انقلاب بعد از سي و چهار سال
حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي امام جمعه موقت تهران معتقد است كه جمهوري اسلامي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به سه آرمان اصلي خود يعني «استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي» دست پيدا كرده است.
وي همچنين مي افزايد كه تشكيل اين نظام با دشمنيها و كارشكنيهايي از بيرون هم همراه بوده است اگرچه برخي مشكلات هم معلول سوء تدبيرهاي داخلي است.
مشروح گفت و گوي تبيان با سيد احمدخاتمي را در زير مي خوانيد:
-جمهوري اسلامي ايران در طول سالهاي مبارزه و انقلاب چه اهداف و آرمانهايي را دنبال مي كرد؟
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود.
اين سه كلمه هم خلاصه آرمانهاي ملت در عرصه مبارزات بود. اينك بايد ارزيابي كنيم كه در طول اين 34 سال اين هدف و اين سه آرمان تحقق پيدا كرده يا نه.
-به نظر شما چقدر جمهوري اسلامي در 34 سال گذشته در دستيابي به اين اهداف موفق بوده است؟
سخن اين است استقلالي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ايران اسلامي به آن رسيد تحقيقا در تاريخ ايران بيسابقه است. حاكمان ايران در طول حاكميتشان بر ايران متاسفانه آنچنان ضعيف برخورد كردند كه هر ابرقدرت و غيرابرقدرتي در كشورمان طمع ميكرد البته برخي را نيز همان ابرقدرتها سر كار آورده بودند. اين از بديهات تاريخ است كه رضاخان را انگليسيها سر كار آوردند و محمدرضا پهلوي را هم همانها به حكومت رساندند و از كودتاي 28 مرداد 32 تحويل آمريكاييها دادند.
ايران در طول حداقل 57 سال حكومت سياه پهلوي، يك روز هم روي استقلال را به خود نديد اما به ياري خداوند امروز بعد از 34 سال از انقلاب سربلنديم كه بگوييم ايران كشور مستقل حقيقي در دنياست و هيچ ابرقدرتي توانايي دخالت در امور كشورمان را ندارد در حالي كه در گذشته بيگانگان در اين كشور همه كاره بودند.
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود
-به نظر شما آرمان آزادي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب چقدر عملياتي شده است؟
اما در مورد آرمان آزادي بايد ببينيم كه معناي آزادي چيست، تفسير آزادي به ولنگاري ظلم به واژه آزادي است. اين آزادي يعني آزادي ولنگاري و ابتذال در حكومت سياه پهلوي به همان شكلي كه امروز در غرب است وجود داشت ولي مردم در حقيقت با اين آزادي و تفسير از آزادي در ستيز قرار گرفتند زيرا آن ابتذل و هرزگي را نميپسندند. آزادي به معناي واقعي اين است كه انسان در عرصه فكر و انديشه و بيان و كار، شغل و مسكن و مواضع سياسي آزاد باشد و هيچ كس او را اجبار نكند. ما با كمال افتخار ميكنيم اين آزادي به نحو بسيار ستودنياش در ايران اسلامي است. البته همه نظامها با براندازان برخورد ميكنند و در مقابل براندازان دست روي دست نميگذارند. بديهي است كه آنها كه در اين موضع قرار گرفتند بلافاصله جرمشان راسياسي تلقي بكنند و بگويند زندان سياسي در حالي كه اين نيست، واقعيت آن است كه نظام اسلامي تفسير درست آزادي را به نمايش گذاشته و البته اين نظام حاصل تلاشهاي فراوان، خونهاي شهيدان و رنجهاي فراوان است. نظام اسلامي بايد در برابر آنان كه با اساس اين نظام در ستيزند به جهت پاسداشت حق و انتظار اين مردم مقابله كنند و اين نامش تقابل با آزادي نيست بنابراين دومين آرمان انقلاب هم به صراحت تحقق يافته است.
-جمهوريت و اسلاميت از ديگر آرمان ها و اهداف انقلابيون پيش از پيروزي به شمارمي رفته، آيا نظام جمهوري اسلامي در حال حاضر توانسته خواسته انقلابيون را در اين مسير دنبال كند؟
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت. جمهوري اسلامي و تركيب جمهوريت با اسلام يك تركيب اتحادي است. نه ميشود جمهوريت را از اسلام جدا كرد و نه اسلام را از جمهوريت. مثل ريختن شكر در چاي كه شكر هضم در چاي است و نميشود اين دو را جداي از هم ديد. جمهوريت و اسلاميت در نظام ما هم اينچنين است. نميشود جمهوريت يعني حكومت مردم را منهاي اسلاميت و اسلاميت را منهاي جمهوريت ديد. بحمدالله اين آرمان هم محقق شده و نماد آن حضور بيش از 30 باره مردم پاي صندوقهاي راي است. ساليان طولاني مردم كه صاحبخانه اصلي كشورند هيچ كاره بودند و بيگانگان همه كاره، اما اينك اين مردم هستند كه تعيينكننده سرنوشت خويش در چارچوب اسلام هستند بنابراين اين آرمان هم تحقق يافته است.
