند كه عبارتند از: «علاقه مردم به اجراي اسلام و تشكيل حكومتهاي مستقل غيروابسته و مخالف اسرائيل»
بعبارتي اينك، اين مطالبه كه روزي فقط ايران سردمدار آن بود، عمومي شده و با «ايران هراسي» موجود، مشكل آمريكايي ها در تحقق اهداف شان برطرف نشده است.
از همين روست كه بيداري اسلامي، جرياني «استقلال گرا»، «مردمي»، «اسلامگرا»، «ضدآمريكايي» و «ضداسرائيلي» است. اين يعني همان چيزي كه آمريكايي ها از آن هراسناك بودند و بنظر مي رسد امروز، تنها ابزار برنده آنان، دميدن در اختلافات مذهبي براي خراب كردن شرايط فعلي باشد و حتي در اين صورت نيز، عايدي ايجابي براي آنان باقي نخواهد ماند لذا به سلبيات روي آورده اند.
ريشه هاي دست برتر ما
گرچه فعاليت جمهوري اسلامي ايران در عرصه حمايت از «مقاومت» از جمله علل اصلي حفظ و گسترش اين جريان در سه دهه اخير به شمار مي رود ولي واقع اين است كه عملكرد ما در عرصه سياست خارجي و خصوصاً ديپلماسي عمومي و عملكرد رسانه اي موفق نبوده است و بيش از همه نان بازوي خودمان را خورده ايم!
بدين معنا كه مقاومت داخلي جمهوري اسلامي ايران بر همه جنگ و تحريم و فشارها و ايستادگي بر گفتمان انقلابي خويش و موفقيت در اين پايداري، مهمترين راز بقاء اين انديشه و اثبات امكان موفقيت آن در عرصه عمل بوده است. چيزي كه شمع اميد جريانات اسلامگرا را در اين سه دهه روشن نگاه داشت و با تبديل شدن به الگوي مقاومت و اثبات «ما مي توانيم» گفتمان اسلامي را در عرصه واقع نيز كارآمد نشان داد، همين ايستادگي جمعي در داخل كشور و فائق آمدن بر مشكلات و رشد تدريجي در عرصه هاي مختلف علمي، نظامي، امنيتي و... بوده و هست.
كتاب: درآمدى بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى، ص 91نويسنده: محمد شفيعىفر
نظم سياسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1)و هر انقلابى به دليل آنكه در پى تخريب نظام سياسى مستقر و ايجاد يك نظام سياسى ديگر است، ناچار براى نظام مطلوب آينده خود بايد يك پشتوانه فكرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشيد.به عبارتى، هيچ انقلابى صورت نمىگيرد، مگر اينكه مقدمات تغيير فكر فراهم شده باشد.
اگر چه پيرامون بازشناخت انديشهها و افكار و نقش امام در انقلاب اسلامى تا كنون مقالات بسيار و كتابهاى فراوانى تاليف يافته است ولى اين بدينمعنى نيست كه تمام ابعاد آن بزرگمرد را شناختهاند و در معرفى شخصيت امام بپايان راه رسيدهايم. بىترديد تصوير امام در ذهن و زبان تمام انديشمندان سياستمداران، حاكمان و متفكران و سياسيون جهان يكسان و مشابه نيست. انتظار اينكه دشمنان انقلاب اسلامى و امام و اردوگاههاى وابسته به آنها چهره واقعى و الهى امام را ترسيم كنند اندكى بيهوده است. اما عظمت امام بحدى است كه در بررسى تحليلها، مصاحبهها و تاليفهاى بيگانگان حتى مخالفان امام و انقلاب هم حقيقت و عظمت امام پوشيده نمىماند. بيانات و اظهارنظرهاى عاشقانه و از سر ارادت و علاقه مسلمانان جهان در توصيف و تعريف امام هم جاى شگفتى ندارد. تاكنون بسيارى از شاگردان امام، همراهان امام رهياران امام به مناسبتهاى مختلف چون شروع نهضت، چگونگى تكوين و شكلگيرى انقلاب فراز و نشيبهاى، تاريخ انقلاب، استراتژى و ديپلماسى انقلاب، بازگشت امام، و سرانجام ارتحال امام و پس از آن جانشينى و ادامه رهبرى و استمرار انقلاب مصاحبهها، سخنرانىها، بيانات و حتى تاليفاتى را بيادگار گذاشتهاند. آنان در عين حال كه بعضا تكرارى اما از نكات بسيار مهم و حكمت آموزى برخوردارند كه برخى حتى به تحليلى مستقل نيازمندند. اما محور و منبع تحرير اين مقاله امام در انديشه جهان استيا "امام و انقلاب از منظر جهانيان". فرض بر اين است كه خوانندگان محترم اين مقاله دقيقا از شرايط اجتماعى - سياسى - فرهنگى و حكومتى ايران حتى قبل از اولين جرقههاى آتش انقلاب (يعنى خرداد 42) آگاهى دارند و لزومى ندارد به ترسيم دوباره آن شرايط قبل از ورود به اصل مقاله بپردازيم.
