جنگ رژيم صهيونيستي عليه جبهه مقاومت از سال 1982 آغاز شد. تهاجم نظامي به لبنان در شرايطي انجام گرفت كه گروه هاي اجتماعي فاقد ابزارهاي مقابله با تهاجم رژيم صهيونيستي بودند. از اين مقطع زماني به بعد، شرايط براي گسترش فضاي مقاومت عليه تهديدهاي رژيم صهيونيستي به وجود آمد.
شكل گيري نيروهاي مقاومت مانع از انجام اقدام هاي تهاجمي و جنگ پيش دستانه رژيم صهيونيستي عليه كشورهاي منطقه نشده است. همواره اين سؤال مطرح مي شود كه علت اصلي جنگ هاي رژيم صهيونيستي عليه نيروهاي اجتماعي كشورهاي جبهه مقاومت چه بوده است.
در اين ارتباط رويكردهاي متفاوتي ارائه شده است. در اين مقاله تلاش مي شود تا موضوع مربوط به هستي شناسي امنيتي رژيم صهيونيستي به عنوان زيربناي جنگ پيش دستانه عليه نيروهاي اجتماعي فلسطين يا جبهه مقاومت مورد بررسي قرار گيرد.
هستي شناسي امنيتي رژيم صهيونيستي داراي شاخص هاي متفاوت و نشانه هاي متنوعي است.
درباره شاخص هاي امنيت ملي در رژيم صهيونيستي رويكردهاي متنوعي ارائه شده است. رهيافت هاي موجود در بخش مربوط به ادبيات پژوهش مورد بررسي قرار گرفته است. شكل گيري اين رژيم در سال 1948 نقطه عطفي براي تثبيت، تداوم و ارتقاي امنيت فرقه اي محسوب مي شود.
اگرچه در اين مقطع زماني گروه هاي صهيونيستي توانستند براساس حمايت قدرت هاي بزرگ، زمينه هاي لازم براي شكل گيري دولت جديدي را فراهم آورند اما اين امر نتوانست امنيت پايدار را براي چنين دولتي ايجاد كند. احساس نگراني امنيتي بيانگر آن است كه هستي شناسي امنيت فرقه اي و گتويي ادامه خواهد يافت. چنين قالب هاي هستي شناسانه اي زماني ادامه پيدا مي كنند كه نشانه هايي از احساس تهديد وجود داشته باشد.
هستي شناسي امنيت فرقه اي صرفا مي تواند زمينه لازم براي سازوكارهاي جديدي از كنش راهبردي را به وجود آورد. به عبارت ديگر، هرگونه تحول در ساختار امنيت رژيم صهيونيستي در شرايطي امكان پذير است كه قالب ها و نشانه هاي هستي شناسانه جديدي ايجاد و جايگزين نشانه هاي پيشين شود. طبعا چنين روندي در كوتاه مدت امكان پذير نخواهد بود.
قواعد تكويني هستي شناسي امنيت گتويي در رژيم صهيونيستي بيانگر آن است كه هرگونه ادراك يا كنش امنيتي نخبگان رژيم صهيونيستي همواره اشكال جديد كنش امنيتي را توليد كرده و آن را براي مقابله با تهديدهاي جديد مورد استفاده قرار مي دهد. براساس نشانه هاي قواعد تكويني است كه جلوه هايي از كنش امنيتي پرشدت و تصاعديابنده از سوي كارگزاران و نهادهاي اجرايي رژيم صهيونيستي به مرحله اجرا درمي آيد.
ارتقاي الگوي كنش در سياست امنيتي رژيم صهيونيستي مشاهده مي شود. مفاهيمي همانند خاورميانه جديد كه توسط شيمون پرز ارائه شد را مي توان بخشي از قواعد تكويني در هستي شناسي امنيت گتويي رژيم صهيونيستي دانست. نشانه هاي ديگري از هستي شناسي امنيتي رژيم صهيونيستي را مي توان در جنگ 33روزه عليه حزب الله در سال 2006، جنگ 22روزه عليه حماس در دسامبر 2008 و جنگ هشت روزه عليه حماس در نوامبر 2012 مورد ملاحظه قرار داد.