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت
-چه آسيب ها و تهديداتي در سالهاي گذشته نظام را تهديد كرده است؟
نكتهاي كه در اين ميان بايد متذكر شد اين است كه نميشود انتظار تشكيل نظام اينچنيني را داشت اما دشمنيها و كارشكنيها را نديد. ما مشكلاتي داريم كه برخي معلول كارشكنيها و توطئههاي بيروني است و برخي چه بسا در اثر سوء تدبيرها و برنامهريزيهاي نادرست بروز پيدا كرده است. البته انصاف اين است كه بايد بگوييم بسياري از اينها از روي غرض نيست و چه بسا ناشي از تحليلهاي نادرستي است كه به عملكرد و تدبير نادرست ميانجامد و در واقع قصد خيرخواهانه پشت سر آن است اما چه بسا در واقع نادرست صورت ميگيرد.
سارا كيان
بخش سياست تبيان
يكي از اصولي ترين اهداف انقلاب اسلامي ايران در سطح بين المللي را بايد «دفاع از حقوق مسلمانان» دانست. اين مطلبي است كه انقلابيون ايران از همان نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي اعلام كرده اند.
بر اساس تفكرات اوليه انقلاب اسلامي، جهان به دو قطب «دارالاسلام» و «دارالكفر» تقسيم مي شود و ايران به منزله ام القري يا مركز دارالاسلام است چرا كه تنها كشوري در دنياي امروز است كه توانسته حكومت اسلامي تاسيس كند و شريعت اسلامي را مبناي حاكميت قرار دهد.
بنابراين، حكومت اسلامي تاسيس شده در ايران به عنوان مركزيت جهان اسلام، ملزم به حمايت از نهضت هايي ست كه اسلام گرايان در هر نقطه از جهان به راه مي اندازند و هدف از آنها خلاصي مسلمين از حكام جائر و تاسيس حكومت بر مبناي تعاليم اسلامي است.
اين نوع نگاه انقلابي، مبتني بر تفكر «وحدت جهان اسلام» است. در نگاه انقلابيون ايراني، مسلمين به عنوان «امت واحده» شناخته مي شدند و اختلافاتي نظير اختلاف بين شيعه و سني، عرب و عجم و ... در آن جايي نداشت.
با اين وصف، حمايت از نهضت هاي اسلام خواهانه در دستور كار انقلابيون ايراني قرار گرفت و حتي انقلاب ايران منجر به شكل گيري نهضت هاي اسلام خواهانه و آزادي خواهانه در ديگر نقاط خاورميانه نيز شد.
با اين حال، نهضت هاي اسلامي در خاورميانه نيز داراي تفاوت هايي با هم هستند. بنابراين همه يك دست و همگون نيستند و حتي برخي از آنها كه ادعاي اسلام خواهي دارند، در تقابل با انقلاب اسلامي ايران قرار مي گيرند كه جنبش هاي سلفي عموما از اين دست هستند.
در اين يادداشت، نهضت هاي اسلامي منطقه را به سه دسته تقسيم كرده و نسبت انقلاب اسلامي ايران را با هر يك مورد بررسي قرار مي دهيم. دسته اول شامل جنبش اخوان المسلمين است، دسته دوم شامل نهضت هاي مقاومتي فلسطين و لبنان و دسته سوم شامل جريانات سلفي.
*
اخوان المسلمين
جريان اخوان المسلمين كه يكي از ريشه دارترين جريانات سياسي اسلام گرا در جهان عرب است، در سال 1928 در مصر و توسط «حسن البنا» بنيان نهاده شده است.
تا قبل از آغاز موج بيداري اسلامي در كشورهاي خاورميانه، اين جريان كه به بسياري از كشورهاي عربي نيز تسري يافته است، اپوزيسيون نظام هاي پان عرب حاكم بر اين كشورها محسوب مي شد.
اخواني ها در بدو تاسيس خود بيشتر بر مبارزه مسلحانه تاكيد داشتند اما به مرور به يك جريان سياسي تبديل شدند كه مبارزات سياسي را در دستور كار خود قرار داده و سعي داشتند با روش هاي مسالمت آميز به اهداف خود دست يابند.
بين انقلاب اسلامي ايران و جمهوري اسلامي به عنوان نظام سياسي برآمده از اين انقلاب و جنبش اخوان المسلمين، هم نقاط اشتراكي وجود دارد و هم نقاط افتراق.
يكي از مهم ترين اشتراكات بين جمهوري اسلامي ايران و اخوان المسلمين وجود دشمنان مشترك است. رژيم صهيونيستي، پان عربيسم و ارتجاع عرب را بايد سه دشمن مشترك انقلابيون ايران و اخواني ها دانست.
از ديگر اشتراكات دو طرف اين انگاره است كه جهان اسلام بايد به ريشه هاي اصلي خود رجعت كند و با تكيه بر آموزه هاي اصيل اسلامي، جهل را از خود زدوده و به پيشرفت مادي و معنوي دست يابد.