كتاب: چارچوبى براى تحليل و شناخت انقلاب اسلامى در ايران، ص 268نويسنده: محمد باقر حشمتزاده
از ويژگيهاى مهم اين انقلاب كه ناشى از همان ويژگى نخست مىباشد، نقش دين، علماء دين و رهبرى و هدايت انقلاب است.در حاليكه انقلابات ديگر به نوعى در مقابل دين و مذهب و ارباب كليسا بود، اين انقلاب با رهبرى و هدايت عالمان دينى آغاز شد.در راس اين رهبرى شخص امام خمينى قرار داشت كه بالاترين جايگاه دينى يعنى مرجعيت را دارا بود.مردان دينى ما در جنبشهاى اجتماعى و سياسى معاصر هميشه نقش آفرين بودهاند اما اينكه يك مرجع دين بصورت يك رهبر سياسى و اجتماعى جلودار باشد كمتر ديده شده است.رهبرى ايشان ويژگيهاى زياد و برجستهاى داشت كه بخصوص در مقايسه با ساير انقلابها ملموس مىباشد.
اولا: به عنوان يك مرجع دينى امام پايگاه وسيع و عميق مردمى داشت.
ثانيا: به عنوان بانى قيام پانزده خرداد و شجاعت و مديريتبىمانندش در آن جريانات و ايام تبعيد، به عنوان يك رهبر سياسى و انقلابى شناخته مىشد.
ثالثا: رهبرى او قاطع و تام بود و فاصله ايشان تا رهبران رده بعدى بسيار مشخص بود.
رابعا: ايشان هم طراح و ايدئولوژيگ انقلاب بود و هم مدير و مجرى آن شد.
ياست جمهوري اسلامي ايران در روزهاي 18 و 19 بهمن جهت حضور در اجلاس سران سازمان كشورهاي اسلامي عازم قاهره خواهند شد. برهان به همين بهانه، در مطلبي به فرصت هاي روابط دو كشور پرداخته است. در قسمت اول به مهم ترين پتانسيل هاي ايران و مصر براي همكاري در زمينه هاي فرهنگي و اقتصادي اشاره شد. اين قسمت، با توجه به سابقه ي همكاري هاي منطقه اي دو كشور، به ارائه ي راهكارهايي در اين زمينه در جهت نزديكي دو كشور به يكديگر اختصاص دارد.
در چندماه اخير تحركات و نارضايتي هاي داخلي از سياست هاي دولت تركيه به ويژه در حوزه منطقه اي و بين المللي بيشتر شد كه اين اعتراضات باتوجه به كاهش روند رشد اقتصادي و ركود و حتي خبر ورود سيستم هاي پاتريوت به داخل تركيه بيشتر نيز شد. حتي برخي از اعضاي مجلس اين كشور نيز نتوانستند ساكت بنشينند و از اتخاذ سياست هاي نابجا توسط دولت اين كشور انتقاد كردند.
تركيه اي كه تا يكي دو دهه قبل يك عضو نه چندان مهم ناتو به حساب مي آمد، اما با برخي تغييرات در سياست هاي داخلي و خارجي خود توانست علاوه بر ايجاد ثبات داخلي، در عرصه هاي اقتصادي و سياسي خود را تقويت كرده و با تقريبا سه برابر كردن توليد ملي خود در عرض يك دهه خود را به عنوان شانزدهمين اقتصاد برتر دنيا مطرح سازد. در زمينه سياسي نيز اين كشور توانست حرف هايي براي گفتن بيايد و خود را در منطقه مطرح كرده و توجهات را به خود جلب كند، اما همه اين تلاش ها چندان ديري نپاييد و با اولين نسيم سخت سياسي كه ممكن است براي هر كشوري پيش بيايد، سياست هاي تركيه نتوانست ديگر درخشش خود را حفظ كند، ثبات خود را از دست داد و به اعتقاد كارشناسان برخي مسائل جانبي و حتي فشارهاي خارجي باعث تغييرات شگرف در خط مشي ها و در نتيجه دگرگوني افكار عمومي منطقه به اين كشور شد.
