انقلاب بعد از سي و چهار سال
حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمي امام جمعه موقت تهران معتقد است كه جمهوري اسلامي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به سه آرمان اصلي خود يعني «استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي» دست پيدا كرده است.
وي همچنين مي افزايد كه تشكيل اين نظام با دشمنيها و كارشكنيهايي از بيرون هم همراه بوده است اگرچه برخي مشكلات هم معلول سوء تدبيرهاي داخلي است.
مشروح گفت و گوي تبيان با سيد احمدخاتمي را در زير مي خوانيد:
-جمهوري اسلامي ايران در طول سالهاي مبارزه و انقلاب چه اهداف و آرمانهايي را دنبال مي كرد؟
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود.
اين سه كلمه هم خلاصه آرمانهاي ملت در عرصه مبارزات بود. اينك بايد ارزيابي كنيم كه در طول اين 34 سال اين هدف و اين سه آرمان تحقق پيدا كرده يا نه.
-به نظر شما چقدر جمهوري اسلامي در 34 سال گذشته در دستيابي به اين اهداف موفق بوده است؟
سخن اين است استقلالي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ايران اسلامي به آن رسيد تحقيقا در تاريخ ايران بيسابقه است. حاكمان ايران در طول حاكميتشان بر ايران متاسفانه آنچنان ضعيف برخورد كردند كه هر ابرقدرت و غيرابرقدرتي در كشورمان طمع ميكرد البته برخي را نيز همان ابرقدرتها سر كار آورده بودند. اين از بديهات تاريخ است كه رضاخان را انگليسيها سر كار آوردند و محمدرضا پهلوي را هم همانها به حكومت رساندند و از كودتاي 28 مرداد 32 تحويل آمريكاييها دادند.
ايران در طول حداقل 57 سال حكومت سياه پهلوي، يك روز هم روي استقلال را به خود نديد اما به ياري خداوند امروز بعد از 34 سال از انقلاب سربلنديم كه بگوييم ايران كشور مستقل حقيقي در دنياست و هيچ ابرقدرتي توانايي دخالت در امور كشورمان را ندارد در حالي كه در گذشته بيگانگان در اين كشور همه كاره بودند.
اصليترين شعار مردم در طول دوران مبارزه، شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود يعني از تولد دوم انقلاب در نوزده دي سال 56 تا 22 بهمن سال 57 در كمتر تظاهراتي بود كه اين شعار سه كلمهاي تكرار نشود
-به نظر شما آرمان آزادي در طول سالهاي بعد از پيروزي انقلاب چقدر عملياتي شده است؟
اما در مورد آرمان آزادي بايد ببينيم كه معناي آزادي چيست، تفسير آزادي به ولنگاري ظلم به واژه آزادي است. اين آزادي يعني آزادي ولنگاري و ابتذال در حكومت سياه پهلوي به همان شكلي كه امروز در غرب است وجود داشت ولي مردم در حقيقت با اين آزادي و تفسير از آزادي در ستيز قرار گرفتند زيرا آن ابتذل و هرزگي را نميپسندند. آزادي به معناي واقعي اين است كه انسان در عرصه فكر و انديشه و بيان و كار، شغل و مسكن و مواضع سياسي آزاد باشد و هيچ كس او را اجبار نكند. ما با كمال افتخار ميكنيم اين آزادي به نحو بسيار ستودنياش در ايران اسلامي است. البته همه نظامها با براندازان برخورد ميكنند و در مقابل براندازان دست روي دست نميگذارند. بديهي است كه آنها كه در اين موضع قرار گرفتند بلافاصله جرمشان راسياسي تلقي بكنند و بگويند زندان سياسي در حالي كه اين نيست، واقعيت آن است كه نظام اسلامي تفسير درست آزادي را به نمايش گذاشته و البته اين نظام حاصل تلاشهاي فراوان، خونهاي شهيدان و رنجهاي فراوان است. نظام اسلامي بايد در برابر آنان كه با اساس اين نظام در ستيزند به جهت پاسداشت حق و انتظار اين مردم مقابله كنند و اين نامش تقابل با آزادي نيست بنابراين دومين آرمان انقلاب هم به صراحت تحقق يافته است.
-جمهوريت و اسلاميت از ديگر آرمان ها و اهداف انقلابيون پيش از پيروزي به شمارمي رفته، آيا نظام جمهوري اسلامي در حال حاضر توانسته خواسته انقلابيون را در اين مسير دنبال كند؟
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت. جمهوري اسلامي و تركيب جمهوريت با اسلام يك تركيب اتحادي است. نه ميشود جمهوريت را از اسلام جدا كرد و نه اسلام را از جمهوريت. مثل ريختن شكر در چاي كه شكر هضم در چاي است و نميشود اين دو را جداي از هم ديد. جمهوريت و اسلاميت در نظام ما هم اينچنين است. نميشود جمهوريت يعني حكومت مردم را منهاي اسلاميت و اسلاميت را منهاي جمهوريت ديد. بحمدالله اين آرمان هم محقق شده و نماد آن حضور بيش از 30 باره مردم پاي صندوقهاي راي است. ساليان طولاني مردم كه صاحبخانه اصلي كشورند هيچ كاره بودند و بيگانگان همه كاره، اما اينك اين مردم هستند كه تعيينكننده سرنوشت خويش در چارچوب اسلام هستند بنابراين اين آرمان هم تحقق يافته است.
سومين آرمان، آرمان جمهوري اسلامي بود. جمهوري اسلامي به معني مردمسالاري ديني يعني عرضه كردن مدل جديد حاكميت در دنيا. پيش از آن دو مدل مطرح بود؛ يكي مدل ليبرال دموكراسي غرب و ديگري مدل سوسيال دموكراسي شرق. نظام اسلامي در برابر اينها مدل دموكراسي ديني را مطرح كرد. البته دموكراسي يك واژه غربي است و جمهوري اسلامي واژه مردمسالاري ديني را مطرح كرد. مردمسالاري يعني همان جمهوريت و ديني بودن آن يعني اسلاميت
-چه آسيب ها و تهديداتي در سالهاي گذشته نظام را تهديد كرده است؟
نكتهاي كه در اين ميان بايد متذكر شد اين است كه نميشود انتظار تشكيل نظام اينچنيني را داشت اما دشمنيها و كارشكنيها را نديد. ما مشكلاتي داريم كه برخي معلول كارشكنيها و توطئههاي بيروني است و برخي چه بسا در اثر سوء تدبيرها و برنامهريزيهاي نادرست بروز پيدا كرده است. البته انصاف اين است كه بايد بگوييم بسياري از اينها از روي غرض نيست و چه بسا ناشي از تحليلهاي نادرستي است كه به عملكرد و تدبير نادرست ميانجامد و در واقع قصد خيرخواهانه پشت سر آن است اما چه بسا در واقع نادرست صورت ميگيرد.