اخوان المسلمين نيز در ابتدا با توجه به ضديت انقلاب ايران با اسرائيل و قطع روابط ايران و اسرائيل پس از انقلاب اسلامي ايران، به حمايت از اين انقلاب پرداخت اما بعدها موضوعاتي به وجود آمد كه منجر به فراز و نشيب هايي در ديدگاه هاي اخوان نسب به ايران شد.
يكي از مهم ترين اين مسائل روابط دوستانه ايران و دولت سوريه بود كه بين اين دولت و اخوان المسلمين سابقه كدورت هاي طولاني مدت و حتي درگيري وجود دارد.
اخوان المسلمين همچنين در ديدگاه هاي خود بعضا بيش از آنكه به فكر جهان اسلام باشد، به برخي مسائل اختلافي نظر دارد و از وضعيت اهل سنت در ايران ابراز نگراني مي كند در حالي كه جمهوري اسلامي ايران براي مسلمين هويت واحد قائل است و سعي مي كند ديدگاه هاي فرقه اي را نفي كند.
با اين حال، پس از موج بيداري اسلامي، جمهوري اسلامي ايران از اخوان المسلمين در مصر حمايت كرده است و رئيس جمهور اخواني اين كشور نيز مورد حمايت معنوي ايران بوده است اما اختلافات بر سر بحران دو ساله اخير سوريه، همچنان
بر جاي خود باقي است.
* مقاومت لبنان و فلسطين
يكي ديگر از جلوه هاي مهم نهضت هاي اسلامي در جهان، مقاومت مردمي و اسلامي لبنان و فلسطين در برابر اشغالگران صهيونيست است. بي ترديد مي توان گفت كه اين مقاومت بيش از هرچيز از انقلاب اسلامي ملت ايران نشات گرفته و جمهوري اسلامي ايران نيز هرگز حمايت خود را از اين جريانات پنهان نكرده است.
حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامي در فلسطين، اصلي ترين نمادهاي مقاومت در برابر اسرائيل محسوب مي شوند.
بروز اين مقاومت به واقع ناشي از هويت جديدي بود كه انقلاب اسلامي ايران در خاورميانه به وجود آورد. هويتي كه ناشي از تفكرات صدر اسلام است و بالاخص از قيام حضرت امام حسين (ع) عليه بني اميه ناشي مي شود.
يكي از نكات جالب در حمايت ايران از مقاومت فلسطين اين است كه فلسطيني ها شيعه نيستند بلكه از اهل سنت اند و ايران با حمايت از مقاومت فلسطين نشان داده كه در حمايت از نهضت هاي اسلامي، فرقي ميان شيعيان و اهل سنت قائل نيست.
* جريانات سلفي
يكي از جرياناتي كه مدعي ست برآمده از اسلام است، جريان سلفي است كه طي سال هاي اخير تعداد جريانات مزبور نيز رو به توسعه بوده است.
هرچند گروه هاي متعدد سلفي در سطح منطقه و جهان در حال فعاليت هستند اما اين گروه ها بيشتر با نام «القاعده» مشهور شده اند. اين جريان مدعي است كه در ماجراي مشكوك حمله به برج هاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني در يازدهم سپتامبر نقش داشته است.
ريشه تفكرات اين گروه ها، به تعاليم «ابن تيميه» بازمي گردد. ابن تيميه براي سلفي ها به واقع نقطه انفكاك از ساير مسلمين است. تفكرات ابن تيميه باعث شده است تا سلفي ها بسياري از فرق اسلامي حتي از بين اهل سنت را تكفير كنند. از اين روست كه به نام تكفيري شناخته مي شوند.
سلفي ها به طور كلي به سه دسته تقسيم مي شوند. «سلفي هاي سنتي» در دستگاه حكومت آل سعود جا داشته و بيشتر در وزارت امر به معروف و نهي از منكر، هيات «كبار العلما» و مراكز مذهبي اين رژيم مشاهده مي شوند. اين دسته از سلفي ها در واقع فرزندان «محمد بن عبدالوهاب» هستند كه بنيان گذار وهابيت است و به خاندان «آل شيخ» مشهورند.
«سلفي هاي علم گرا» بيشتر به مطالعه متون ديني و ارائه تفاسير خاص از آنها مشغول اند. اين گونه سلفي ها در محافل علمي اهل سنت در حاشيه خليج فارس به چشم مي خورند.
سومين
دسته كه معروف ترين دسته هستند، «سلفي هاي جهادي» هستند كه اصولا بر اساس تعاليم ابن تيميه، به كشتار كساني اشتغال دارند كه كافر يا مشرك مي پندارند. اعضاي بدنه اين گروه ها عموما از اقشار محروم كشورهاي عربي، افغانستان و پاكستان هستند كه با انواع سختي ها در زندگي خود مواجه بوده و از كسب آگاهي هاي لازم عاجز بوده اند و به راحتي جذب تفكرات سلفي و سخنراني هاي جالب آنها مي شوند.