تمامي جنگ هاي ياد شده نشان مي دهد كه جدال گرايي و كاربرد قدرت عليه ديگر بازيگران، بخشي از ضرورت هاي امنيتي رژيم صهيونيستي محسوب مي شود. هر بازيگري كه در شرايط مقاومت قرار گيرد، با ابزارهاي تهاجمي و رويكردهاي امنيتي رژيم صهيونيستي روبه رو مي شود. بنابراين هستي شناسي امنيت گتويي رژيم صهيونيستي تركيبي از شكل بندي هاي مادي، سرزميني و كاركردي به همراه تركيبي از شاخص هاي هنجاري است.
نشانه هاي هستي شناسي امنيتي رژيم صهيونيستي در محيط منطقه اي
تاريخ سياسي و امنيتي رژيم صهيونيستي نشان مي دهد كه اين كشور همواره درصدد امنيتي كردن محيط سرزميني و جغرافيايي خود است. به عبارت ديگر، امنيت گتويي زيربناي تفكر راهبردي رژيم صهيونيستي را در انديشه صهيونيستي تشكيل مي دهد. در چنين فرآيندي رويكرد گتويي و فرقه اي رژيم صهيونيستي به زمينه لازم براي شكل گيري دولت پادگاني و توسعه سرزميني در محيط پيراموني تبديل شده است.
در نگرش كپنهاكي به امنيت، نخبگان رژيم صهيونيستي موضوع امنيت رژيم را جايگزين امنيت اجتماعي، منطقه اي و بين المللي مي كنند. براساس چنين ادراكي از امنيت، همواره نشانه هاي تهديد در فضاي ادراكي نخبگان رژيم صهيونيستي وجود دارد. آنان هر موضوعي را در قالب سازوكارهاي امنيتي مورد توجه قرار مي دهند.
هستي شناسي امنيت گتويي، ماهيت راديكال دارد. اين امر انعكاس بازسازي روابط فرد، جامعه، محيط منطقه اي و سياست بين الملل است. به اين ترتيب، واقعيت هاي اجتماعي مي توانند محدوديت هاي ساختاري را كنترل كنند. اين امر شامل چگونگي آگاهي از محيط منطقه اي و بين المللي مي شود. به عبارت ديگر، هر نوع آگاهي انعكاس انگاره هاي فلسفي، نظري، اخلاقي و مبتني بر كنش را منعكس مي سازد.
آگاهي اخلاقي، بخشي از اخلاق امنيتي را شامل مي شود. چنين رويكردي را مي توان واقعيت پايان ناپذير جدال امنيتي در محيط منطقه اي دانست. چنين نشانه هايي در سياست امنيتي رژيم صهيونيستي مشاهده مي شود. هدف از كاربرد چنين نشانه هايي را بايد در ارتباط با برطرف سازي بي عدالتي هايي دانست كه احساس مي كنند در حق آنها صورت گرفته است.
به اين ترتيب هستي شناسي امنيت گتويي در رژيم صهيونيستي ماهيت ايدئولوژيك، ارزشي و هنجاري دارد. «صداهاي حاشيه اي» در روش شناسي امنيت گتويي وجود ندارد. حيات اجتماعي براساس اخلاق امنيتي معنا پيدا مي كند. بنابراين راهبردهاي تفسيري امنيت نمي توانند قالبي بي طرفانه در تبيين موضوع ها و حوادث داشته باشند. در اين شرايط علايق خاصي از روابط قدرت شكل مي گيرد كه معطوف به هژموني خواهد بود.
رژيم صهيونيستي به مثابه جامعه اي امنيتي شده
براساس راهبرد امنيتي در هستي شناسي گتويي، نخستين مشكل رژيم صهيونيستي مسأله «بودن يا نبودن» و به عبارت ديگر «باقي ماندن يا فنا شدن» است. از اين جهت، ايجاد «امنيت» محور اصلي و مركز ثقل تفكرات رژيم صهيونيستي را تشكيل مي دهد. برقراري ثبات و امنيت از بدو ايجاد رژيم صهيونيستي تاكنون، مقام اول را در تلاش هاي صهيونيسم به خود اختصاص داده است.
حل قطعي اين مسأله تنها از طريق افزايش نيروهاي لازم براي مقابله با قوايي كه امنيت رژيم صهيونيستي را از خارج تهديد مي كند، امكان پذير است.