سارا كيان
بخش سياست تبيان
كتاب: درآمدى بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى، ص 91نويسنده: محمد شفيعىفر
نظم سياسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1)و هر انقلابى به دليل آنكه در پى تخريب نظام سياسى مستقر و ايجاد يك نظام سياسى ديگر است، ناچار براى نظام مطلوب آينده خود بايد يك پشتوانه فكرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشيد.به عبارتى، هيچ انقلابى صورت نمىگيرد، مگر اينكه مقدمات تغيير فكر فراهم شده باشد.
كتاب: چارچوبى براى تحليل و شناخت انقلاب اسلامى در ايران، ص 268نويسنده: محمد باقر حشمتزاده
از ويژگيهاى مهم اين انقلاب كه ناشى از همان ويژگى نخست مىباشد، نقش دين، علماء دين و رهبرى و هدايت انقلاب است.در حاليكه انقلابات ديگر به نوعى در مقابل دين و مذهب و ارباب كليسا بود، اين انقلاب با رهبرى و هدايت عالمان دينى آغاز شد.در راس اين رهبرى شخص امام خمينى قرار داشت كه بالاترين جايگاه دينى يعنى مرجعيت را دارا بود.مردان دينى ما در جنبشهاى اجتماعى و سياسى معاصر هميشه نقش آفرين بودهاند اما اينكه يك مرجع دين بصورت يك رهبر سياسى و اجتماعى جلودار باشد كمتر ديده شده است.رهبرى ايشان ويژگيهاى زياد و برجستهاى داشت كه بخصوص در مقايسه با ساير انقلابها ملموس مىباشد.
اولا: به عنوان يك مرجع دينى امام پايگاه وسيع و عميق مردمى داشت.
ثانيا: به عنوان بانى قيام پانزده خرداد و شجاعت و مديريتبىمانندش در آن جريانات و ايام تبعيد، به عنوان يك رهبر سياسى و انقلابى شناخته مىشد.
ثالثا: رهبرى او قاطع و تام بود و فاصله ايشان تا رهبران رده بعدى بسيار مشخص بود.
رابعا: ايشان هم طراح و ايدئولوژيگ انقلاب بود و هم مدير و مجرى آن شد.
كتاب: پيرامون انقلاب اسلامى صفحه 32نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى
در زمان ما اين مسئله-تكيه بر روى منشا طبقاتى انقلابها -رواج بسيار پيدا كرده و حتى كسانى هم كه از مفاهيم اسلامى سخن ميگويند و دم از فرهنگ اسلامى ميزنند، خيلى زياد روى مسئله مستضعفين،استضعافگرى و استضعاف شدگى تكيه ميكنند. بطورى كه اين افراط بنوعى تحريف و انحراف كشيده شده است.
كتاب: انقلاب اسلامى در مقايسه با انقلابهاى فرانسه و روسيه، ص 137نويسنده: دكتر منوچهر محمدى
عوامل نارضايتى اجتماعى كه زمينه را براى انقلاب فراهم كرده بود متعدد است. بىتوجهى به ارزشهاى مسلط مذهبى و بىتفاوتى در قبال خواستههاى رهبران مذهبى، آزادى و بىبند و بارى زياده از حد، رواج فساد و فحشا، عدم مراعات عفت عمومى، اشتغال بهائيان و صهيونيستها در پستهاى كليدى و حساس دولتى و كنترل اقتصاد جامعه توسط ثابت پاسالهاى بهائى و القانيانهاى صهيونيست، و تغيير تاريخ اسلامى و بازگشتبه ارزشها و سنتهاى قبل از اسلام و ترويج و تبليغ آنها موجبات جريحهدار ساختن احساسات مذهبى جامعه ايرانى را فراهم كرده بود.
اقتدار انقلاب اسلامي است
حضرت آيت الله نوري همداني، با ابراز خرسندي از دستگيري عبدالمالك ريگي، دستگيري اين جنايتكار را نشانگر قدرت بالاي اطلاعاتي و امنيتي نظام و همچنين اقتدار و عزت جمهوري اسلامي ايران دانست.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري رسا، حضرت آيت الله حسين نوري همداني از مراجع تقليد، ظهر امروز در ديدار با جمعي از مسؤولان آموزش و پرورش كشور و برخي از مديران سازمان تبليغات گرمسار، با ابراز خرسندي از دستگيري عبدالمالك ريگي توسط نيروهاي امنيتي كشور ابراز داشت: دستگيري اين جرثومه فساد كار بسيار بزرگي بود كه قدرت اطاعاتي فوق العاده نيروهاي اطلاعاتي ايران را مي رساند.
اين مرجع تقليد تصريح كرد: دستگيري ريگي دنيا را مبهوت كرده است كه چگونه نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي كشور توانستند اين جرثومه فساد را دستگير كنند و اين موضوع نشان دهنده قدرت نظام اسلامي است و روز به روز نيز بر اين قدرت افزوده مي شود.
وي با تجليل از دستاوردهاي مختلف انقلاب در عرصه هاي داخلي و خارجي اظهار داشت: انقلاب اسلامي ايران امروز در عرصه هاي مختلف علمي، پزشكي و فناوري هاي نوين و دانش هسته اي به دستاوردها و پيشرفت هاي بسياري دست يافته است و محرومان و مستضعفان جهان را بيدار و استكبار جهاني را درمانده كرده است.