اسامه بن لادن كه چندي پيش به دست نيروهاي آمريكايي در پاكستان كشته شد در كنار شخصيت هايي چون ايمن الظواهري، به نماد اين جريانات تبديل شده است.
بديهي است كه ديدگاه سلفي ها نمي تواند با ديدگاه انقلاب اسلامي ايران سازگار تلقي شود. سلفي ها نه تنها بر افكار تفرقه آميز تاكيد مي كنند كه مورد تاييد انديشه هاي انقلاب اسلامي نيست، بلكه دست به كشتار انسان هاي بي گناه مي زنند كه هيچ عقل سليمي نمي تواند آن را تاييد كند.
فجايعي كه سلفي ها با بمب گذاران انتحاري خود كه با وعده دروغين حوري هاي بهشتي به استخدام درمي آيند در كشورهايي چون پاكستان، عراق، سوريه و افغانستان آفريده اند، قابل تاييد نيست.
گروه هاي سلفي بعضا براي تحريك اعضاي خود به انجام اقدامات متهورانه از ابزارهاي نامشروع نظير مشروبات الكلي هم بهره مي برند و در عين حال خود را مسلمان مي خوانند.
بنابراين، انقلاب اسلامي ايران نه تنها با سلفي ها كه به دروغ ادعاي اسلام گرايي مي كنند همراهي نمي كند، بلكه در تقابل با آنها قرار مي گيرد.
* جمع بندي
انقلاب اسلامي ايران در چارچوب حمايت از منافع مسلمين، همواره حامي نهضت هاي اسلامي بوده و هست كه نماد عيني آن حمايت از مقابله ملت هاي لبنان و فلسطين با اشغالگري رژيم صهيونيستي است.
البته اين بدان معنا نيست كه هر گروهي كه ادعاي اسلام گرايي كند، مورد حمايت انديشه هاي برآمده از انقلاب ملت ايران قرار مي گيرد. گروه هايي نظير سلفي ها كه به نام اسلام دست به جنايت زده و به تفرقه بين مسلمانان دامن مي زنند، مورد حمايت جمهوري اسلامي ايران نيستند.
در نگاه جمهوري اسلامي ايران به نهضت هاي اسلامي، تفكر وحدت جهان اسلام مطرح است و بنابراين، تفاوتي بين شيعه و سني و عرب و عجم در حمايت از نهضت هاي اسلامي آزادي بخش وجود ندارد.
محمود احمدي نژادˈ رييس جمهوري اسلامي ايران، از هفدهم بهمن ماه به مصر رفته است تا در دوازدهمين اجلاس سران سازمان همكاري هاي اسلامي شركت كند.
اين، در حالي است كه روابط ديپلماتيك بين تهران و قاهره از زمان پيروزي انقلاب اسلامي به مدت 34 سال قطع شده بود، اما سرنگوني رژيم ˈحسني مبارکˈ رييس جمهوري پيشين مصر، به دنبال انقلاب دو سال پيش مردم اين كشور بار ديگر زمينه نزديكي دو كشور را فراهم ساخت. اين در حالي است كه طي اين سال ها، دو ملت همواره در بسياري از موارد مانند مخالفت با هر اقدام رژيم صهيونيستي در منطقه با اتخاذ مواضعي مشابه كنار يكديگر ايستاده بودند.
البته پيش از سفر احمدي نژاد به قاهره، حدود پنج ماه قبل نيز ˈمحمد مرسیˈ رييس جمهوري مصر، براي شركت در شانزدهمين نشست سران جنبش غيرمتعهدها به تهران آمده بود تا كرسي رياست را به جمهوري اسلامي ايران تحويل دهد.
پيشينه هاي مشترك ايران و مصر به عنوان تمدن هاي كهن، دو ملت بزرگ جهان اسلام را به يكديگر نزديك مي كند. تبادلات علمي، تجاري، بازرگاني و... طي دوره هاي مختلف حكومتي همواره بين پايتخت هاي دو كشور برقرار بوده است.
حتي وجود برخي روايات درباره انتقال سر مبارك امام حسين (ع) به مصر و نيز وفات حضرت زينب (س) در اين كشور، علاقه و توجه شيعيان جهان را به دو مكان مقدس ˈراس الحسينˈ و ˈزينبيهˈ در قاهره و ديگر نقاط تاريخي- مذهبي مصر جلب كرده است.
از سوي ديگر، دوستي دو كشور بزرگ شيعه و سني جهان اسلام به نوعي نشانه وحدت ميان اين دو گروه است كه جهان غرب براي جدايي افكني و تفرقه پراكني ميان آنها برنامه ريزي هاي گسترده اي كرده است به طوري كه حتي دكتر ˈاحمد الطيبˈ شيخ الازهر (بزرگ ترين مركز ديني- فكري مصر)، در ديدار اخير خود با احمدي نژاد بر اين امر تاكيد كرد.
احمد الطيب گفت: علماي الازهر تلاش مي كنند با اسلام ستيزي و دشمني با شيعيان مقابله و تفرقه بين مسلمانان را ريشه كن كنند.