رژيم صهيونيستي يك نظام سياسي در نظر گرفته مي شود كه فرآيند «امنيتي كردن» جامعه، دولت، منطقه و سياست بين الملل را ادامه مي دهد. اين امر بخشي از ذات ادراكي، ساختاري و كاركردي نظام سياسي رژيم صهيونيستي محسوب مي شود. هرگاه موضوع و فرآيند امنيتي شدن جامعه و حكومت در دستور كار قرار گيرد، دلالت بر اين دارد كه چه بسا ما از هر تهديد ساده اي، يك تحليل امنيتي بيرون آورده ايم، به اين ترتيب تهديدها - ولو ساده و پيش پاافتاده - تا سطح ملي تهديد امنيتي تصاعد مي يابند.
چنين رويكردي به منزله آن است كه رژيم صهيونيستي همواره تلاش دارد تا فضاي محيط منطقه اي را براساس شاخص هاي تهديد، مورد ارزيابي قرار دهد. تبيين تهديدهاي بي پايان، زيرساخت هستي شناسانه انديشه سياسي و امنيتي رژيم صهيونيستي در برخورد با موضوع ها و مفاهيم پيراموني محسوب مي شود. براساس چنين ادراكي نه تنها نيروهاي مقاومت همانند حماس و حزب الله به عنوان نماد تهديد در ادراك امنيتي رژيم صهيونيستي تلقي مي شوند بلكه گروه هاي اجتماعي فلسطيني نيز چنين ويژگي اي را در تفكر امنيتي رژيم صهيونيستي و جامعه امنيتي شده آن كشور دارا هستند.
هستي شناسي امنيت گتويي در رژيم صهيونيستي داراي ريشه هاي روانشناختي است. «عبدالوهاب المُسيري» در «دايره المعارف يهود، يهوديان و صهيونيسم» با انگشت گذاردن روي فلسفه وجودي شكل گيري رژيم صهيونيستي، تصريح مي كند كه اين واحد سياسي، اساسا بر مقتضاي فرآيند تاريخي - طبيعي مشخصي شكل نگرفته بلكه به صورت مصنوعي و با تأكيد عمده بر وجود ناامني براي يهوديان در گستره جهاني - و حتي تلاش براي توليد ناامني به منظور تهييج ايشان جهت مهاجرت به سرزمين اشغالي - پديدار شده است.
به همين دليل نيز تضعيف يا زوال «دغدغه ناامني» كه در درون جامعه رژيم صهيونيستي ريشه دوانيده، مي تواند در فروپاشي جامعه مؤثر باشد. اين وضعيت پارادكسيكال دلالت بر آن دارد كه رژيم صهيونيستي پيوسته به ميزاني از ناامني براي يهوديان در گستره جامعه جهاني نيازمند است تا از اين طريق مزيت نسبي سكونت در فلسطين اشغالي را همچنان حفظ كند. افزون بر آن در سطح داخلي نيز به واسطه نگرش امنيتي شده اي كه به فلسطيني ها دارد، نمي تواند از راه حل هاي مسالمت آميزي كه در نهايت به شكل گيري يك جامعه تركيبي - متشكل از دو بخش يهودي و فلسطيني - منتهي مي شود، حمايت كند.
روانشناسي عمليات تهاجمي رژيم صهيونيستي عليه نيروهاي مقاومت و گروه هاي اجتماعي فلسطين
روانشناسي رژيم صهيونيستي بر برجسته سازي نشانه هاي تهديد قرار دارد. ذهنيت رژيم صهيونيستي نسبت به محيط اطراف هميشه بدبينانه است. اگرچه تغييراتي در ذهنيت سران كشورهاي عربي نسبت به رژيم صهيونيستي شكل گرفته است اما اين رويكرد به مثابه تغيير در ذهنيت سياسي و امنيتي گتوهاي رژيم صهيونيستي نسبت به آنان محسوب نمي شود.
روانشناسي امنيتي نخبگان رژيم صهيونيستي براساس ذهنيت ناامني شكل گرفته است. نخبگان اين رژيم همواره اين موضوع را مورد پردازش قرار مي دهند كه آن كشور از حيث ژئوپلتيك در محاصره جريان هاي تهديدكننده قرار دارد؛ نيروهايي كه داراي رويكرد ضدامنيتي نسبت به رژيم صهيونيستي بوده و هستي اين واحد سياسي را پيوسته تهديد مي كنند.