** تركيه رهبر خاورميانه نيست
---------------------------
اما همه اين تلاش هاي دولت تركيه اكنون ميوه نارس خود را نيز از دست داد، زيرا به نقل از وبسايت شبكه العربيه به نقل از يكي از كارشناسان موسسه بروكينگز ˈتركيه رهبر دموكراسي در كشورهاي عربي و خاورميانه اي نيستˈ و تركيه و نخبگانش نتوانسته اند براي انجام چنين هدفي به خوبي موفق شوند.
سياست بدون تنش با كشورهاي منطقه از زمان انقلاب هاي عربي نمي تواند نتيجه بدهد، زيرا اين سياست ها در قبال حكومت هاي مستبد جواب مي داد و اكنون در كشورهاي دموكراتيك تركيه نمي تواند به نتايج آن دلخوش باشد زيرا تركيه در زمينه بسياري از موضوعات حقوق بشري خودش دچار مشكل است.
** سياست هاي متضاد تركيه
------------------------
اين دگرگوني ها تا جايي پيش رفت كه برخي ها از آن به عنوان سياست هايي كه منافعي متضاد را دنبال مي كند نام بردند. روزنامه سوييسي NEUE ZURCHER در مطلبي با عنوان ˈسياست خارجي متضاد تركيهˈ نوشت: تركيه در ده سال گذشته يك سياست خارجي بسيار فعال دنبال مي كرد. احمد داوداغلو به عنوان وزير امور خارجه تركيه به قدري به كشورهاي مختلف سفر مي كرد كه هيچ وزير امورخارجه ديگري در دنيا توان رقابت با او را نداشت. تلاش تركيه به رفع اختلافات در منطقه متمركز شد و اين كشور همزمان سعي كرد تا با همسايگان پيمان هاي مختلفي را برقرار كند. در هيچ اختلافي در منطقه از اختلاف در لبنان گرفته تا فلسطين، بين شيعيان و سني ها در عراق و يا در موضوع هسته اي ايران نبود كه حضور تركيه و وزير امور خارجه اش در آن ملموس نباشد.
اين سياست و تلاش هاي تركيه با موفقيت هائي نيز همراه بود. تا چندي پيش هم سوريه نمونه موفق سياست عدم اختلاف داود اغلو با همسايگان محسوب مي شد، اما به يكباره ورق برگشت و شرايط تغيير كرد.
**آغاز افول
----------
در حاليكه در دهه 1990 تركيه با سوريه به خاطر حضور سران پ.ك.ك. حتي تا آستانه جنگ پيش رفت، اما به يكباره و با حل اين مشكل، سوريه و تركيه به دو كشور دوست تبديل شدند كه مناطق آزاد تجاري در كنار مرز يكديگر تاسيس كردند و روابط اقتصادي آنها تا حد زيادي ارتقا پيدا كرد. اين روابط بسيار خوب بين آنكارا و دمشق حتي به جائي رسيد كه تركيه در مشاجره بين سوريه با رژيم صهيونيستي در خصوص بلندي هاي جولان در سال 2008 ميانجيگري كرد.
ولي اگر به روابط اين دو كشور در حال حاضر نگاه شود بايد گفت كه اين سياست داوود اوغلو شكست خورده است، زيرا تركيه و سوريه امروز مجددا رودرروي هم قرار دارند. از طرف ديگر روابط آنكارا با برخي كشورهاي منطقه ازجمله تهران به علت اتخاذ برخي سياست ها در قبال سوريه مانند گذشته نيست.
در اين ميان قرارداد امضا شده بين آنكارا و ايروان در سال 2009 در زوريخ براي حل اختلاف بين تركيه و ارمنستان نيز در كشوهاي ميز مسئولين طرفين بايگاني شده است. روابط آنكارا و تل آويو نيز از زمان حمله اسرائيل به غزه و سپس حمله به كشتي كمك هاي تركيه از سوي سربازان اسرائيل نيز تيره شده است.
ارتباط تركيه با اتحاديه اروپا نيز به خاطر اختلاف در قضيه قبرس هيچ پيشرفتي نداشته است. بنابراين امروز ديگر نمي توان از سياست عدم اختلاف تركيه با همسايگان صحبت كرد و بايد آن را رويكردي شكست خورده عنوان كرد.