همين حضور رييس جمهوري ايران به عنوان نماينده بزرگ ترين كشور شيعه، در مهمترين مركز ديني مصر كه به سني ها اختصاص دارد، نيز تاكيدي بر تلاش هاي موثر براي تقريب دو ديدگاه عمده جهان اسلام و وحدت حول محورهاي مشترك موجود در اين دين است.
در طول تاريخ نيز دانشمندان مشهوري مانند ملاصدرا، ملاهادي سبزواري، خواجه نصيرالدين طوسي، علامه طباطبايي و... شناخت اشتراكات و تاكيد بر آنها به جاي تمركز بر تفاوت ها بين دو ديدگاه را در دستور كار قرار داده و اين نگرش را ترويج مي كردند.
اينك پس از سرنگوني رژيم مبارك، نظام جديد بر پايه قوانين اسلامي شكل گرفته و ديدگاه هاي دولت و مردم نيز به دليل تاكيد آنها بر دوري جستن از رويه جاري در دوران مبارك به عنوان يكي از آرمان هاي انقلابي، به نگرش هايي مانند لزوم قطع رابطه با رژيم صهيونيستي، استقلال كامل كشور، برقراري عدالت ميان قشرها و گروه هاي مختلف، پياده سازي قوانين شريعت و مذهب با تاكيد بر اخلاق، كرامت و آزادي هاي انساني و... به اشتراكات پررنگي با آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران رسيده است.
گرچه نمي توان از تفاوت هاي موجود ميان انقلاب دو ملت چشم پوشيد اما زمينه ها و حوزه هاي مشترك زيادي بين انقلاب 1357 ايران و انقلاب 1389 مصر وجود دارد كه همين موارد جوانه هاي اميد را براي برقراري دوباره روابط ديپلماتيك ميان دو كشور به وجود مي آورد.
همنشيني تهران و قاهره با نگراني هايي از سوي كشورهاي غربي رصد مي شود. دليل اين امر نيز به خطر افتادن منافع اين كشورها در حاشيه دوستي عميق تر ايران و مصر است.
جدا از خنثي شدن نقشه غرب براي جدايي افكني ميان شيعه و سني، بلوك غرب اين نگراني را دارد كه ايران به عنوان يكي از توليدكنندگان مهم انرژي جهان و مسلط بر تنگه هرمز در كنار مصر به عنوان نگهبان شاهراه هاي آبي مهمي مانند كانال سوئز و همجوار با درياهاي سرخ و مديترانه، نبض نقل و انتقال نفت و گاز و ديگر كالاهاي تجاري ميان غرب و شرق را در دست گيرند و به نوعي هم براي خود مصونيت در قبال تهديدهاي احتمالي ايجاد كرده و هم در تعيين قيمت هاي جهاني بازارهاي عمده كالا و انرژي تاثير بگذارند.
از سوي ديگر، همگرايي مواضع تهران و قاهره امكان خودنمايي و هرزه گردي نيروهاي نظامي غرب در بخش عمده اي از آب هاي منطقه منا (خاورميانه و شمال آفريقا) را از آنان خواهد گرفت.
يكي از دلايل غربي ها براي حضور نظامي در اين منطقه، القاي اين ديدگاه در جهان و نيز ميان حكومت هاي منطقه درباره بروز خطرهاي احتمالي است و بر پايه آن، حضور خود را به عنوان پاسبان جهاني و ناجي اين كشورها توجيه مي كنند.
حال، چنانچه در دو سوي اين آبراهه ها دو كشور قوي و مسلط منطقه اي وظيفه نظارت و كنترل شرايط را بر عهده گيرند و مديريتي عادلانه و منطقي را بر اوضاع با توجه به منافع عمومي بلندمدت همه كشورهاي منطقه و نه بر اساس سودجويي غربي ها و احتمالا برخي كشورهاي دست نشانده آنها پياده كنند، آمريكا و ديگر همپيمانان آن بايد به فكر جمع كردن بساط پايگاه هاي نظامي خود در خليج فارس و درياي سرخ باشند يا دستكم در بهانه هاي خود براي ادامه اين حضور تجديد نظر كنند.
موضوع اساسي ديگر درباره دليل نگراني غربي ها نسبت به دوستي تهران و قاهره، به رژيم صيونيستي باز مي گردد. مصر به عنوان نخستين همپيمان رژيم صهيونيستي در جهان اسلام، اين رژيم را به رسميت شناخت و طي سال هاي گذشته نيز بارها در موضوع هاي مختلف مانند گفت و گوهاي به اصطلاح صلح، محاصره همه جانبه غزه و حمله به آن و... سند خيانتي از خود به جاي گذاشت.
پس از سرنگوني مبارك نيز مردم مصر كه بر اساس پيوندهاي انساني، مذهبي و قومي خود از آرمان هاي فلسطين حمايت مي كردند، خواستار لغو پيمان صلح كمپ ديويد شدند و حتي بارها به سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره حمله كرده و پرچم اين رژيم را پايين كشيدند. چندين انفجار در مسير لوله انتقال گاز مصر به سرزمين هاي اشغالي كه در نهايت منجر به قطع جريان آن شد، نيز واكنش بخشي از مصريان خشمگين از اين مواضع رژيم پيشين تلقي شد.