اين گونه تهديدها اگرچه به واسطه تحولات خاورميانه در دوران هاي مختلف تشديد مي شود اما در عين حال احساس تهديد بخشي از روانشناسي امنيتي آن كشور محسوب مي شود. در شرايط بعد از بيداري اسلامي در خاورميانه، ايالات متحده و رژيم صهيونيستي از تاكتيك مصادره انقلاب بهره گرفتند. بي ثبات سازي سوريه و تشديد تحريم هاي اقتصادي عليه ايران، ضريب امنيتي رژيم صهيونيستي را در مقايسه با گذشته افزايش داده است.
در عين حال نخبگان اين كشور هيچ گاه احساس امنيت نمي كنند. آنان بر اين اعتقادند كه فرآيندهاي موجود اگرچه فوريت تهديد عليه رژيم صهيونيستي را كاهش داده اما چنين فرآيندي نافي اين واقعيت نيست كه رژيم صهيونيستي در محاصره كشورهاي اسلامي قرار دارد. شايد بتوان جنگ عليه حماس و جهاد اسلامي در نوامبر سال 2012 را نشانه اي از كاربرد قدرت براي گسترش توان راهبردي رژيم صهيونيستي دانست.
به طور كلي ذهنيت حاكم بر تفكر سياسي و امنيتي رژيم صهيونيستي بر اين امر قرار گرفته كه جمعيت مسلمان و كشورهاي اسلامي براي آنان تهديد محسوب مي شوند. به عبارت ديگر، گتوهاي رژيم صهيونيستي اين موضوع را مورد پردازش قرار مي دهند كه تحولات در خاورميانه بسيار سريع انجام مي گيرد. بنابراين در صورت برهم خوردن مناسبات قدرت اين امر مي تواند براي اين رژيم بسيار خطرساز باشد. اين موضوع به صورت افراطي از سوي انديشه گران حوزه نظامي رژيم صهيونيستي مورد توجه قرار گرفته و تلاش مي شود مؤيدي براي سياست هاي سركوبگر رژيم صهيونيستي باشد.
تفكر شوونيستي در راهبرد امنيتي رژيم صهيونيستي
تفكر شوونيستي انعكاس روحيه برتري جويي و گسترش طلبي در انديشه امنيتي رژيم صهيونيستي است. هرتسل و متفكران صهيونيست گمراهي خود را با پرداختن به نظريات شوونيستي كه در قرن 19 در اروپا رايج بود، نشان دادند و مباني فلسفي آنان نيز در سامي ستيزي نمود پيدا كرد. در اين فلسفه «ملت برگزيده خداوند» از ديگر ملت هاي روي زمين برتر و متمايز است و همين تمايز سبب ظلم و ستم دائمي ملت هاي ديگر نسبت به يهوديان شده است.
زيرساخت هاي تفكر شوونيستي مربوط به شرايطي مي شود كه جلوه هايي از برتري طلبي در بين يهوديان آغاز شد. چنين ذهنيتي مانع از همزيستي اجتماعي آنان با ديگر اديان شد. برتري جويي در انديشه ديني و سياسي يهودي ها منجر به شكل گيري وضعيت حاشيه اي براي آنها شد.
از سوي ديگر نشانه هايي از تفكر گتويي در حوزه اقتصاد، سياست، قدرت و امنيت همواره با اين گروه پيوند خورده است. ليون بنسكر دراين باره مي گويد: «در طول تاريخ و از قرن ها پيش يهوديان و يهودي ستيزي دوشادوش يكديگر حركت مي كنند. يهوديان به علت كينه ابدي نسبت به بشريت، ملت برگزيده خداوند هستند.»
نقش آموزش در گسترش تفكر شوونيستي
به لطف سازگاري ايدئولوژيك كودكان رژيم صهيونيستي، نظام هاي آموزشي و ديگر دستگاه هاي حاكم اين ايدئولوژي توانسته اند نسلي به وجود آورند كه درونشان پر از خودخواهي، تعصب قومي و افتخار به نژاد برگزيده است. همچنين در درون اين نسل نوعي تب تعصب بر ضد اعراب به وجود آمده است. آنها اعراب را موجوداتي مخالف و مانعي حقيقي در برابر آرمان هاي صهيونيسم مي دانند.