**سياست هاي غيررئاليستي تركيه
------------------------------
بغرنج ترين وضعيت براي سياست خارجي تركيه، شرايط سوريه است. دولت اردوغان در هيچ يك از كشورهاي همسايه در سال هاي اخير به ميزاني كه در سوريه سرمايه گذاري سياسي و اقتصادي انجام داد، انرژي صرف نكرد. در ليبي نيز وضعيت براي تركيه بهتر از آن نبود، زيرا مدت ها اين كشور به خاطر روابط اقتصادي گسترده اي كه با قذافي داشت، در برابر فشار غرب براي حمله نظامي به نيروهاي رژيم قذافي مقاومت مي كرد و در نهايت سياست تركيه براي آنكه صلح، آرامش و ثبات را به منطقه ارمغان بياورد نتوانست به واقعيت درآيد.
به نوشته مقاله روزنامه سوييسي، بين واقعيت ها و رويا در سياست خارجي تركيه فاصله بسيار زيادي به وجود آمده است. گرچه كماكان اسلام معتدل تركيه اين كاربرد را دارد تا هم از سوي غرب و تاحدودي هم ازسوي كشورهاي اسلامي پذيرفته شود ولي رويدادهاي اخير نشان داده كه اين كشور نتوانست تا آن حدي كه مي خواست در كشورهاي منطقه نقش آفرين، تاثير گذار و موفق باشد.
** علل شكست سياست هاي تركيه
---------------------------------
از يك طرف روابط گرم تركيه با كشورها و حكام مستبد منطقه نمي تواند عاملي براي پيشبرد سياست اين كشور كه با شعارهاي دموكراتيك نيز همراه بود، به حساب آيد. ازسوي ديگر، مشكل تركيه با اقليت هاي خود و همچنين بحث رسانه هاي آزاد از ديگر مشكلات دروني تركيه است. مسلما اين موضوعات نمي تواند به تركيه كمك كند تا در كشورهاي همسايه نقشي مثبت به صورت يك ميانجي بيطرف و قابل اعتماد را بازي كند.
موضوع مهم ديگر عدم وجود پرسنل كارآزموده كافي در اين كشور است. چندي قبل در يك نظرسنجي اعلام شد كه تركيه در مجموعه ديپلماتيك خود با پرسنل 5 هزار و 500 نفري در وضعيت خوبي حتي در مقايسه با هند و برزيل قرار دارد، ولي با اين وجود با كشورهائي مانند فرانسه و انگليس نمي تواند رقابت كند. از طرف ديگر فقط 26 ديپلمات تركيه امروز زبان عربي مي دانند. با چنين پرسنل اندكي مسلما نمي توان در كشورهاي عربي بعنوان آتش نشان براي خاموش كردن آتش ها كاري صورت داد.
سفير سابق آمريكا در تركيه در سندي كه از سوي ويكي ليكس منتشر شد، سياست خارجي تركيه در قبال خاورميانه را به اتومبيل رولز رويسي تشبيه كرد كه البته موتور آن رينج روور است.
ضمنا گاهي اوقات نيز ديپلمات هاي تركيه با نخست وزير غيرديپلماتيك كشورشان روبرو هستند كه حرف هايي را مي زند كه آنها بعدا مجبورند آنرا تصحيح كنند. بارها اردوغان اظهارات بيان كرد كه داود اغلو مي بايستي تلاش كند تا آنرا بگونه اي رفع و رجوع نمايد.
**سياست هاي نامشخص تركيه در قبال كردها
---------------------------------------
از ديگر انتقادهايي كه به سياست خارجي تركيه بيان مي شود خط مشي اين كشور در قبال كردهاي تركيه است. به نوشته رسانه ها از دهه 1990 به بعد در تركيه برنامه ها، استراتژي ها و پيشنهادات زيادي در اين خصوص كه چگونه بتوان مشكلشان را با كردها از طريق ديپلماتيك برطرف كند مطرح شد، اما تا به امروز موفقيت در اين زمينه بسيار اندك بوده است. وزير كشور دولت اردوغان در تابستان سال 2009 پيشنهاداتي را براي كردها رسما در يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كرد، اما حتي سخنگوي دولت اردوغان در مصاحبه اي تاكيد كرد كه از اين استراتژي جديد چندان اطلاعاتي ندارد.