اين مرجع تقليد با اشاره به توطئه هاي دشمنان عليه انقلاب اسلامي ولايت فقيه را سد محكمي در برابر دشمنان دانست و تاكيد كرد: علت ناكامي دشمنان در برابر انقلاب اسلامي حاكميت ولايت فقيه در كشور است.
حضرت آيت الله نوري همداني اظهار داشت: امروز وظيفه ما در قبال حفظ انقلاب بسيار سنگين و حساس است و با توجه به كينه توزي هاي دشمنان بايد بيدار و آگاه باشيم.
وي در بخش ديگري از سخنانش خواستار رفع نواقص و اشكالات كتب درسي دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي كشور شد و بيان داشت: كتب دانشگاه ها بايد از صبغه ديني برخوردار باشد و اساتيد و معلمان نيز بايد سعي و تلاش كنند با اعمال خود معارف اسلامي و الهي را به مخاطبان آموزش دهند.
اين مرجع تقليد تاكيد كرد: فردي كه مي خواهد معلم و استاد دانشگاه يا مدرسه باشد ابتدا بايد خودش را بسازد و سپس اقدام به تعليم ديگران كند و اساتيد بايد توجه داشته باشند هرگونه رفتار و عمل آنها در شاگردان اثر دارد.
تأثير فرهنگ عاشورا بر انقلاب اسلامي
محمد مهدي بهداروند
مقدمه
به خوبي ميدانيم كه عاشورا الهام بخش انقلاب شور آفريني است كه در روزگارمابزرگترين حادثهاي است كه با راهبري عاشورايي بزرگ عصر، امام خميني (ع) خواهاناستقرار زندگي برپايه توحيد و عدل شده است. فرهنگ عاشورا درحقيقت فرهنگي همهجانبه دارد كه انقلاب اسلامي باالگوگرفتن از آن مسير پرفراز ونشيب خود را طي نموده.
به عبارت ديگر: نهضت عاشورا يك نهضت عظيم فرهنگي است كه ابعاد گوناگونحيات انسان را در بر دارد، حركتي باوقوع خود، تاريخ ساز وعزت آفرين وعاملي براياحياي اسلام ناب گرديد تا آن جا كه براي خود اين لقب را گرفت: «الاسلام محمديالوجود و الحدوث و حسيني البقاء والاستمرار».
انقلاب اسلامي درحقيقت احياگر اسلامي بود كه پس از قرنها ضعف وعقبماندگي و انحطاط مسلمانان به ويژه بافروپاشي و تجزيه امپراتوري عثماني به اوج خودرسيده و دوران ركود و رخوت مسلمانان رابه درازا كشيده و درحقيقت وارد مرحله تازهايازظهور مجدد شده بود.
البته گفتني است كه تحليل تطبيقي حادثه عاشورا بر انقلاب اسلامي بدون توجهبه محوريت آن يعني حضرت امام خميني 1 به تصوير كشاند.
تأثير فرهنگ عاشورابرانقلاب اسلامي
اساساً شروع نهضت را همان عصر روز عاشورا بايد تلقي كرد ( سيزده خرداد ) ودرحقيقت نطفه انقلاب را همان فرياد عصر عاشوراي امام منعقد كرد. عاشورا در جوامع،داراي قدرتي بوده كه اين قدرت را امام شناخت و بابهره برداري درست از آن انقلاب بهپيروزي رسيد.
براين اساس عاشورا تنها مسئلهاي براي آرامش روح و روان و معنويت نيست،بلكه ميتواند عامل رخدادي عظيم در گستره تاريخ گردد. متأسفانه عدهاي عاشورا را يكمسأله پسيكو لوژيك، (رواني و نفساني) ميبينند كه به آنها آرامش ميدهد و جنبهعاطفي دارد. امااين تمام جوهره عاشورا نيست، تجلي صفات جميله در بر خورد با جور وستم از بهترين جنبههاي محوري نهضت عاشورا است.
يكي از شاخصههاي عمده نو پردازان فكر ديني و اسلام شناسان نوانديش در چنددهه اخير اين است كه رخ داد عاشورا به عنوان يك رخ داد اجتماعي براي آنها مطرح شدهودر بينش اجتماعي آنها مؤثر افتاده است. هرچند فرهنگها مجموعه باورها، گرايشها،ارزشها و رفتارهايي هستند كه درحيات يك جامعه ماندگار ميشوند واستمرار تاريخيمييابند. بدين روي عاشورا تنها يك رويداد تاريخي نيست، بلكه يك فرهنگ است.فرهنگ عاشورا مجموعه عناصر عاطفي، ارزشي، اعتقادي و رفتارياي است كه برمحورعاشورا شكل گرفته وبه نحو زنده وحيات بخشي حضور پايدار خود را در تاريخ تشيع حفظكرده ونقشها و كاركردهاي متنوعي در جامعه شيعي؛ خصوصاً انقلاب اسلاميداشتهاست.
در يك بررسي وتحليل جامع اگر بخواهيم نقش عاشورا را در تكوين، پيدايشوتكامل انقلاب اسلامي طرح نماييم، بايد به زير اشاره كنيم:
1 ـ انداموارگي دين وسياست
پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل حكومت اسلامي درحقيقت پيوند دو نهاد دين وسياست در صحنه بوده است اين حقيقت حاصل تلاش سيدالشهداء در مبارزه بابدعتهاي اموي بود كه آنهااصل وحدت يافتة دين وسياست را از محور حقاني وجودمبارك امام خارج ساخته و در اختيار انسان پليدي هم چون معاويه نهاده و او را ملقب بهامير مؤمنان نموده بودند. حضرت، ضمن قيام وافشاي جوهره كفر اموي در صدد درهمشكستن تنديس پاگرفتة رذالت در پوشش فضليت بود. لذا باشهامت وقدرت تمام،خروش برآورد: «الا و ان الدعي بين الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله والذله هيهاتمنّا الذله».
بررسي دوران حضرت سيدالشهداء به خوبي بيانگر اين حقيقت است كهمهمترين علل انحطاط وسقوط جامعه برداشت نادرست ازدين وفهم غلط معارفاسلامي است. عواملي كه به بروز كژ انديشيهاو گرايشهاي قبليهاي منتهي گرديدوموجباتي را فراهم آورد تاكساني به مصادر خلافت دست يابند كه دين را وسيله توجيهحكومت و اهداف فردي وقومي خويش قرار دهند.