ايدئولوژي صهيونيسم اين درك را در نسل حاضر ايجاد كرده كه تنها راه بقا، حفظ و ادامه موجوديت، از بين بردن وحدت اين موجودات مخالف است. يشعياهو بن بورات، روزنامه نگار رژيم صهيونيستي مي گويد: «من از هفت سالگي براي فعاليت نظامي با هدف اشغال فلسطين به عنوان سرزمين موعود تربيت شدم و پرورش يافتم.
با توجه به چنين رويكردي سازماندهي كنندگان انديشه گتويي در تفكر امنيتي رژيم صهيونيستي از هر ابزاري براي مقابله با ديگر گروه ها استفاده مي كردند.
در چنين رويكردي خشونت بخشي از آموزش در تفكر شوونيستي محسوب مي شود. به اين ترتيب مشخص مي شود كه تربيت در رژيم صهيونيستي شيوه اي صهيونيستي و مبتني بر تجاوز، خشونت و برنامه ريزي براي توسعه طلبي و منع ديگران از رسيدن به حقوق انساني و مدني است. به نظر وكيلي به نام «ويليتسا لانفر» سياست رژيم صهيونيستي «روي آموزش جنگ، نهادينه كردن احساسات قومي و كينه ورزي نسبت به اعراب در بين دانش آموزان متمركز شده است»
نظريه سياسي حقانيت در جنگ هاي رژيم صهيونيستي عليه جبهه مقاومت
حقانيت بخشي از انديشه سياسي شوونيستي محسوب مي شود. تمامي گروه هاي شوونيستي داراي رويكرد مبتني بر حقانيت هستند. جنبش صهيونيسم را بايد بازتوليد انديشه هاي مبتني بر حقانيت دانست. به عقيده مذهبي دتبيل، قوم يهود صرفا در شرايطي مي تواند بقاي سياسي پيدا كند كه انديشه ديني و راهبرد امنيتي خود را به صورت يك «نظريه سياسي» تبيين كند.
براساس چنين رويكردي مي توان زمينه پردازش تفكري را به وجود آورد كه خواهان يك «حق تاريخي» مبتني بر «وعده الهي» است. به همين دليل دين يهود اساس و قاعده اي شد كه نظريه سياسي صهيونيسم بر آن تأكيد كرده و مبلغان صهيونيسم نيز از آن در سر دادن نداي «قوميت يهود» بهره جستند و آن را مدركي براي مطالبه «وعده الهي» و سند مالكيت سرزمين فلسطين خوانده و حق بازگشت به آن سرزمين را براي برپايي دولت جديد و معبد سوم در اورشليم جايز دانستند.
هر يك از چنين آموزه هايي مي تواند بخشي از ضرورت كاربرد انديشه ديني نزد گروه هايي باشد كه درصدد تثبيت انديشه هاي شوونيستي هستند. مثلث حلولي شامل خدا، زمين و قوم مي شود. افسانه «ملت برگزيده» دعوتي آشكار براي به بردگي گرفتن ملت ها و تحقير آنان است زيرا هرگونه تمايز يا انتخابي به مثابه تحميل حاكميت و سروري بر ديگران است. در هستي شناسي امنيتي رژيم صهيونيستي اين موضوع مورد تأكيد قرار گرفته: «براي كساني كه خداوند آنان را ملتي برگزيده قرار داده، هر چيزي مباح است.»
جنگ نماد تكليف گرايي «ملت برگزيده»
انديشه ملت برگزيده بخشي از ايدئولوژي سياسي رژيم صهيونيستي محسوب مي شود. اين انديشه مبتني بر قالب هاي ايدئولوژيك و برداشت هاي تاريخي از جايگاه يهوديان در حوزه هاي مختلف جغرافيايي بوده است. انديشه ملت برگزيده به طور قطع به استفاده از شيوه هاي خشونت آميز مي انجامد زيرا هيچ ملتي برگزيده نمي شود مگر اينكه حقوق ملتي ديگر را غصب كند.
بدون خشونت و غصب امكان بازگشت به «سرزمين موعود» و تشكيل «كشور يهودي» وجود ندارد. پس ريشه كن كردن يك ملت براي جايگزين كردن ملتي ديگر تنها با زور و خشونت انجام مي گيرد. در ايدئولوژي امنيتي گتويي، خشونت به مثابه الگويي كامل براي تثبيت موقعيت يك كشور تلقي مي شود زيرا نخستين اصل مسلم آن اعتقاد به اين است كه «ملت يهود» تنها جايي موجوديت پيدا مي كند كه قدرتي بزرگ وجود داشته باشد و اين قدرت بايد به سلاحي مجهز باشد كه بتواند به ايجاد اين ملت و حمايت از آن كمك كند.
