1- با حمله مأموران گارد به پادگان نيروي هوايي تهران، جنگ خياباني آغاز شد. به گفته همافران، وقتي كه راديو اعلام كرد فيلم ورود امام خميني بعد از اخبار تلويزيون نمايش داده خواهد شد، آنها در سالن پادگان اجتماع كردند. با ظاهر شدن تصوير حضرت امام بر صفحه تلويزيون، طنين صلوات سالن را پر كرد و در اين هنگام، افراد گارد به سوي آنها تيراندازي كردند و درگيري آغاز شد.
2- مردم ساكن در اطراف خوابگاه همافران، هنگامي كه از حمله نيروي گارد به همافران آگاه شدند، اهالي خيابانهاي اطراف را نيز با خبر كردند و طولي نكشيد كه جمعيت انبوهي در كنار ديوار خوابگاه گرد آمدند كه با فرياد اللهاكبر از همافران حمايت ميكردند.
3- اجتماع مردم در كنار خوابگاه همافران نيروي هوايي كه از ساعت ده شب آغاز شده بود همچنان ادامه يافت. ترس مردم اين بود كه در صورت پراكنده شدن، نيروهاي گارد، مجددا به همافران حمله كنند، لذا از دفتر حضرت امام كسب تكليف كردند و دفتر امام توصيه كردند كه پراكنده نشويد.
4- مردم در كنار خوابگاه نيروي هوايي همچنان شعار ميدادند و خود را با آتش لاستيكهاي فرسوده گرم مي كردند كه در ساعت 5/3 بعد از نيمه شب مأموران حكومت نظامي با خودروهاي نظامي و در حاليكه از دور با شليك رگبار مسلسلها به طرف هوا در صدد ترساندن مردم بودند، به اجتماع مردم حمله كردند. در اين هنگام مردم به كوچههاي اطراف پناه بردند اما مأمورين توانستند يكصد و پنجاه و دو نفر را دستگير و به محل استقرار حكومت نظامي در كلانتري تهران و منتقل كنند. در بين دستگير شدگان دو روحاني نيز حضور داشتند.
تذكر: ظاهرا اولين كلانتري ساقط شده در جريان هجوم مردم همين كلانتري بود.
پرواز انقلاب ( خاطراتي از دكتر صادق طباطبايي ) |
دين و انديشه |
نوشته شده توسط محمد |
پرواز انقلاب خاطراتي از دكتر صادق طباطبايي ساعاتي پس از خروج شاه از ايران (26 دي) امام يك بيانيه 3 ماده اي صادر كردند و اعلام نمودند كه بازگشت من به ايران در اولين فرصت مناسب انجام خواهد شد. چند روز بعد در 30 دي، امام طي پيامي خطاب به ملت ايران اعلام كردند كه ان شاءالله تعالي به زودي به شما مي پيوندم تا در خدمت شما باشم. شبي كه امام اين تصميم خود را اعلام كردند، بعد از نماز مغرب و عشا بود كه به اتاق آمدند و توسط حاج مهدي عراقي دوستان را دعوت كردند. از كساني كه در آن جلسه بودند اين افراد را به ياد دارم: سيداحمد آقا، مرحوم اشراقي، موسوي خوئيني ها، فردوسي پور، دكتر يزدي، دكتر حبيبي و قطب زاده و آقاي محمد علي صدوقي. امام در آن جلسه عنوان كردند كه من به ذهنم رسيده است كه ديگر موقعش رسيده كه برگرديم ايران و ما كاري اينجا نداريم. زودتر برويم و مردم را ببينيم و كارهايمان را در داخل كشور انجام بدهيم. و سپس نظر حاضران را پرسيدند. پس از سخن امام حالت عاطفي شديدي بر همه حاكم شد بخصوص مرحوم عراقي دچار التهاب روحي شد و اشك در چشمش حلقه زد، البته امر غيرمنتظره اي نبود و همه در انتظار چنين روزي بوديم. همه گفتند مصلحت را شما بهتر مي دانيد. بعد از آن بحث شد كه بعد از فرود در مهرآباد چه كنيم؟ پيشنهاد داده شد كه برويم مجلس شوراي ملي. امام گفتند به آنجا برويم كه به آن مشروعيت بدهيم!؟ عده اي هم گفتند، مجلس جاي كوچكي است و جايي است كه نمايندگان شاه آنجا بودند و در شأن امام نيست. به اين جمع بندي رسيديم كه امام ابتدا بروند دانشگاه تهران كه جايگاه و پايگاه مبارزات سياسي و نيز محل تحصن آقايان علماي شهرستان ها است و بعد هم به بهشت زهرا و در آنجام امام در حضور خانواده شهدا سخنراني كنند. بحث و گفتگو شد كه بايد كميته تداركات تشكيل بشود و مقدمات كار را فراهم و شرايط و امكانات را بررسي كنند. مرحوم اشراقي گفت: به لحاظ امنيت بهتر است با هليكوپتر به بهشت زهرا بروند. امام پاسخ دادند: من از روي سر مردم حركت كنم؟ نه، با ماشين مي رويم. از لحظه اي كه اين پيشنهاد داده شد تا لحظه عملي شدن آن، حدود دو هفته طول كشيد. بعداً كه به دستور بختيار فرودگاهها بسته شد، جلسه ديگري تشكيل شد (در تاريخ 4 بهمن 57) با اعلام بازگشت امام به ايران پيامها و توصيه هاي فراواني به ايشان مي شد كه حالا به ايران نرويد و يا سفر را به تعويق بياندازيد. اين دلسوزي ها هم از جانب دوستان و هم دشمنان صورت مي گرفت. جالب اينكه كارتر هم پيام داد كه براي حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتي بعد موكول كنيد. مقامات فرانسوي از طريق دوستان و آشنايان همين پيغام را مي دادند. بعدها معلوم شد كه ژنرال هايزر و نيز شاپور بختيار از طريق سفير فرانسه در تهران درخواست كرده بودند كه مقامات فرانسوي به هر نحو ممكن بازگشت امام را به تعويق بياندازند. از تهران و شهرستانها، بسياري از علما و روحانيون و نيز شخصيتهاي سياسي با نيت خيرخواهي همين نظر را داشتند و مي گفتند آمادگي براي تدارك و استقبال را نداريم و در واقع دلهره و اضطراب داشتند. يكي از كساني كه براي امام پيغام فرستاد، سيدمهدي روحاني نماينده شاه در فرانسه بود. او پيش از اين دو بار درخواست ملاقات با امام را كرده بود كه امام نپذيرفتند. ايشان از قوم و خويشهاي آقاي اشراقي بود. زماني كه اعلام شد امام مي خواهند به ايران برگردند ايشان به آقاي اشراقي پيغام داد كه نگذاريد آقا به ايران برگردند زيرا من نگران جان ايشان هستم. وقتي آقاي اشراقي به امام گفت امام پاسخ دادند بعضي تذكرات و نصايح را درست بايد برعكس انجام داد. يك بار نيز گفتند من تعجب مي كنم كه چه افرادي جان مرا دوست دارند! علاوه بر اين همان طور كه ذكر شد كساني براي جان امام دل مي سوزاندند كه نه تنها نسبت به انقلاب تعهدي نداشتند بلكه درست در جهت مخالف بودند و حتي در زمرة دست اندركاران سياست امريكا، شوروي و انگليس بودند. در گزارشات برژينسكي، هايزر، وانس و براون مقامات ارشد امريكايي نيز اين «دلسوزي» به چشم مي خورد. همين جا بود كه امام اظهار داشتند: براي من شگفت آور است كه افراد زيادي علي رغم دشمني با انقلاب نگران جان من هستند و مرتب پيام مي دهند كه به ايران نرويد. وقتي اعلام شد امام بزودي نوفل لوشاتو را ترك خواهند كرد، مردم اين محل براي ديدن و خداحافظي با ايشان ابراز علاقه كردند و صفي طولاني در محوطه مقابل باغ محل استقرار تشكيل شد. واقعاً شور و علاقه مردم براي ديدار با امام جالب بود. در ابتدا يكي دو نفر كه از چهره هاي سرشناس محلي بودند به طور جداگانه حضور امام رسيدند. يكي از آنها كشيش بود كه امام او را آخوند محل مي ناميدند! او گفت: اين روزها در تاريخ جهان ثبت خواهد شد. حضور شما به اين دهكده جايگاه تاريخي و به ما يك معنويتي داده است. امام در پاسخ عذرخواهي كردند و گفتند در اين مدتي كه ما اينجا بوديم براي شما ايجاد زحمت شد، رفت و آمد و سر و صدا زياد بود و امنيت و آسايش از شما سلب شد. پس از آن نوبت مردم شد كه به صورت خانوادگي يا تك تك مي رفتند داخل و از امام خداحافظي مي كردند.
|
بازخواني يك خاطره(كاپيتولاسيون و شديدترين موضعگيري امام عليه آمريكا) |
دين و انديشه |
نوشته شده توسط محمد |
بازخواني يك خاطره
كاپيتولاسيون و شديدترين موضعگيري امام عليه آمريكا در شرايطي كه توده مردم و حوزه هاي علميه هيچگونه اطلاعي از مفهوم و ماهيت كاپيتولاسيون نداشتند و تا قبل از اين كه امام عليه آن موضع گيري كنند حتي اين كلمه هنوز به گوشمان نخورده بود تا چه رسد اطلاعي از خبر لايحه و تصويب آن براي جامعه مطرح باشد . حضرت امام به محض اطلاع از موضوع در تاريخ چهارم آبان 1343 با صدور اعلاميه اي كوبنده ضمن تبيين و افشاي اين جنايت ننگين به شدت عليه آمريكا و خيانت رژيم وابسته آن موضع گيري كردند . در صدر آن اعلاميه آيه «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» قرار گرفته بود تا آن زمان در جامعه نه توجهي به «احكام » صريح و قاطع قرآن در زمينه مسائل سياسي وجود داشت و نه «موضوعات » مورد توجه بود . استناد امام به «حكم » صريح و روشن نفي هميشگي و ابدي سلطه كفار بر مؤمنان از يك سو و افشاگري و تبيين ماهيت كاپيتولاسيون به عنوان روشن ترين و در عين حال زشت ترين نمونه از «موضوع » و مصداق سلطه كفار بر مؤمنين و پافشاري قاطع بر نفي آن به حكم قرآن، جهش بزرگي را در بيداري جامعه اسلامي و بخصوص حوزه هاي علميه در جهت تصحيح و تعميق نگرش نسبت به قرآن و منابع اسلامي و همچنين موضوع شناسي و شناخت مسائل سرنوشت سياسي و اجتماعي به وجود آورد .