امام خميني 1 بابهرهگيري از اين حركت تاريخي به تلفيق دونهاد پرداختوعامل سعادت جامعه را در يكسان انگاري اين دو مقوله ميديد:
«اين يك نقش شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه وبني عباس طرح ريزيشده است وبعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تأييد اين امر راكرده است واخيراً همكه راه شرق وغرب به دولتهاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرارگرفته كهاسلام يك مسئله شخصي بين بنده وخداست وسياست ازاسلام جداست ونبايد مسلماندرسياست دخالت كند ونبايد روحانيون وارد سياست بشوند.»
رواج انديشه جدايي دين از سياست به دليل اين كه هر گونه مسئوليت اعتقادي واجتماعي را از افراد سلب ميكرد با روحيه تسامح و راحتطلبي نيز سازگاري داشت وبسياري از افراد براي حفظ منافع شخصي خود از هر گونه انديشهاي كه به تغيير وضعموجود منتهي گردد احتراز ميكردند. لذا نقشههاي شيطاني حكومت از يك سو و تسامح وراحتطلبي از سوي ديگر موجب شد تا اعتقادات ديني نقش مؤثري در اعمال اجتماعي- سياسي مردم نداشته باشند و از قيام براي خدا در جامعه اسلامي غفلت گردد.امامخميني 1 در اين زمينه ميفرمايد:
«خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را برما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورده».
بنابراين در انديشه احيايي امام خميني 1 ، دين و سياست آن چنان در هم تلفيقو تركيب شدهاند كه يك واحد شخصي منسجم به وجود ميآورد. در چنين ديدگاهي دينمنهاي سياست و ولايت، جسدي بي جان و بي فروغ است:
«اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي وسياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كردهاند. اين را بي دينها ميگويند، مگرزمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاي روحاني بودند وعده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاي حق يا ناحق، زمان خلافت حضرتامير (ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاهبود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمالسياسي آنها درست كردهاند، تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علماي اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادي و استقلال جدا كنند و در اين صورت ميتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاي ما را غارت كنند. منظور آنهاهميناست.»
2ـ عدم سازش با طاغوت و ظالم
يكي از نمودهاي ارزشي عاشورا در انقلاب اسلامي امام بزرگوار، مسئله ناسازگاريبا طاغوت و استكبار بود كه در تمام حركتها و موضعگيريهاي ايشان پيش از پيروزيانقلاب و پس از آن كاملاً نمود داشت و به صورت يك جريان محوري در نهضت اسلاميميدرخشيد.
نكته قابل توجهي كه از اين جهت در نهضت امام خميني 1 وجود دارد، شيوهموضعگيري ايشان است. اولين اعلاميه آن حضرت در جريان تصويب لايحهانجمنهاي ايالتي و ولايتي در سال 1342 تا آخرين اعلاميه ايشان در پاريس و پيش ازفرار شاه از ايران گوياي همين واقعيت است. شايد ما رهبري انقلابي همچون امام 1 درعصر حاضر در دنيا نيابيم كه طي پانزده سال مبارزه، موضعي يگانه و يكنواخت داشتهباشد و شرايط و مقتضيات گوناگون نتواند كوچكترين تغييري در موضع ضد طاغوتي اوايجاد كند.
حتي زماني كه شاه خود را در آستانه سقوط ميديد و با تمام تكبرش از موضعمديريت كشور تنازل كرد و حاضر بود به صورت يك جريان بايكوت شده در سياست،پادشاه افسانهاي باشد و حكومت نكند و حكومت را به دست مجلس آزاد و دولت منتخبآن مجلس بسپارد، بسياري از گروههاي به اصطلاح مبارز سياسي آن روز و برخي ازافرادي كه در سنگر مرجعيت، خود را همرزم امام 1 ميپنداشتند، اين تنازل را قبولكردند و سعي داشتند ايشان را هم به قبول آن راضي كنند.
از جمله يكي از روحانيون وابسته به جبهه ملي در اين خصوص نامهاي به امام 1 در نجف نوشت و از امام 1 درخواست كرد، تا ايشان براي تشكيل يك مجلس آزاد شوراي ملي و برگزاري انتخابات در كشور موافقت كند. امام 1 در موضع ناسازگاري با طاغوتقهرمانانه ايستاد و اعلام كرد به كمتر از سقوط سلطنت و محاكمه محمد رضاي جنايتكاررضايت نميدهم. امام در پاسخ نامه آن روحاني پيامي فرستاد و تأكيد كرد كه اين نامهحتي شايسته پاسخ دادن هم نيست! و در اطلاعيهاي كه در مرداد ماه1357 صادر فرمودموضع صريح ضد طاغوتي خود را اعلام فرمود.
در جريان پس از پيروزي انقلاب اين طاغوت ستيزي امام 1 به استكبار ستيزيمبدل شد و ارزش عاشورا در سيماي استكبار ستيزي امام 1 نمود يافت.
امام 1 همواره در بيانات خود روي اين مطلب تكيه ميكرد كه حركت انقلابي اينمردم در پيروي از امام حسين (ع) حركت با خون است و دقيقاً در تبيين شعار عاشورايحسين (ع) : «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فياسيوف خذيني» در اطلاعيهاي كهدر هلال محرم 1357 از پاريس صادر فرمود، ماه محرم را ماه پيروزي خون بر شمشيرناميد و در پيام به ملت ايران روز يازدهم محرم همان سال(11/9/57) فرمود:
«اكنون دشمنان اسلام و ايران و هواداران رژيم يزيدي، در مقابل هواداران اسلام ومخالفان سر سخت رژيم طاغوتي ابوسفيان، صف بندي نموده و ميخواهند شعاراسلامي و حسيني را كه براي احياي اسلام و به دست آوردن آزادي و استقلال و برقراريحكومت قرآن، به جاي سلطه شيطان و حكومت قانون عدل در مقابل حكومت جنگلاست، با مسلسلها و توپ و تانكها كه از خون دل ملت محروم تهيه شده است، جوابدهند. غافل از آن كه ملتي كه با بيداري و هوشياري به پاخاسته و نهضت اصلي اش راوظيفه شرعي الهي تشخيص داده به اين سلاحهاي زنگ زده، با تمسخر مينگرد».