انديشه قدرت، خشونت و ايدئولوژي در ارتباط با رويكرد سياسي بسياري از كشورها مورد توجه قرار مي گيرد. اين انديشه زيرساخت هاي لازم براي بهره گيري از گزينه امنيت را امكان پذير مي سازد. براساس چنين نگرشي، امنيت گتويي در رژيم صهيونيستي به خشونت متكي است. گروه هاي امنيت محور چنين نشانه هايي را در ارتباط با گروه هاي اجتماعي مختلف مورد استفاده قرار مي دهند.
تاكنون چنين گروه هايي براي تثبيت امنيت خود، خشونت را در تمام زمينه ها و شكل ها به كار گرفته اند. ازجمله نشانه هاي خشونت مي توان به انجام اقدام هايي همانند كشتن، سركوب و انجام اقدام هاي جمعي براي ارعاب گروه هاي رقيب در حوزه هاي مختلف جغرافيايي اشاره داشت. هيچ ايدئولوژي مانند صهيونيسم بر خشونت اصرار نمي ورزد.
بنابراين گروه هاي گتويي براي تثبيت موقعيت خود نه تنها بر آموزه هايي همانند ملت برگزيده، تأكيد دارند بلكه تلاش دارند تا موقعيت خود را از طريق خشونت و كاربرد قدرت تثبيت كنند. هر يك از گروه هاي وابسته به گتوهاي امنيتي رژيم صهيونيستي تلاش دارند تا حقانيت امنيتي خود را براساس روح تاريخي و ايدئولوژيك پيوند دهند.
بن گوريون دراين باره چنين مي گويد: «براساس آنچه كتاب مقدس براي ما نقل مي كند، تاريخ قديم رژيم صهيونيستي در درجه اول تاريخ نظامي رژيم صهيونيستي است.» بنابراين در آغاز استراتژي رژيم صهيونيستي تنها يك سلسله آرزوهاي نهفته در نفوس يهود بود كه از حالت دروني و شرايط سخت زندگي آنها در مناطق «گتو» حكايت مي كرد اما به آرامي مبدل به يك عقيده شده سپس صورت استراتژي و تاكتيك را به خود گرفت.
هستي شناسي امنيت گتويي مجموعه اي از ارزش هاي نظامي و تجاوزگرانه را در جامعه رژيم صهيونيستي به وجود آورده كه بر تمام بخش هاي اين جامعه تسلط يافته و باعث شده تمام روابط اجتماعي اين جامعه بر پايه احساسي دائمي از نگراني و بي ثباتي و نيز انتظار كشيدن براي وقوع يك جنگ شكل گيرد.
جنگ محوري در هستي شناسي گتويي رژيم صهيونيستي
ارزيابي الگوي رفتاري رژيم صهيونيستي در محيط منطقه اي نشان مي دهد كه جنگ محوري همواره يكي از ضرورت هاي راهبردي اين كشور بوده است. اگرچه از سال 2006 تا 2012 رژيم صهيونيستي سه جنگ پيش دستانه عليه جبهه مقاومت را به انجام رسانده اما ارزيابي هاي تاريخي نشان مي دهد كه از زمان تأسيس و پيدايش رژيم صهيونيستي در سال 1948 مهم ترين مسأله و اصلي ترين دغدغه اين كشور، تضمين بقاي خود و حفظ موجوديت خويش از طريق جنگ هاي پيش دستانه بوده است.
اين دغدغه از احساس ناامني شديدي ناشي مي شد كه در بين صهيونيست ها وجود داشت. رژيم صهيونيستي وقتي در صحنه جغرافياي سياسي خاورميانه ظاهر شد، خود را در ميان كشورهايي يافت كه همگي از اين كشور به عنوان دشمن ياد مي كردند و نه تنها حاضر نبودند آن را به رسميت بشناسند و به عنوان يك واقعيت بپذيرند بلكه اراده جنگ و نابودي آن را داشتند.