سخنراني امام عليه كاپيتولاسيون با اين كه اعلاميه مكتوب امام درباره كاپيتولاسيون شايد مفصل ترين و كوبنده ترين اعلاميه امام تا آن زمان و اين مطلب موضوعا و حكما به طور كامل در آن بيان شده بود و عليرغم قطعيت خطر دستگيري مجدد، امام به اعلاميه اكتفاء نكرد و به خاطر اهميت مطلب، همزمان مهمترين سخنراني خودشان را نيز درباره همين موضوع ايراد كردند و اين سخنراني در واقع آخرين سخنراني امام در ايران تا زمان بازگشت پيروزمندانه به وطن بود و بالاخره بعد از چهارده سال و اندي به كوتاه كردن دست آمريكا از ايران و شكستن حيثيت امريكا در جهان انجاميد . اين سخنراني تاريخي را امام در منزلشان واقع در يخچال قاضي قم ايراد كردند . روز سخنراني چهارم آبان بود كه در آن سال مصادف با 20 جمادي الثاني 1384 كه سالروز ولادت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و همچنين سالروز تولد حضرت امام بود . بنده در آن روز از صبح زود در منزل امام حضور داشتم انبوهي از جمعيت از اقشار مختلف از قم و شهرستان ها به طرف منزل امام سرازير شده بود . تراكم جمعيت در حياط و اتاقهاي منزل امام فوق العاده و نفس گير بود براي اولين بار بلندگوهاي متعدد در امتداد كوچه هاي اطراف تا كوچه آقازاده و مسجد سلماسي و ميدان بيمارستان فاطميه نصب شده بود و تمام منطقه اطراف منزل امام و باغي كه در ضلع جنوبي منزل امام قرار داشت، آكنده از جمعيت بود . مهمتر از كميت جمعيت، كيفيت و عشق آتشيني بود كه مردم به امام داشتند عشق مودت عجيبي كه خداوند در دل مردم نسبت به امام انداخته بود . بعد از آزادي امام در فروردين سال 43 اندروني منزل امام توام با بيروني سابق تبديل به بيروني شد و خانه اي كه متصل به ضلع شمالي منزل امام بود به صورت اجاره به عنوان اندروني مورد استفاده ايشان قرار گرفت و طبعا دري بين دو خانه احداث شده بود راهرو اتاقهاي ضلع شمالي خانه امام از طريق دالان پشت اتاقها است و پنجره اتاقها رو به حياط و با ارتفاع حدود 5/1 متر از كف حياط است . امام در اتاق مياني كه پنجره اش مشرف به حياط است نشستند و مهمترين سخنراني شان را عليه كاپيتولاسيون ايراد كردند . بنده در فاصله 5/1 متري جلوي امام در ميان جمعيت ايستاده و شاهد جالب ترين و شگفت انگيزترين حادثه در آن روزگار بودم . هم به دليل تراكم جمعيت، مجال نشستن نبود، و همه ايستاده بودند و هم در آن روز منزل و محضر مرجعيت اسلام به جاي «مجلس » «مقام » بود يعني اين كه همه قيام كرده بودند تا موعظه الهي «ان تقوموا لله » را تحقق بخشند .