عبيدالله بن زياد ـ چاكر و خانه زاد اموي ـ پس از هلاكت يزيد، چون خواست ازشهر بصره فرار كند، لباس زنانه پوشيد و مردي را پشت سرش سوار كرد كه به شورشيانميگفت:
«كنار شويد! اين زن از خاندان من است. به ديار زنان ابن زياد آمده بود، ميخواهماو را ببرم». او با اين شيوة ننگين و حقارتآميز گريخت و خود را در پرتو اين ذلت و پستياز مرگ نجات داد.
اما حسين بن علي (ع) درگير و دار معركه عاشورا، در ميان انبوه دشمنان فراوان ودر موقعيتي كه دشمنان از چهار سو، او را در محاصره داشت، هنگامي كه با پيشنهاد بيعتبا يزيد مواجه ميگردد تا از آن معركه خونبار و هراسانگيز جان سالم به در ببرد، با كمالشهامت و جوانمردي، فضيلت و انسانيت اعلام فرمود: «والله لااعطيكم بيدي اعطاءالذليل ولا افر فرار العبيد.» ؛ «به خدا قسم! هرگز دستم را همانند دست ذليلان و زبونانبه شما نميدهم و هم چون بردگان از پيش شما نميگريزم.»
اين سخن بزرگ در آن اوضاع ويژه از سعة صدر و عظمت درون حكايت هايي داردكه ژرفا و گستردگي آن را جز خداي بزرگ كسي نميداند.
روز عاشورا، آن گاه كه عدهاي از ياران امام حسين (ع) در خاك و خون غلتيدند، اوبه جاي اين كه روحيه خود را از دست دهد و دست تضرع به سوي آنان دراز كند، با ثبات واستقامت كامل گفت: «به خدا قسم! به هيچ يك از خواستهاي اينان تن در نميدهم تاخداي خود را ملاقات كنم، در حالي كه به خون خود آغشتهام.»
3ـ تأثير پذيري از فرهنگي عاشورا
تأثير پذيري از فرهنگ عاشورا و بررسي گونههاي مختلف آن در شعر قبل ازانقلاب و ادبيات دوران مقاومت و ستمشاهي، خود از اهميت فوق العادهاي برخوردار است.اين كه كدام دسته از شاعران به اين مهم اقدام كرده، بيان چه جنبه هايي را در كلام خودرگزيدهاند، تعبيرات لفظي و تشبيهات ادبي و استعارههاي آنان چگونه بوده، قدرت كلام وميزان نفوذ نفس آنان تا چه پايه رفته است چه ابعادي از تأثير پذيري را وجهه سخنخويش قرار دادهاند و...؟ زماني كه اين بررسيها صورت گرفت، آيههاي فراواني برايانجام داوريهاي فرهنگي و ادبي همه جانبه حاصل ميشود كه هم با عنايت به افراد وگويندگان و هم با توجه به جنبههاي كلامي، فرهنگي، ادبي و... قابل مقايسه و تطبيقواست كه فرصت و مجال ديگري ميطلبد.
بيان تأثير پذيري فرهنگ عاشورا را در شعر پس از انقلاب ميتوان در چندينمحور و موضع دانست كه ميتوان به چند نمونه از آنها اشاره كرد:
الف ـ موضوع مدح، ستايش و تمجيد كه بيترديد مقولهاي بسيار مفصل و در خوراعتناست.
ب ـ ترغيب، تشويق و تهيج رزمندگان جبهه در نبرد و دفاع مقدس
4. پيوستگي تربيتيافتگان فرهنگعاشورا با تربيت يافتگان انقلاب اسلامي ايران
در تاريخ عاشورا ميخوانيم: وقتي حضرت سيد الشهدا (ع) از مدينه به سوي كربلاميآمدند، كلمه استرجاع و آيه انا لله و انا اليه راجعون را تلاوت فرمودند. فرزندش علياكبر (ع) عرض كرد: پدر! چرا اين جمله را بر زبان جاري فرموديد؟ حضرت (ع) فرمودند:لحظهاي به خواب رفتم هاتفي ندا داد كه اين كاروان ميرود و مرگ به سراغ آنان ميآيد.عرض كرد: پدر! مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا بر حقيم. عرض كرد: پس ما از كشتهشدن چه باك داريم!
رشادتهاي حضرت عباس بن ابيطالب (ع) ، حضرت قاسم بن الحسن (ع) ، عونبن ابيطالب (ع) ، احمد بن حسن بن علي (ع) ، عبدالله بن حباب كليمي، بكير بن يزيدرياحي، نافع بن هلال بجلي، عبدالله بن جنادة بن لعب بن حرث الانصاري، خلف بنمسلم بن عوسجه؛ حتي زناني چون مادر «عبدالله بن عمير» را ميبينيم كه با ايمان بهخدا و عشق به حسين (ع) براي حفظ مكتب چگونه مبارزه ميكنند.
نوشتهاند: پس از كشته شدن «جنادة انصاري» فرزند يازده سالهاش «عمر» كه بههمراه پدر و مادرش به سرزمين كربلا آمده بود، به حضور امام رسيد و اجازه نبرد با دشمنخواست. حسين به علي (ع) درباره وي چنين فرمود:
«اين نوجوان كه پدرش در حملة اول كشته شده است، شايد بدون اطلاع مادرشتصميم به نبرد گرفته است و مادرش به كشته شدن وي راضي نباشد. اما اين نوجوانايثارگر چون گفتارامام (ع) را شنيد عرضه داشت: نه به خدا، مادرم دستور داده است جانم رافداي تو و خونم را نثار راهت كنم. امام چون اين پاسخ را شنيد اجازه داد. عمر حركت نمودو در مقابل صفوف دشمن با شوري خاص، اين شعار حماسي را ميخواند:
-
اميري حسين و نعم الاميرسرور فواد البشير النذير
-
علي و فاطمة والداهفهل تعلمون له من نظير
امير من حسين است و چه نيكو اميري. سرور قلب پيامبر بشير و نذير، علي وفاطمه پدر و مادر اوست. آيا براي او همانندي ميدانيد؟
نوشتهاند: مادر اين نوجوان شجاع و ايثارگر پس از آن كه خونش را پاك نمود، و بهسوي خيمه بازگشت و چوبي به دست گرفت و در حالي كه اين دو بيت را ميخواند به سويدشمن حمله كرد:
-
اني عجوز في النساء ضعيفةخاوية بالية نحيفة
-
اضربكم بضربة عنيفةدون بني فاطمة الشريفة
من در ميان زنها زني ضعيفم، زني پيرو و فرتوت و لاغر، بر شما ضربة محكميوارد خواهم ساخت در دفاع و حمايت از فرزندان فاطمة عزيز.