تصميم هاي محتاطانه دولت كنوني مصر درباره رژيم صهيونيستي، اقدام هاي مثبت آن در برقراري روابطي با سران گروه هاي مهم فلسطيني و نيز در جريان جنگ هشت روزه غزه، باز كردن مرزهاي رفح براي ورود كالاهاي اساسي و حتي فراهم آوردن زمينه سفر هيات هاي بلندپايه سياسي به اين باريكه مورد تحريم، همسو با خواست تهران براي برداشتن فشارهاي اعمال شده بر مردم فلسطين بوده است.
بر اين اساس چنانچه قاهره و تهران در كنار يكديگر قرار گيرند، در حقيقت پايه هاي حكومت نامشروع رژيم صهيونيستي در منطقه به لرزه خواهد افتاد. اين رژيم هم اينك نيز از سوي سوريه و لبنان زير فشار است و ملت اردن نيز به دنبال خيزش دو سال پيش خود براي لغو پيمان وادي عربه ميان اين كشور و رژيم صهيونيستي تلاش مي كنند.
در چنين شرايطي مرزهاي جنوبي سرزمين هاي اشغالي در جوار مصر و صحراي سينا باقي مي ماند كه آن هم طي ماه هاي گذشته صحنه درگيري ها و ناآرامي هاي مختلفي بوده و بارها مقام هاي بلندپايه نظامي آمريكا (مهمترين همپيمان رژيم صهيونيستي) را به منطقه كشاند تا اوضاع را جوري مرتب كنند كه امنيت مهاجران ساكن در سرزمين هاي اشغالي به خطر نيفتد.
موضوع ديگري كه مصر و قاهره را به عنوان دو بازيگر مهم منطقه خاورميانه به يكديگر نزديك مي كند، حوادث دو سال اخير اين منطقه است. دو كشور با وجود اختلاف هايي درباره مساله سوريه، بر پايان هر چه زودتر اين ناآرامي ها تاكيد دارند.
مصر برخلاف برخي ديگر از كشورهاي منطقه اي از دخالت مستقيم خارجي در موضوع سوريه حمايت نمي كند و مشابه تهران خواستار حل مسالمت آميز آن است. پيشنهاد تشكيل گروه چهارجانبه از سوي مرسي نيز به تاكيد اين دولت براي بهره گيري از همه نظرات موجود درباره سوريه از جمله ايران اشاره دارد.
قاهره اكنون نيز با توجه به تماس برخي رهبران گروه هاي مخالف دولت سوريه با تهران طي روزهاي گذشته و ابراز تمايل آنان براي آغاز مذاكره با دمشق، مي خواهد راه را براي تسهيل بيشتر بازگشت آرامش به اين كشور هموار كند؛ امري كه با خواسته هاي غربي ها و البته برخي كشورهاي منطقه اي همسو با آنها در تناقض است.
تمام اين عوامل سبب مي شود غربي ها از پيامدهاي برقراري دوباره روابط رسمي ديپلماتيك ميان دو كشور اسلامي عضو تروييكاي جنبش غيرمتعهدها نگران باشند و به دنبال راه هايي براي بزرگ نمايي اختلاف هاي هر چند اندك ميان دو طرف باشند.
در اين ميان، تهران و قاهره نيز بايد با توجه به منافع ملي و منطقه اي بلندمدت، علاوه بر شناسايي محورهاي مساعد براي مشاركت هاي بيشتر، نقشه هاي پيچيده غرب را پيش بيني و رمزگشايي كرده و نگذارند فرصت هاي پيش آمده براي ايجاد همگرايي هاي جديد منطقه اي و همكاري هايي كه اثرات مثبت آن آينده معادلات منطقه اي و خاورميانه اسلامي جديد را ترسيم مي كند، از دست برود.
حضور آمريكايي ها در منطقه
آمريكايي ها از همان روزهاي اول و خصوصاً پس از خودنمايي در جنگ جهاني دوم، براي اين منطقه برنامه هاي زيادي داشتند ولي همواره رقيب سرسختي بنام امپراطوي شوروي، گاهاً گوي ميدان را از آنان مي ربود. خصوصاً كه در دهه پنجاه و شصت بسياري از كشورهاي منطقه وابسته به قطب چپ شده بودند و جريان ناسيوناليزم عرب، كه وابسته به قطب چپ بود پيشتاز آن بود و اين خاطره تلخ در اذهان آنان باقي مانده بود. پس از افول اين جريان، خصوصاً پس از شكست در جنگ شش روزه در 1967 با پيشتازي سادات – رئيس جمهور مصر- از دهه هفتاد ميلادي، آمريكاگرايي نيز فزوني يافت.
ايران نيز، در آن شرايط، متولي ژاندارمي منطقه و پيشتازي در خاورميانه براي حمايت از منافع آمريكايي ها شده بود و نقش خود را به خوبي بازي مي كرد!