در چنين شرايطي مردمي كه يك پارچه عشق و شوق بودند، بي صبرانه آماده گوش دادن و دل سپردن به سخنان امام بودند . امام سخنان خود را بعد از بسم الله با «انا لله و انا اليه راجعون » آغاز كرد، نام خدا و جمله «استرجاع » از زبان بنده خالص خدا و آهنگ دلنشيني كه از دل برمي خاست و در اعماق دل مي نشست، دلها را براي دريافت حقايق مهياتر و لطيف تر كرد، اولين جملات امام دلها را آتش زد: «من تاثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم . قلب من در فشار است . اين چند روزي كه مسائل اخير ايران را شنيده ام خوابم كم شده، ناراحت هستم . قلبم در فشار است با تاثرات قلبي روزشماري مي كنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد . ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند . عزا كردند و چراغاني كردند . عزا كردند و دسته جمعي رقصيدند ما را فروختند . استقلال ما را فروختند و باز هم چراغاني كردند . . .» جمعيت با شنيدن هر جمله اي از اين جملات گريه مي كردند گريه اي كه فرياد آن آسمان را پر كرده بود انگار در و ديوار شيون مي كرد . شدت گريه توام با فرياد مردم به حدي بود كه امام به ناچار بين جملات مكث مي كرد و با اين حال كلماتي از امام در همهمه گريه ها و غلغله فرياد، محو شد . به طور طبيعي اين جملات در عين حال كه احساسات را به شدت و در حد اعلا برانگيخت، مردم را به تعقل و تدبر بيشتر واداشت تا ببينند چه شده است كه امام براي مرگ خود روزشماري مي كند و در همين جا بلافاصله امام به بيان عمق فاجعه پرداختند از پيمان وين، استقراض از آمريكا، كاپيتولاسيون مستشاران نظامي آمريكا و . . . گفتند و آنگاه كه به نقش روحانيت و مساله وحدت اشاره داشتند باز هم با گفتن: «امروز . . . دست طلاب را هم مي بوسم من امروز دست بقال را هم مي بوسم » بار ديگر احساسات و عشق مردم را مشتعل كرد و باز هم مردم اشك شوق ريختند و فرياد عشق كشيدند و در ادامه وقتي از تسليم ناپذيري در برابر آمريكا از پرده دل فرياد مي زد كه «آن آقاياني كه مي گويند كه بايد خفه شد! اينجا هم بايد خفه شد؟ اينجا هم خفه بشويم؟ ما را بفروشند و خفه بشويم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم؟ والله گناهكار است كسي كه داد نزند والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نكند» باز هم مردم به شدت گريه كردند و از ته دل فرياد كشيدند و امام ادامه داد كه: «اي سران اسلام به داد اسلام برسيد اي علماي نجف به داد اسلام برسيد اي علماي قم، به داد اسلام برسيد، رفت اسلام » و در اينجا بود كه احساسات و گريه مردم به اوج رسيد گريه اي كه به عمرم نديده بودم . بعد از سخنراني امام درباره كاپيتولاسيون، انتظار برخورد شديد رژيم با حضرت امام قطعي بود . طي چند ماهي كه امام بعد از آزادي از حبس و حصر در قم حضور داشتند هرچند سلطه پليسي رژيم سفاك پهلوي بخصوص در قالب ساواك بر تمام ايران سايه افكنده بود اما آزادي امام كه به نوعي ترسيم كننده عقب نشيني رژيم بود و حضور و استقرار مقتدرانه و شجاعانه امام بر مسند رهبري جامعه اسلامي و سخنراني ها و اعلاميه هاي پي در پي ايشان، وضعيتي شبيه زمان بازگشت حضرت امام از پاريس به كشور را در سطحي رقيق و خفيف به خصوص در شهر قم به وجود آورده بود . طي اين مدت كه نزديك به هشت ماه طول كشيد در قم تقريبا وضعيت معكوس قبل از آن را داشت تا قبل از آزادي امام به خصوص طي ده ماهي كه امام در حبس و حصر بودند حاكميت پليسي رژيم بر قم آشكار بود ولي جريان نهضت پنهان بود در حالي كه در مدتي كه امام به قم بازگشتند جريان نهضت آشكار و حاكميت رژيم تا حد زيادي پنهان و كم رنگ بود . مخصوصا سخنراني چهارم آبان امام تمام هيبت رژيم و پشتيبان اصلي آن يعني آمريكا را شكست و آنگاه كه براي اولين بار به طور آشكار از موضع «ولايت » در اين سخنراني درباره نمايندگاني كه در مجلس شوراي ملي به كاپيتولاسيون راي دادند، فرمودند: «آنها وكيل نيستند، دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند، اگر هم بودند من عزلشان كردم » نكته سنجان از دوست و دشمن دريافتند كه اين نوع سخن گفتن صرفا از موضع مرجعيت تقليد و بيان احكام فقهيه نيست، و اگرچه امام بحث نظري ولايت فقيه را حدود نج سال بعد در نجف اشرف مطرح كردند، ليكن عملا نهضت و رهبري آن بر مبناي نگرش و جايگاه ولايت فقيه شكل گرفته بود و جمله «من عزلشان كردم » در مورد نمايندگان مزبور جلوه اي آشكار از حكم ولايي بود نه بيان يك فتوا . قابل پيش بيني بود كه اگر اين وضعيت ادامه پيدا مي كرد با اوج گيري و گسترش نهضت در سطوح مختلف جامعه در مدتي نه چندان طولاني مي توانست زمام امور را از دست حاكميت رژيم ستمشاهي خارج كند .
دستگيري و تبعيد امام بهر حال بعد از سخنراني واعلاميه امام در مورد كاپيتولاسيون كه رژيم خود را بر سر دو راهي مي ديد به ناچار دست به كار شد و در سحرگاه سيزدهم آبان 1343 مجددا امام را دستگير كرد با آن كه حقير در مدرسه فيضيه سكونت داشتم اتفاقا آن شب را در مدرسه خان در حجره يكي از دوستان بودم . وقتي براي نماز صبح برخاستيم بلافاصله متوجه شديم كه وضعيت غير عادي است و از پنجره بالاي در مدرسه مشاهده كرديم كه انبوه كماندوها و سربازان سر تا پا مسلح تمام ميدان آستانه را پر كرده بودند . حكومت نظامي برقرار شده بود در مدرسه فيضيه و مدرسه خان بسته و در محاصره نظاميان بود . واضح بود كه اين وضعيت جز به خاطر دستگيري امام نمي تواند باشد همه نگران و مضطرب، در پي كسب اطلاع از امام بوديم سرانجام از در پشت مدرسه كه به كوچه باز مي شد و ماموران از آنجا بي اطلاع، بيرون رفتيم و مطلع شديم كه امام دستگير شده است .