در سال 1956 جنگي آغاز شد كه زمينه درگيري رژيم صهيونيستي با مصر را به وجود آورد. كشور مصر در زمان جمال عبدالناصر، خط مقدم جنگ با رژيم صهيونيستي بود. ارتش اين رژيم به موازات نيروي نظامي كشورهاي فرانسه و انگليس به مصر حمله كردند. به عبارت ديگر در اين جنگ زمينه براي مقابله با دولت هاي عرب راديكال فراهم شد.
جنگ 1967 نقطه عطفي در نبردهاي نظامي رژيم صهيونيستي عليه كشورهاي عرب محسوب مي شود. در سال 1973 نيز يكي ديگر از اقدام هاي نظامي رژيم صهيونيستي عليه اعراب شكل گرفت. جنگ 1982 با حمله رژيم صهيونيستي به لبنان آغاز شد و مبناي شكل گيري نيروهاي مقاومت لبناني بر ضد رژيم صهيونيستي شد.
جنگ 33روزه لبنان در سال 2006 از معروف ترين آنهاست. متعاقب اين جنگ رژيم صهيونيستي مبادرت به جنگ هاي پيش دستانه ديگري در سال 2008 و 2012 عليه نيروهاي مقاومت در منطقه كرده است. در هر يك از اين جنگ ها نشانه هايي از كاربرد خشونت براي انهدام ساختار دفاعي گروه رقيب به كار گرفته شده است.
تجربه كنش دفاعي رژيم صهيونيستي نشان مي دهد كه اين كشور صرفا به كاربرد خشونت اعتقاد و عادت دارد. چنين فرآيندي نشان مي دهد كه رژيم صهيونيستي پس از اعلام موجوديت خود در هر 10 سال در يك جنگ درگير شده و روياروي همسايگانش قرار گرفته است. علاوه بر جنگ هايي كه رژيم صهيونيستي با اعراب داشته، اين رژيم همواره درصدد گسترش بحران از طريق انجام عمليات راهبردي عليه ديگر بازيگراني بوده كه در حوزه هاي همجوار قرار دارند. حملاتي كه اگرچه به صورت جنگ تمام عيار بين دو كشور نبوده اما جنگ رژيم صهيونيستي عليه جبهه مقاومت شرايط را براي رژيم صهيونيستي و شهروندانش به شدت ناامن كرده است.
گرچه اين رژيم همواره مي كوشيد تا جبهه مقاومت را به عنوان گروه هاي تروريستي معرفي كند تا از اين طريق مشروعيت مبارزه آنها را زير سؤال ببرد و افكار عمومي را بر ضد آنها شكل دهد اما نتايج حاصل از مقاومت نشان داد كه رژيم صهيونيستي در عصر موجود با پارادكس هاي متنوعي روبه رو شده است.
اگرچه رژيم صهيونيستي تمايل دارد تا ائتلاف هاي تاكتيكي با كشورهاي منطقه اي منعقد كند اما راهبرد امنيت گتويي مانع از تداوم چنين نگرشي خواهد شد. رژيم صهيونيستي بدون بهره گيري از قابليت راهبردي كشورهاي منطقه اي قادر نخواهد بود تا در مقابله با واحدهايي همانند ايران به راهبرد نظامي متوسل شود.
نشانه هاي مشهودي از ناتواني در استفاده از خاك همسايگان براي بازسازي و تجديد قوا در جهت مقابله با حملات دشمن وجود دارد. بازدارندگي راهبردي تابعي از توليد قدرت در انديشه سياسي و امنيتي رژيم صهيونيستي محسوب مي شود.
پس از آنكه رژيم صهيونيستي در سال 2012 با موشك هاي كاتيوشا و فجر 5 روبه رو شد، نسبت به آسيب پذيري هاي امنيتي خود وقوف بيشتري پيدا كرد. در تيررس بودن مراكز حساس رژيم صهيونيستي در صورت وقوع يك جنگ، اين رژيم را به شدت آسيب پذير مي سازد. حتي اگر حمله همه جانبه نظامي نيز صورت نگيرد، اين امكان براي دشمنان رژيم صهيونيستي وجود دارد كه مراكز حساس اين رژيم را هدف قرار دهند.
اين حملات ضمن آنكه مي تواند آسيب هاي جدي اقتصادي بر رژيم صهيونيستي وارد سازد، مي تواند با ناامن كردن منطقه زندگي عادي و روزانه شهروندان آن را مختل كند.