انقلاب ايران و تغيير برنامه ها
هنوز از روزهاي خوش آمريكايي ها و رؤياهاي بلندشان براي چپاول منطقه، چند سالي نگذشته بود كه در اواخر دهه 70 يعني در سال 1979 انقلاب ايران، همه معادلات طرفين را به هم ريخت.
شوروي از ترس رسيدن اين انديشه به مرزهاي چين، افغانستان را به تسخير درآورد و عراق، كشور وابسته به خود را مسلح نمود و آمريكا نيز از كودتا تا حضور مستقيم در جنگ و تجهيز عربها و... را به اجرا گذاشت و در منطقه، رقيبي جديد نيز يافت كه اتفاقاً، گفتماني جديد داشت و رقيب هر دو قطب شده بود!
گفتماني كه مبتني بر اسلام بود و اين بمعناي امكان الگو شدن اين مدل براي ساكنان اكثراً مسلمان خاورميانه بود. مردماني كه سالها بود در شوق تحقق اسلام و بازگشت مجدد قدرت آن، مي سوختند.
خاورميانه جديد و شكست آن
اما پس از فروپاشي قطب چپ در 1990 شرايط تغيير كرد. انقلاب ايران در اثر جنگ، تضعيف شده بود و اينك، آمريكا بستر را براي حضور جدي خود در منطقه مهيا مي ديد. اولين نقش آفريني آمريكايي ها در جنگ 1991 كويت هويدا شد و از آن پس، اميد به داشتن «دست برتر» در منطقه، در دلهاي آنان فزوني يافت. همراهي كشورهاي خودفروخته منطقه، نقش مهمي در اين اميدواري بازي مي كرد و حالا ديگر اين عربستان بود كه بايد نقش ژاندارمي را به عهده مي گرفت. طرح خاورميانه جديد طراحي شد و همگي بر پايبندي به آن، قسم ياد كردند!
از آن پس، هر روز و هر روز بر تركتازي آمريكا در منطقه افزوده شد. اقدامات اسلامگرايان و انقلابيون مسلمان در كشورهاي مختلف سركوب شد. هرچند رشد اسلامگرايي و تلاش براي حضور اجتماعي اسلام - خصوصاً پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نيز موفقيت او در حفظ خود در حمله هشت ساله همه جهانيان به او - چيزي نبود كه به اين راحتي قابل كنترل باشد.
خاورميانه بزرگ و نتيجه معكوس!
سياست «خاورميانه جديد» راهي از پيش نبرد تا اينكه در سال 2001 به برجهاي دوقلوي نيويورك حمله شد. آمريكا سوار بر اين موج علاوه بر آغاز گسترده موج اسلام هراسي در غرب، حضور مستقيم نظامي در منطقه را نيز در ذيل طرح «خاورميانه بزرگ» از سال 2002 به اجرا درآورد و همان سال به افغانستان حمله و سال بعد عراق را اشغال نمود!
از آن پس، آمريكا سعي كرد تا «دموكراسي آمريكايي» را ولو به زور سرنيزه به مردم منطقه تحميل كند! البته جالب اينجا بود كه هر جا، دموكراسي وارد شد، بر خلاف تصور آنان، راي اكثريت بر گروههاي اسلامگرايي تعلق گرفت كه تعلقي به فكر غربي نداشتند. عراق، كه آمريكا هزينه بسياري را براي آن كرده بود نمونه بارز آن بود و از قضا سركنگبين صفرا فزود!
بنابراين، اين حضور مستقيم نيز نتوانست جريان اسلامگرايي كه ريشه در هويت مردم منطقه داشت را متوقف سازد. در آن سو، حزب الله در سال 2000 موفق به اخراج اسرائيلي ها از خاك لبنان شده بود. اين امر اميدي مضاعف را در گروههاي جهادي منطقه ايجاد كرد. اين پازل در 2006 و با موفقيت در جنگ 33 روزه و در 9-2008 با پيروزي در جنگ 22 روزه غزه تكميل شد و نماد قدرت غرب در منطقه را تحقير كرد. اين روند در 2011 و با قيام مردمي ملل عرب عليه حكام دست نشانده غرب، به اوج خود رسيد.
ايران هراسي هم جواب نداد!
نيم نگاهي به تحولات تاريخي سه دهه اخير نشان مي دهد كه اهداف آمريكايي هاي در منطقه با بن بست نسبي مواجه شده اند. گرچه آنان هزينه بسياري كرده اند تا دولتهاي منطقه را با «ايران» دشمن سازند و هجمه تبليغي رسانه هاي وابسته به آنان نيز چنين سمت و سويي را داشته است ولي مشكل اينجاست كه اينك واضح است كه فقط ايران نيست كه منافع آمريكاييها در منطقه را به خطر انداخته است و در واقع، اهدافي كه انقلاب ايران نقش بسزايي در احياي آنها داشت، مشكل ساز حقيقي براي منافع آمريكا هستند كه عبارتند از: «علاقه مردم به اجراي اسلام و تشكيل حكومتهاي مستقل غيروابسته و مخالف اسرائيل»
بعبارتي اينك، اين مطالبه كه روزي فقط ايران سردمدار آن بود، عمومي شده و با «ايران هراسي» موجود، مشكل آمريكايي ها در تحقق اهداف شان برطرف نشده است.