حاج آقا مصطفي و خوابيدن تا تهران در اينجا خالي از لطف نيست كه خاطره اي را از مرحوم حاج آقا مصطفي نقل كنم ايشان مي فرمود: «هنگامي كه ايادي بلند مرتبه رژيم همراه با تمهيدات نظامي و امنيتي شديد، مرا دستگير كردند . در حالي كه آنها به شدت نگران و مضطرب از احتمال وقوع حادثه اي غير مترقبه بودند ولي من كه ساعتهاي متوالي، تلاش و تحرك و كم خوابي را در طي روزهاي قبل از آن، تحمل كرده بودم، در همان دقايق اول خروج از قم فرصت را غنيمت شمردم و با كمال آرامش خاطر به خوابي عميق فرو رفتم و در تهران بيدار شدم! در حالي كه آنها تعجب و حيرت خود را از ديدن اين منظره نتوانستند كتمان كنند .» ترس و دلهره آنها با همه عده و عده و قدرت مطلقه شان از يك سو، و آرامش و طمانينه فرزند روح خدا در حال دستگيري و رفتن به سوي سرنوشتي نامعلوم حائز اهميت و تدبر است . چهره شگفت زده و نگاه متحير آنان گوياي اين بود كه خدايا چه مي بينيم؟ ! اين ديگر چه موجودي است، به جاي اين كه او بترسد ما مي ترسيم و به جاي اين كه ما كه در موضع قدرت وغالب هستيم در آرامش باشيم او كه دستگير شده و مغلوب است آنچنان آرامشي دارد كه به راحتي طول مسير را خوابيده تا ما او را بيدار كنيم! اين خاطره، حقير را به ياد اين جمله امام انداخت كه در اولين سخنراني عمومي كه در مسجد اعظم بعد از آزادي از حبس و حصر ايراد كردند فرمودند: «والله تا حالا نترسيده ام آن روز هم كه مي بردندم آن روز هم آنها مي ترسيدند من آنها را تسلي مي دادم كه نترسيد .» همچنين ظاهرامرحوم شهيد حاج آقا مصطفي برايم به اين مضمون از قول امام نقل كرد كه : زماني كه مرا در 15 خرداد 42 دستگير كرده بودند و به طرف تهران مي بردند اتومبيلي را كه سوار بوديم در نقطه اي از مسير اصلي خارج كردند، در آن حال احساس كردم - براي يك لحظه يقين كردم - كه مي خواهند در آنجا مرا بكشند . در آن لحظه به نفس خودم مراجعه كردم، هيچ ترسي در خود احساس نكردم .
آزادي و تبعيد حاج آقا مصطفي حاج آقا مصطفي نيز تقريبا همزمان با دستگيري امام، دستگير و به زندان تهران منتقل گرديد، ولي بعد از حدود دو ماه در 13 آبان 1343 حسب ظاهر آزاد شد و به قم بازگشت البته مسئولين رژيم گفته بودند كه بدون سر و صدا ايشان وارد قم شود و سپس در تركيه به امام ملحق شوند . ظاهرا منظور رژيم اين بود كه وانمود كند حاج آقامصطفي آزاد شده ولي به عنوان يك امتياز براي تنها نبودن امام نزد ايشان رفته است در حالي كه با توجه به نقش مؤثر حاج آقامصطفي در نهضت به خصوص در غياب امام مي بايست حاج آقا مصطفي هم تبعيد مي شد از طرفي نمي خواستند آزادي ظاهري و موقت نيز منشا تحركي در قم شود، اما عليرغم تاكيد رژيم بر ورود بدون سر و صدا به قم كه البته چون كسي هم از ورود ايشان به قم اطلاعي نداشت، پيش بيني استقبال نمي شد، حاج آقا مصطفي لدي الورود به حرم حضرت معصومه (س) آمد و در همان ساعت آية الله مرعشي نجفي در مسجد موزه كه تقريبا جزء حرم به حساب مي آيد براي درس روي منبر نشسته بودند و حاج آقا مصطفي به مسجد موزه وارد شد، حقير وقتي به مسجد موزه رسيدم كه حاج آقا مصطفي روي پله اول منبر نشسته بود و آية الله مرعشي روي پله دوم مشغول صحبت بود . در اين جلسه ورود حاج آقا مصطفي با شور وشعف گرامي داشته شد، سپس ايشان به طرف منزل حركت كرد وجمعيت حاضر و انبوه مردمي كه از ورود حاج آقا مصطفي مطلع شدند پشت سر ايشان حركت كردند بگونه اي كه طول خيابان ارم آكنده از جمعيت شد و جلسه مسجد موزه و همراهي انبوه جمعيت با حاج آقا مصطفي تا منزل تبديل به يك مانور وتظاهرات باشكوه شد و به اين ترتيب جو خفقان و اختناقي كه از دو ماه قبل با دستگيري امام و استقرار تانك ها و زره پوش ها در قم به وجود آمده بود به بهترين وجه ممكن در آن شرايط شكسته شد . بديهي است توصيف و بيان جزئيات آن روزها و ساير حوادث انقلاب و صحنه هاي زندگي حضرت امام به عهده مورخين است و حقير فقط در اين مختصر فرازهايي چند از آنچه خود در جريان بوده يا ديده ام همراه با انطباع خويش بازگو نمودم .