پس از آن، دو نفر را مضروب ساخت و به دستور امام (ع) به سوي خيمههابازگشت.
لذا حسين بن علي (ع) درباره اين اصحاب و ياران و اهل بيت خويش ميفرمايند:
«من اصحاب و ياراني بهتر از ياران خود نديدهام و اهل بيت و خانداني باوفاتر وصديقتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاي خير دهد.»
با مروري به تاريخ انقلاب اسلامي از خرداد سال 42 تا 22 بهمن 57 ـ به ويژههشت سال دفاع مقدس ـ فرهنگ عاشورا آشكار ميگردد و تاريخ تكرار ميشود. اينپيوستگيها در وصيت نامههاي رزمندگان، در پيشانيبندها و نوشتهها بر پشت و سينه وبازو، در شعارها و سرودهاي جبهه، در نام و رمز عمليات، در حال و هواي شب عمليات،عمل كرد خانواده شهدا، تابلوهاي نوشته، مزار نوشتهها، مجالس سوگواري شهدا وسرودهاي دوران هشت سال دفاع مقدس به روشني و با صميميتي آشكار به چشمميخورد. لذا امام راحل، رهبر را آن نوجوان سيزده ساله ميداند و ميفرمايد:
«اين جانب هر وقت با اين عزيزان معظم برخورد ميكنم، ياوصيتنامه انسان سازشهيدي را ميبينم احساس حقارت و زبوني ميكنم، هرچه انقلاب اسلامي دارد از بركتمجاهدت شهدا و ايثار گران است. كارنامه نوراني شهادت و جانبازي عزيزان شما گواهصادقي بركسب بالاترين امتيازات و مدارج تحصيلي معنوي آنان است، كه بامهر رضايتخدا امضاشده است و كارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست.»
5 ـ حركت ضد ارتجاعي امام حسين (ع)
امام (ع) درنامهاي به معاويه پس از شهادت مظلومانه برادرش امام مجتبي (ع) پرده از روي چهره كريه ارتجاع برداشت وفرمود:
«مگر تو قاتل حجربن عدي ورفقاي عباد ثابت قدمش نيستي؟ قاتل مرداني كه ازپيدايش رويههاي بدعتآميز ضد اسلامي ناراحت وبي آرام بودند، دستور به تبعيت از رويهمعروف اسلامي يعني (سنت) ميدادند و از رويه زشت و نارواي نوپيدا (منكر) برحذرميداشتند. آنان راپس از دادن امانهاي مؤكد و به سوگند محكم شده، به طور ستمگرانه وتجاوزكارانه كشتي و با اين عمل نشان دادي كه در برابر خداگستاخي و پيمانش را خوارميداري؟ مگر تو نيستي كه زياد را در اين دوره كه نظامات اسلامي حكم فرماست بهفرزندي زنا كاري كه با مادرش آوميخته بود شناختي وگفتي كه او پسر ابوسفيان است، درصورتي كه پيامبر خدا (ص) فرموده است كه فرزند از آن بستر، وزناكار را سنگ كيفر است.آن گاه او را بر مسلمانان مسلط كردي و فرمان روايي بخشيدي، تا ايشان را بكشد و دستو پايشان را از چپ و راست ببرد و بر شاخة نخل به دار آويزد. پناه بر خدا! و بدا ن كه خدا راديوان محاسبهاي است كه در آن هيچ از خرد و كلان اعمال فرو گذاشته نميشود. بدان كهخدا هرگز از ياد نخواهد برد كه تو مردم را به محض بدگماني ميكشي و به اتهام محض،دستگير ميسازي و نوجواني را ولايت عهدي بخشيدهاي كه شراب ميخورد و سگبازي ميكند...»
در اين نامه امام (ع) به نكات ارتجاعيِ ارزش در حكومت معاويه اشاره ميكنند كهعمدهترين آن جريان انتساب زياد به فرزند زنا كار است كه اين كار جزء سنن و ارزشهايجاهليت قبل از اسلام بود.
حضرت امام خميني 1 انقلاب اسلامي ايران را نشأت گرفته از قيام حضرتسيدالشهداء (ع) ميدانند و مقايسهاي دارند بين يزيد و يزيديان و شاه وقوم ستمگرش.
دراين باره ميفرمايند:
«آن روز يزيديان با دست جنايتكاران گور خود را كندند و تا ابد، هلاكت خويش ورژيم ستمگر جنايتكار خود را به ثبت رساندند، و در پانزده خرداد چهل و دو پهلويان وهواداران وسردمداران جنايتكارشان بادست ستمشاهي خود گور خود را كندند و سقوط وننگ ابدي را براي خويش به جاگذاشتند كه ملت عظيم الشأن ايران ـ بحمدالله تعالي ـ باقدرت و پيروزي برگور آتشبار آنان لعنت ميفرستند.»
ايشان در پيام خويش در تاريخ 15/3/61 به مناسبت سال روز قيام پانزده خردادونيز در جمع گروهي از علما و ائمه جماعات روحانيون و وعاظ قم و تهران ميفرمايند:
«ملت عظيم الشأن در سال روز شوم اين فاجعه انفجارآميزي كه مصادف با پانزدهخرداد چهل و دو بود كه با الهام از عاشورا آن قيام كوبنده رابه ياد آورد، اگر عاشوراو گرمي وشور انفجاري آن نبود چنين قيامي بدون سابقه و سازماندهي واقع ميشد. واقعه عاشورا ازسال شصت و يك هجري تا خرداد شصت و از آن تا قيام عالمي بقية الله ـ ارواحنالمقدمهالفداء ـ در هر مقطع، انقلاب ساز است.»