به همين خاطر نيز بسياري از تحليلگران از مشخص نبودن استراتژي تركيه براي حل اين تنش ديرپا خبر مي دهند، زيرا به عنوان نمونه به نظر مي رسيد كه از سال 2011 دولت تركيه مي خواهد با مقامات پ.ك.ك. وارد مذاكره و حل اختلافات از طرق ديپلماتيك شود ولي اين موضوع نيز عملي نشد.
**موضوع قبرس چالشي بزرگ براي سياست اروپايي تركيه
--------------------------------------------
گفته مي شود هزاران پناهنده سوري به تركيه سرازير شده است، اما در اوج درگيري ها، تركيه از همكاري با صليب سرخ امتناع كرد، اما چيزي كه نارضايتي مقامات اروپايي را باعث شد اين بود كه دولت تركيه از موضوع تركيه براي برخي تسويه حساب هاي سياسي استفاده مي كند.
روزنامه فرانسه زبان Tribune de Geneve نوشت، در سال گذشته براي دوره هاي طولاني، صليب سرخ امكان اعزام نمايندگان خود را به تركيه بعنوان كشوري كليدي در بحران منطقه پيدا نكرده است. برخي معتقدند تركيه از عدم حضور صليب سرخ جهاني بعنوان اهرم در شرايط بحراني استفاده مي كند.
بنا به اظهارات ˈكريستيان كاردونˈ يكي از سخنگويان صليب سرخ، دفتر اين سازمان در آنكارا كه در زمان درگيري هاي عراق در سال 2003 افتتاح شده بود، در ماه مارس 2012 از سوي تركيه بدليل خاتمه شرايط بحراني در عراق تعطيل شد و به آن اجازه ادامه فعاليت در مورد سوريه داده نشد.
بعقيده يكي از اعضاء سابق صليب سرخ، دليل واقعي عصبانيت ترك ها را بايد در جاي ديگر و آن هم در تاسيس قبرس يوناني تبار در سال 1974 جستجو نمود، زيرا قبرس از سوي جامعه جهاني به رسميت شناخته شده است، اما قبرس ترك تبار تنها از سوي ترك ها به رسميت شناخته شد.
پذيرفته شدن قبرس به عنوان يكصد و هشتادمين عضو سازمان صليب سرخ جهاني خشم تركيه را برانگيخت و باعث انجام چنين واكنشي شد. حركتي كه از ديدگاه اين عضو صليب سرخ در واقع به منزله جمع آوري تمامي انسانيت توسط ترك هاي خشمگين است.
**حاشيه پردازي تركيه در سياست ها در قبال عراق
---------------------------------------------
برخلاف آنكه تصور مي شد تركيه بتواند جاي پاي محكمي در عراق پيدا كند و از لحاظ سياسي و اقتصادي بتواند در اين كشور بعد از خروج نيروهاي آمريكايي نقش آفرين باشد، اما روند وقايع اينگونه نشد و سياست خارجي تركيه شكستي ديگر را در امور عراق نيز تجربه كرد.
روزنامه آلماني زبان Basler Zeitung در مطلبي به موضوع فوق پرداخت و رويكرد سياسي تركيه در قبال موضوع طارق الهاشمي معاون رئيس جمهور عراق را تلويحا ناسنجيده عنوان كرد و نوشت كه تركيه در سياست خود در قبال عراق در حاشيه قرار گرفته است.
حتي موضوع گسترش روابط تركيه با دولت اقليم كردستانن عراق نيز موجي از نارضايتي را در ميان مقامات و حتي مردم عراق برانگيخت كه اين موضوع نيز باعث كاهش سطح روابط دو طرف شد. روزنامه ليبرال مليت چاپ تركيه در گزارشي در اين خصوص نوشته كه دستور دستگيري بين المللي براي هاشمي، سياست تركيه در قبال عراق را به حاشيه كشانده است. اين موضوع باعث شده بود كه هفته ها كه بين اردوغان و مالكي تنش وجود داشته باشد.
**طراح اصلي سياست خارجي تركيه
------------------------------
اما طراح سياست هاي رو به رشد و سپس نزولي تركيه در سال هاي اخير ˈاحمد داوود اوغلوˈ بوده كه يك استاد علوم سياسي دانشگاه است.