|
سپيده سخن
در يكصد سال اخير با طرح نهضت احياي فكر ديني در منطقه آفريقا، شبه قاره هند و منطقه خاورميانه توسط انديشمندان مصلحي همچون سيد جمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، محمد عبده، كواكبي و ديگر شخصيت هاي متفكر اسلامي حركات جديدي به وقوع پيوست. اين انديشه انقلابي در ايران در نهضت تنباكو، انقلاب مشروطيت و نهضت ملي ايران به رهبري علماء و انديشمندان ديني به ويژه چهره هاي ارزنده اي همچون ميرزاي شيرازي بزرگ، شهيد شيخ فضل اللّه نوري، آيت اللّه كاشاني، شهيد نواب صفوي و در نهايت در پديد آمدن انقلاب اسلامي ايران به رهبري بزرگ رهبر حركت اسلامي در جهان معاصر ظهور يافت. گسترش شعاع حركت هاي اسلامي در سراسر جهان، استكبار جهاني را بر آن داشت كه براي مقابله جدّي با اين حركت هاي شتابنده و انقلابي كه تمام منافع شان را در معرض خطر قرار داده است به مقابله و مبارزه برخيزد. چرا كه سياست استكبار جهاني چه در دوره نفوذ استعمار پير انگليس و يا در دوران سلطه آمريكا بر بخش عمده اي از مناطق جهان بر جلوگيري و خاموش نمودن شعله هاي انقلاب در سطح جهان استوار گرديده بوده و در طول قرنهاي اخير اين سياست آنان همچنان ادامه يافته است.
منبع:تبيان زنجان
1- انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، رسما اعلام شد. حكم و فرمان نخست وزيري كه با اتفاق آراء شوراي انقلاب و تصويب امام خميني صادر شده بود، توسط حجتالاسلام والمسلمين رفسنجاني در حضور حضرت امام و آقاي بازرگان قرائت شد.
2- آسوشيتد پرس: با توجه به اينكه شانس موفقيت بختيار روز به روز كمتر ميشود، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا به ابراز حمايت ملايم از بختيار بسنده كرد.
3- رييس سازمان سيا اعراف كرد كه در رابطه با پيش بيني مسائل ايران، اين سازمان ناكام بوده است. وي گفت: چيزي كه ما پيش بيني نميكرديم، اين بود كه يك مرد هفتاد و هشت ساله كه مدت چهارده سال در تبعيد بود، اين نيروها را به هم پيوند زند.
4- كيسينجر گفت: بيم آن ميرود كه انقلاب اسلامي به ساير كشورها سرايت كند و گناه اين حركت، متوجه هدف توخالي حقوق بشر است.
5- آيتالله گلپايگاني بازگشت حضرت امام به ميهن را به ايشان تبريك گفت.
614- چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائي، بهداري و دادگستري، توسط نيروهاي ارتش اشغال شد.
7- بيست و دو نماينده ديگر مجلس شورا، استعفا دادند.
8- در تظاهرت مردم آغاجاري، عدهاي به شهادت رسيدند.
9- هشت هزار يهودي از ايران به اسرائيل رفتند.
1- حضرت امام طي يك مصاحبه مطبوعاتي در مدرسه رفاه اعلام كردند: شوراي انقلاب حكومت موقت تعيين خواهد شد و حكومت موقت، موظف خواهد بود كه مقدمات رفراندم را تهيه كند. همچنين قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته ميشود. ايشان دولت بختيار را غيرقانوني اعلام كردند و گفتند: كاري نكنيد كه مردم را به جهاد دعوت كنم.
2- دانشجويان ايراني با حمله به سفارتخانههاي ايران در آمريكا، لبنان و استراليا، نسبت به رژيم سلطنتي ايران ابراز انزجار كردند.
3- چهل تن ديگر از نمايندگان مجلس از مقام خود استعفا دادند.