يا در اوج اختناق و ديكتاتوري مصمم واستوار، نقشههاي دشمن را بر آب كرده وفرياد برآورد:
«...آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام كمتر از خطر بني اميه نيست.. دستگاهجبار با تمام قوا با اسرائيل و عمال آنها همراهي ميكند. دستگاه تبليغات را به دست آنهاسپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ وساير و زارتخانهها براي آنها بازنموده و شغلهاي حساس به آنهادادهاند.»
«...امروز به من اطلاع دادند كه بعضي اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت وگفتهاند شماسه چيز راكار نداشته باشيد، ديگر هرچه ميخواهيد بگوييد: يكي شاه را، يكي
هم اسرائيل را، يكي هم نگوييد دين در خطر است. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كناربگذاريم، ديگر چه بگوييم؟ ماهرچه گرفتاري داريم از اين سه تاهست. به هركه مراجعهميكني ميگويد شاه گفته، شاه گفته، مدرسه فيضيه را خراب كنيد، شاه گفته، اينهارابكشيد...»
«شما آقايان به تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهاييهامراجعه كنيد. در آنجا مينويسد: «تساوي حقوق زن و مرد ؛ رأي عبد الوهاب» آقايان هماز او تبعيت ميكنند. آقاي شاه نفهميده، ميرود بالاي آن جا، ميگويد تساوي حقوق زن ومرد! آقا! اين رابه تو تزريق كردند. مگر توبهايي هستي كه من بگويم كافراست، بيرونتكنند؟ نظامي كردن زن، رأي عبدالوهاب است. آقا، تقويمش موجود است. نگوييد نيست،شاه نديده اين را؟...»
«والله من شنيدهام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از مردم بيندازد، تابيرونشكنند و لهذا مطالب را معلوم نيست به اوبرسانند. تأثرات مازياد است. روابط مابين شاه واسرائيل چيست كه سازمان امنيت ميگويد از اسرائيل حرف نزنيد، ازشاه هم حرف نزنيد؟اين دو تا تناسبشان چيست؟ مگر شاه اسرائيلي است؟ به نظر سازمان امنيت، شاهيهودي است!»
چنان كه ملاحظه ميكنيد، امام در اين سخنراني، شخص شاه را مورد عتاب وخطاب خويش قرار داده است و شاه كه تحمل شنيدن سخن حق نداشت به خشم آمد ومأمورانش به دستور او، شبانه امام را دستگير كردند، كه درپي آن، حادثه دو ازدهم محرم(15 خرداد) پيش آمد.
6 ـ ثبات وپايداري انقلاب اسلامي
حضرت امام 1 علل محدثه و مبقيه انقلاب اسلامي ايران را مديون ومرهونعاشورا و درسي كه مردم از امام حسين (ع) آموختند ميدانند و لذا در سخنان خويشميفرمايند:
«مابايد همه متوجه اين معنا باشيم كه اگر قيام حضرت سيد الشهدا (ع) نبود، امروزما نميتوانستيم پيروز شويم. انقلاب اسلامي ايران پرتوئي از عاشورا و انقلاب عظيمالهي آن است.»
«تمام اين وحدت كلمهاي كه مبدأ پيروزي ماشد، براي خاطر اين مجالس عزا واين مجالس سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد.»
«اين خون سيدالشهداست كه خونهاي همة ملتهاي اسلامي رابه جوش آورد،ملت ما از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را در راه خداوند فدا كرد و اين اقتدا بهبزرگ مرد تاريخ حضرت سيدالشهداء (ع) است.
7 ـ مقاومت در برابر تهاجمات دشمن
يكي از اموري كه امام حسين (ع) باالهام از كلام الهي روي آن تكيه ميكردندصبر و استقامت و بردباري است از جمله:
در پاسخ مردي از كوفه به نام «ابوهرم» كه از حضرت سؤال ميكنند: چه انگيزهايتو را وا داشت كه از حرم جدت بيرون بيايي؟
امام (ع) ميفرمايند: «اي اباهرم! بني اميه بافحاشي و ناسزا گويي احترام مرادرهم شكستند. من راه صبر و شكيبايي را در پيش گرفتم و ثروتم را از دستم ربودند، بازهم شكيبايي كردم، ولي چون خواستند خونم را بريزند از شهر خارج شدم».
بنابه نقل «ابن قولويه»و «مسعودي»، امام حسين (ع) آن گاه كه نماز صبح را بهجاآورد، رو به سوي نمازگزاران كرد و پس از حمد وسپاس خداوند به آنان فرمود: «خداوندبه كشته شدن شما و كشته شدن من در اين روز اذن داده است و برشماست كه صبر وشكيبايي درپيش گيريدو بادشمن بجنگيد».
مرحوم صدوق در «معاني الاخبار» ميگويد: امام (ع) فرمودند:«اي بزرگزداگان!صبر و شكيبايي به خرج دهيد كه مرگ چيزي جز يك پل نيست كه شما را از سختي ورنج عبور ميدهد و به بهشت پهناور ونعمتهاي هميشگي ميرساند.»
امام حسين (ع) در روزعاشورا و درلحظههاي حساس، هنگامي كه چند تن ازنوجوانان هاشمي و آل ابوطالب مانند محمد و عون (فرزندان عبدالله جعفر) و محمد بنمسلم، دسته جمعي هم چون عقاب به سوي دشمن حملهوربودند فرمود: «عمو زادگان منو خاندان من! درمقابل مرگ صبرو استقامت به خرج دهيد كه به خدا سوگند پس از امروزروز ذلت و خواري اي نخواهيد ديد.»
خواهرش زينب 8 رادعوت به صبرو بردباري مينمايد. آخرين كلام امام (ع) درلحظه شهادت اين است:
«درمقابل قضاو قدر تو شكيبايم اي پرودگاري كه به جز تو خدايي نيست. اي فريادرس دادخواهان، كه مرا جز تو پروردگارو معبودي نيست، برحكم وتقدير تو صابر وشكيبايم.»