براي يك دانشمند علوم سياسي هميشه دشوار است كه بتواند ايده هاي خود را در زمينه سياسي در عمل پياده كند. اين موضوع در خصوص سياستمداران بزرگي همچون هنري كيسينجر نيز اينگونه بود. احمد داوود اوغلو نيز مانند كيسينجر از محفل علمي به سياست آمده است. نامبرده كه در سال 1959 متولد شده، پروفسور كرسي علوم سياسي در دانشگاه بود تا آنكه در سال 2002 به عنوان مشاور حزب عدالت و توسعه كار خود را در صحنه سياسي آغاز كرد و بعدا در سال 2009 به سمت وزير امور خارجه برگزيده شد.
آخرين اثر علمي وي در زمينه دانشگاهي كتابي موسوم به ˈاستراتژي عميقˈ بود كه در سال 2001 منتشر شد. اين كتاب به كتاب دستي اردوغان نخست وزير تركيه تبديل شد و او تلاش كرد تا متون آن را در عمل پياده كند و در نتيجه ايده هاي كتاب استراتژي عميق به سياست خارجي دولت اسلامي تركيه تبديل گرديد.
داود اغلو در اين كتاب بر تركيه اي تاكيد مي كرد كه در بين اروپا، بالكان و خاورميانه و همچنين آسياي مركزي قرار دارد. تركيه براساس متون كتاب مزبور ديگر نمي خواست تركيه زمان جنگ سرد باشد كه خود را در برابر شرق محفوظ نمايد بلكه مي خواست ديگر خود را فقط به غرب وابسته نداند و به هويت آسيائي خود نيز اهميت بدهد.
تركيه مي خواست تا توازني را بين سياست غرب و شرق خود بوجود آورد و نقش ميانجي در اختلافات بازي كند و اعمال نفوذي نيز بر قدرت هاي منطقه اي داشته باشد. ضمنا تركيه مي خواست با همسايگان خود ديگر هيچ مشكلي نداشته باشد.
داود اغلو تاكيد مي كرد چون هيچ كشوري نمي تواند همسايگان خود را انتخاب كند بنابراين بايد ابتدا روي پاي خود بايستد و همزمان با همين همسايگاني كه دارد كنار بيايد و اين سياست نيز بايد با همگرائي كامل با همسايگان از طريق پيمان هاي اقتصادي و سياسي ايجاد شود تا همزيستي مسالمت آميز را امكان پذير نمايد.
ايده داود اغلو بر پايه روابط با همه كشورها استوار بود. يعني تركيه مي بايست روابط با روسيه، آمريكا، ناتو و اتحاديه اورپا را تعميق كند، اما نبايد تنها به اين روابط محدود بماند. هدف نهائي نيز آن بود كه عصر امپراتوري عثماني زنده شود و تركيه به قدرت برتر منطقه تبديل گردد.
سياست تركيه به سوي شرق بود كه در سال 2003 اجازه نداد تا از خاك آن براي حمله به عراق استفاده شود. كشورهاي عربي همسايه تركيه شديدا تحت تاثير اين سياست قرار گرفتند. در آن زمان تركيه حاضر نبود به عنوان اسب تروآي آمريكا عمل كند بلكه خواهان سياست مستقل و قدرت منطقه اي بود.
تاريخ نشان داده است كه نمي توان دوره هاي رشد و شكوفايي يك كشور را به عنوان محكي براي مديريت و ميزان موفقيت آنها انتخاب كرد، بلكه چگونه برونرفت از يك بحران و يا نحوه مديريت بحران و ادامه همان روند در همه شرايط است كه مي تواند آزمون خوبي براي يك كشور و مقامات و سياست هايشان باشد. تركيه در دهه هاي اخير و بعد از فروپاشي شوروي بحران سياسي عمده اي را تجربه نكرد و در اين سال ها مهمترين دغدغه خود را بهبود وضع اقتصادي و عضويت در اتحاديه اروپا به هر قيمتي تعيين كرد، اما گرچه در حوزه اقتصادي موفقيت هايي را كسب كرد، اما در زمينه سياسي نتوانست به اتحاديه اروپا نزديك تر شود.
سوريه آزموني بود كه رهبران تركيه تاكنون در آن شكست خورده اند و نتوانسته اند نه تنها شعارهاي خود را عملي كنند بلكه آنها زير پا نهادند و عملا با يكي از همسايگانشان وارد جنگ شده اند. جنگ داخلي كه اكنون فرسايشي شده و تطويل آن نه به نفع تركيه و مخالفان كه به سود هيچ يك از طرف ها نيست.