افول قدرت شاه در ايران
بعضي از تحليل گران خارجي سال 1975، يعني اواخر سال 1353 و 9 ماهه ي اول سال 1354، را نقطهي آغاز افول قدرت شاه در ايران ميدانند. وقايعي كه در اين سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نيرومندتر شدن موقعيت شاه و رژيم سلطنت در ايران حكايت ميكرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 ميليارد دلار رسيد كه با قدرت خريد آن روز دلار، رقم هنگفتي به شمار ميآمد. شاه با اعلام يك سيستم تك حزبي در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبيت كرد. آشتي با عراق و امضاي قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بيانيهي الجزاير تنظيم شده بود، به نگرانيهاي ايران از مرزهاي غربي خود خاتمه داد. روابط ايران با همةكشورها اعم از شرق و غرب توسعه يافت و سيل سران و دولتمردان خارجي، براي بهره گرفتن از خوان نعمتي كه بر اثر افزايش ناگهاني درآمد نفت در ايران گسترده شده بود، به ايران سرازير شد. در اين ميان درباريان، به فكر راه انداختن جشن هاي تازهاي افتادند. اين بار پنجاهمين سال سلطنت خاندان پهلوي را در آبان 1354، بهانهاي براي ريخت و پاشهاي تازه قرار دادند. اسدالله علم يكي از معاونين خود، دكتر باهري را كه سوابق تودهاي داشت براي سرپرستي برنامههاي تبليغاتي اين جشنها برگزيد و دهها كتاب در وصف خاندان پهلوي كه هر يك با مقدمهاي با امضاي علم آغاز ميشد، انتشار يافت.
در فورية سال 1976؛ يعني در زمان حكومت «فورد» در آمريكا و يازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفيد بشود، يك هيئت تحقيقاتي از طرف سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) به سرپرستي «ارنست اوني» گزارشي دربارة خاندان سلطنتي و ساختار حكومت در ايران تهيه كرد كه در تيراژ محدودي در مجموعة نشريات محرمانة سيا چاپ و بين مقامات سيا و بعضي مقام هاي بالاي آمريكا توزيع گرديد.در اين گزارش، خانوادة سلطنتي ايران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفي شده و بيش از همه به شرح احوال اشرف پهلوي به عنوان با نفوذترين و در عين حال فاسدترين اعضاي خانواده پرداخته بود و شاه را زمامداري خودكامه كه به جز افراد خانوادة خود فقط با ده، دوازده نفر كه رأس آنها امير اسدالله علم وزير دربارش قرار دارد، مراوده دارد؛معرفي نمود. «فقط از اين عده اطلاعاتي را كسب ميكند. او با كسي مشورت نمينمايد و ديگران فقط مجري تصميمات او هستند. ايران عملاً تيول چهل خانواده است كه مقامات دولتي و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آنها 150 تا 160 خانوادة ديگر هم هستند كه در درجة دوم اهميت قرار گرفتهاند و ردة دوم مقامات سياسي و فعاليتهاي بازرگاني كشور را اشغال ميكنند. مجموع اين خانوادهها كه 200 خانواده ميشوند، جايگزين قدرت و نفوذ 1000 فاميلي شدهاند كه آمريكاييها در گذشته از آن بهعنوان خانوادة حاكم بر ايران نام ميبردند. به گزارش سيا در تشريح نهادهاي سياسي در ايران:
«دولت و پارلمان در ايران فاقد اختيار و قدرت نهادهاي مشابه در حكومت دموكراسي هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصميمات شاه و اجراي آن نقشي ايفا نميكنند.»
شاه بعد از روي كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضايت وي برآمد. نخست دولت سيزده سالة هويدا را تغيير داد و جمشيد آموزگار تحصيل كردة آمريكا را به صدارت گماشت و راهي آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان، هنگام ورود او به كاخ سفيد كه موجب پرتاب گاز اشكآور از طرف پليس و اشك ريختن كارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشي براي اين سفر بود. اما شاه در همان ديدار نخستين با رييسجمهور جديد آمريكا سر تسليم فرود آورد و متعهد شد از افزايش قيمت نفت جلوگيري كند. در اين مذاكرات، شاه جاي هيچ گله و شكايتي براي آمريكاييها باقي نگذاشت، به طوري كه در بازگشت، اعتماد به نفس خود را باز يافته و بار ديگر با خيال راحت بر اريكة سلطنت تكيه زده بود. ولي مشكلات اقتصادي و نابسامانيهاي ناشي از ريخت و پاشهاي گذشته از يك طرف و تشديد مخالفتها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشي از آن، به تدريج روند نهضتي را در جامعه شدت بخشيد كه مهار آن روز به روز دشوارتر ميشد. آموزگار در كار خود فرومانده و هويدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هيچ گونه كارشكني در كار دولت فروگذار نميكرد و سرانجام با انتشار مقالة توهينآميز نسبت به امامخميني« قدس سره» در روزنامة اطلاعات در 17 دي 1356، كاريترين زهر خود را به حكومت آموزگار ريخت.
اين مقاله به ابتكار هويدا تهيه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتي لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه، شريف امامي را كه مهره انگليسي ها بود روي كار آورد تا بتواند در كنار حمايت آمريكا، رضايت انگلستان را نيز جلب نمايد. انتخاب شريف امامي به نخست وزيري هم، هيچ يك از انتظارات شاه را بر نياورد. عقبگرد ناگهاني رژيم در برابر مخالفان و آزادي مطبوعات، به گسترش فعاليتهاي مخالف رژيم انجاميد. اقدام شتابزدة رژيم در برقراري حكومت نظامي، فاجعه ي 17 شهريور ميدان ژاله (شهدا) را آفريد. انعكاس جهاني اين فاجعه رژيم را از اجراي مقررات حكومت نظامي بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه اي را به دنبال آورد.