از همين روست كه بيداري اسلامي، جرياني «استقلال گرا»، «مردمي»، «اسلامگرا»، «ضدآمريكايي» و «ضداسرائيلي» است. اين يعني همان چيزي كه آمريكايي ها از آن هراسناك بودند و بنظر مي رسد امروز، تنها ابزار برنده آنان، دميدن در اختلافات مذهبي براي خراب كردن شرايط فعلي باشد و حتي در اين صورت نيز، عايدي ايجابي براي آنان باقي نخواهد ماند لذا به سلبيات روي آورده اند.
ريشه هاي دست برتر ما
گرچه فعاليت جمهوري اسلامي ايران در عرصه حمايت از «مقاومت» از جمله علل اصلي حفظ و گسترش اين جريان در سه دهه اخير به شمار مي رود ولي واقع اين است كه عملكرد ما در عرصه سياست خارجي و خصوصاً ديپلماسي عمومي و عملكرد رسانه اي موفق نبوده است و بيش از همه نان بازوي خودمان را خورده ايم!
بدين معنا كه مقاومت داخلي جمهوري اسلامي ايران بر همه جنگ و تحريم و فشارها و ايستادگي بر گفتمان انقلابي خويش و موفقيت در اين پايداري، مهمترين راز بقاء اين انديشه و اثبات امكان موفقيت آن در عرصه عمل بوده است. چيزي كه شمع اميد جريانات اسلامگرا را در اين سه دهه روشن نگاه داشت و با تبديل شدن به الگوي مقاومت و اثبات «ما مي توانيم» گفتمان اسلامي را در عرصه واقع نيز كارآمد نشان داد، همين ايستادگي جمعي در داخل كشور و فائق آمدن بر مشكلات و رشد تدريجي در عرصه هاي مختلف علمي، نظامي، امنيتي و... بوده و هست.
كتاب: درآمدى بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى، ص 91نويسنده: محمد شفيعىفر
نظم سياسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1)و هر انقلابى به دليل آنكه در پى تخريب نظام سياسى مستقر و ايجاد يك نظام سياسى ديگر است، ناچار براى نظام مطلوب آينده خود بايد يك پشتوانه فكرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشيد.به عبارتى، هيچ انقلابى صورت نمىگيرد، مگر اينكه مقدمات تغيير فكر فراهم شده باشد.
اگر چه پيرامون بازشناخت انديشهها و افكار و نقش امام در انقلاب اسلامى تا كنون مقالات بسيار و كتابهاى فراوانى تاليف يافته است ولى اين بدينمعنى نيست كه تمام ابعاد آن بزرگمرد را شناختهاند و در معرفى شخصيت امام بپايان راه رسيدهايم. بىترديد تصوير امام در ذهن و زبان تمام انديشمندان سياستمداران، حاكمان و متفكران و سياسيون جهان يكسان و مشابه نيست. انتظار اينكه دشمنان انقلاب اسلامى و امام و اردوگاههاى وابسته به آنها چهره واقعى و الهى امام را ترسيم كنند اندكى بيهوده است. اما عظمت امام بحدى است كه در بررسى تحليلها، مصاحبهها و تاليفهاى بيگانگان حتى مخالفان امام و انقلاب هم حقيقت و عظمت امام پوشيده نمىماند. بيانات و اظهارنظرهاى عاشقانه و از سر ارادت و علاقه مسلمانان جهان در توصيف و تعريف امام هم جاى شگفتى ندارد. تاكنون بسيارى از شاگردان امام، همراهان امام رهياران امام به مناسبتهاى مختلف چون شروع نهضت، چگونگى تكوين و شكلگيرى انقلاب فراز و نشيبهاى، تاريخ انقلاب، استراتژى و ديپلماسى انقلاب، بازگشت امام، و سرانجام ارتحال امام و پس از آن جانشينى و ادامه رهبرى و استمرار انقلاب مصاحبهها، سخنرانىها، بيانات و حتى تاليفاتى را بيادگار گذاشتهاند. آنان در عين حال كه بعضا تكرارى اما از نكات بسيار مهم و حكمت آموزى برخوردارند كه برخى حتى به تحليلى مستقل نيازمندند. اما محور و منبع تحرير اين مقاله امام در انديشه جهان استيا "امام و انقلاب از منظر جهانيان". فرض بر اين است كه خوانندگان محترم اين مقاله دقيقا از شرايط اجتماعى - سياسى - فرهنگى و حكومتى ايران حتى قبل از اولين جرقههاى آتش انقلاب (يعنى خرداد 42) آگاهى دارند و لزومى ندارد به ترسيم دوباره آن شرايط قبل از ورود به اصل مقاله بپردازيم.