تيراندازي به سوي دانشجويان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمي شدن تعدادي از آن ها، تظاهرات بي سابقة 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با بالگرد بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهدة شعلههاي آتش كه از صدها نقطة شهر زبانه ميكشيد، به كاخ نياوران بازگشت و سفيران آمريكا و انگليس را نزد خود فرا خواند تا تصميم خود را به تشكيل يك دولت نظامي به آنها ابلاغ كند. سفير آمريكا، نظر موافق واشنگتن را با استقرار يك دولت نظامي اعلام داشت. سفير انگليس نيز گفت: «دولت انگلستان آنچه را كه اعليحضرت به مصلحت كشور خود تشخيص دهند، تأييد ميكند.»
شاه پس از اين ملاقات، حكم نخستوزيري ارتشبد ازهاري را امضا كرد و فرداي آن روز ضمن اعلام تشكيل دولت نظامي گفت كه صداي انقلاب ملت را شنيده و قول ميدهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.دولت نظامي در همان چند روز اول، ناتواني خود را در ادارة امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامي هم عملاً كارآيي خود را از دست داد؛ زيرا مقررات حكومت نظامي در مورد منع اجتماعات اجرا نميشد. حكومت نظامي به ويژه در مورد مطبوعات سختگيري كرد، ولي نويسندگان مطبوعات زير بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بيش از پيش براي آگاهي از آنچه در كشورشان ميگذشت به راديوهاي بيگانه روي آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزي كشور به صفر رسيد. شاه براي خروج از بنبستي كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهة ملي روي آورد و قبل از همه دكتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دكتر صديقي پس از يك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختيار دعوت كرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير، تمام شرايط را پذيرفت.
با روشن شدن جرقه هاي اوليه انقلاب و فشار نيروهاي مخالف رژيم و هماهنگي قيامهاي مردمي به رهبري امام خميني«قدس سره» و كشتار 17 شهريور و برگزاري مراسم چهلم شهدا در تهران، تبريز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملي نفت و چاپ مقاله توهينآميز «احمد رشيديمطلق» عليه امام« قدس سره»، كنترل امنيت كشور از دست نيروهاي رژيم و حتي حكومت نظامي خارج شد و پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گرديد.
در آن تاريخ همه ناظران سياسي متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ايران امكانپذير نيست و رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد كرد. شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظامي ازهاري در برقراري نظم و آرامش و رفع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه ديگري جز خروج از كشور نداشت. تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعتكنندگان، نخستوزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رئيس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره يگانهاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يك بالگرد وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبة كوتاهي به خبرنگاران گفت: «مدتي است احساس خستگي مي كنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين كه خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اكنون آغاز ميشود و تهران را به سوي مصر ترك ميكنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي كه پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايهگذاري آينده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت: «اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقاً نميتوانم آن را تعيين كنم.»
بعد از ظهرآن روز، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.
در آخرين روزها، فرح كوشيد تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، طبق قانون اساسي جلب نمايد. شاه نپذيرفت و گفت اين كار مشكلي را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دي 1357، فرار را بر قرار ترجيح داد. از اعضاي خانوادة سلطنتي، تنها فرح مانده بود كه او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و رژيم سلطنتي كمتر از يك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژيم سرتاسر ظلم و جور 2500 سالة شاهنشاهي روز 22 بهمن 1357، درهم پيچيده شد.
تا پيش از كودتاي 28 مرداد ماهيت و مباني فكري و ايدئولوژيك برخي از نهضت هاي عصر قاجار به بعد را در مجموع بينش ها و آرمان هاي غير مذهبي شكل ميدادند، كه در حقيقت متاثر از ورود بيمحاباي تجدد و مدرنيسم به ايران بود.
خمير مايه فكري بخشي از جريان انقلاب مشروطيتبه عنوان بزرگترين نهضت عصر قاجار بر انديشههاي روشنفكران سكولار و اصلاحطلب متمايل به غرب متكي بود كه ميكوشيد ساختار استبداد سنتي و پادشاهي مطلقه را به مدد دموكراسيهاي غربي و حاكميت قانون مهار كند؛ اما در عمل، به سبب موانع بيشمار و مداخلات فزاينده امپرياليسم روس و انگليس، استقرار مشروطيتسخت ناكام ماند.
با پيروزي انقلاب روسيه، جريانهاي فكري هوادار ماركسيسم- لنينيسم نيز به تكاپوي فراوان در ايران دست زدند كه تجلي آشكار آن حزب توده بود. واپسين جريان فكري غير ديني كه سرانجام موفق به تشكيل حكومت گرديد، انديشه مليگرايي بود كه در سالهاي حكومت ملي دكتر مصدق خود را آشكارا نماياند. اما حقيقت اين است كه در ميدان عمل هيچ يك از جريانهاي مذكور نتوانستند به پيروزي بادوامي دستيافته و يا يك نظام سياسي پايدار بر اساس ايدئولوژي هاي ياد شده را مستقر يا نهادينه سازند.
منبع:تبيان زنجان