حضرتامام خميني 1 در تمام مراحل انقلاب به پيروي از حسين بن علي (ع) راهصبرو استقامت را پيشه خود ساخته و مردم راهم متوجه اين امر مهم نموده و در بياناتخويش در فروردين چهل و دو درمورد وظايف عمومي مسلمين براي صيانت ازاسلامميفرمايند:
«شماپيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصايب و فجايع صبر و استقامتكردند،آنچه امروز ميبينيم نسبت به آن چيزي نيست، پيشوايان بزرگوار ماحوادثي چونعاشورا و شب يازدهم محرم را پشت سرگذاشتند و در راه دين خدا چنان مصايبيراتحمل كردهاند، عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير (ع) و امامحسين (ع) را دارند در برابر اين نوع اعمال رسواو فضاحتآميز دستگاه حاكمه خودراببازند.»
«مابايد روي آن فداكاريها حساب كنيم كه سيدالشهداء (ع) چه كرد و چهبساطظلمي را برهم زد و ماهم چه كردهايم؟ مگر خون مارنگينتر از خونسيدالشهدااست؟ ماچرا بترسيم از اينكه خون بدهيم، يا اينكه جان بدهيم؟ دستوراست اين. دستور عمل امام حسين (ع) دستوراست براي همه كه كُلُّ يَوْمٍ عاشُورا وَكُلُّاَرْضٍ كَربَلا''''. دستور داد به اينكه هر روز و در هر جابايد همان نهضت رابااستقامتادامهبدهيد.»
«صبر كليد ابواب سعادت و سرمنشأنجات از مهالك است. صبر، بليات را بر انسانآسان ميكند و مشكلات را سهل مينمايد و عزم و اراده راقوت ميدهد. مقصد هرچهبزرگتر باشد، رنج در راه آن هرچه زياد باشد بايد انسان تحمل كند. اگر چنان چهاستقامت كنيم مؤيد به تأييدات الهي هستيم».
8 ـ اصلاحطلبي (امربه معروف و نهي ازمنكر)
امام حسين (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدي باقيام خود عزم آن دارد تابرتفسيرها و برداشتهاي رايج از دين خط بطلان كشد و با احياي دين حقيقي، وجوه پويا،سازنده و جهت دهنده دين را براي مردم نمايان سازد لذا ميفرمايد: «انما خرجت لطلبالاءصلاح في امة جدي اريد ان امر بالمعروف وانهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي وابي علي بن ابيطالب».
پر واضح است كه عامل اصلي انسجام امت اسلامي دين است و اصلاح امتممكن نيست مگر بااصلاح دين و اصلاح دين نيز به نظامي از كنترل و پيشرفت وابستهاست؛ كه عنوان امر به معروف ونهي ازمنكر به خود گرفته است و بعد ازفهم صحيح از ديناين اصل، انسان را در هر لحظه از زندگي موظف به باز آفريني و احياي ارزشهاي دينيميكند. و اين بازگشت مجدد به معيارها و ضوابط ديني، هم متوجه خود فرد است وهم بهجامعهاي كه در آن زندگي ميكند منوط ميشود.
بنابراين امر به معروف و نهي از منكر براي انسان مسئوليت اجتماعي ميآفريند واو را دچار نوعي بيقراري ميسازد تا نسبت به آنچه در امورمختلف سياسي و اجتماعي وفرهنگي در جامعه ميگذرد بي تفاوت و بي تحرك نباشد. امر به معروف و نهي از منكرهنگامي كه مبتني برفهم صحيح ازدين باشد و از سيرة نبوي و علوي يعني معيارهايخالص اسلام سرچشمه بگيرد جامعه را از حالت سكون خارج ميسازد و منجر به بالندگيو سازندگي آن ميگردد.
امام حسين (ع) كه خود عصاره اسلام محمدي است قيام ميكند تانشان دهد كهآنچه بني اميه حكومت خود را به وسيله آن توجيه ميكند دين نيست، بلكه نوعي فريب ونيرنگ است كه به اسم دين عرضه ميشود و دين فقط در عبادات فردي و جمعهوجماعاتِ بدون تحرك خلاصه نميشود و اسلام حقيقي باوجود چنين حكومتي سازگارنيست.
امام خميني 1 اصلاح انديشههاي ديني راسرلوحه نهضت اسلامي قرار ميدهد وباطرح مسئله جدايي دين از سياست تغييرها و برداشتهاي رايج از دين راطرد ميكند واسلام را يك دين اجتماعي و همه جانبه معرفي مينمايدكه بايد در عرصههاي مختلفسياسي، اجتماعي و اقتصادي متجلي گردد. ايشان نگرش مردم نسبت به دين را مبهمميداند و ميفرمايد:
«ماموظفيم ابهامي راكه نسبت به اسلام به وجود آوردهاند برطرف سازيم. تا اينابهام را از اذهان نزداييم هيچ كاري نميتوانيم انجام بدهيم.»
با رفع اين ابهام از دين، بزرگترين انقلاب ديني جهان درجامعه اسلامي ايران بهوجود ميآيد، امر به معروف و نهي از منكر در جامعه احيا ميگردد، جامعه از حالت ايستاييبه تحرك در ميآيد، نظام سياسي و اجتماعي جهان را تحت تأثير خود قرار ميدهد.
9 ـ عدالت اجتماعي
يكي ديگراز اهداف انقلاب عاشورا برقراري عدالت اجتماعيبود. امام حسين (ع) درخطبهاي كه امام خميني 1 ازمضامين اين خطبه به عنوان مؤيد بحث ولايت فقيهاستفاده كرده چنين ميفرمايد:
«...يأمن المظلومون من عبادك.»
اين انگيزة امام حسين (ع) درامام خميني 1 تأثير فراواني داشته است كه نمونةآن را ميتوان در اين سخن ملاحظه نمود:
«... سيد الشهدا (ع) از همان روز اول كه قيام كردند براي امر، انگيزه شان اقامهعدل بود، فرمودند: ميبينيد كه به معروف عمل نميشود و به منكر عمل ميشود ماكه تابعحضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعي در زندگي داشت، قيامش،انگيزهاش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله، قضية حكومت جور،حكومت جور بايد از بين برود.»
اصولاً امام خميني 1 اجراي عدالت اجتماعي را هم رديف با اصلاح اجتماعيميداند و آن را با استناد به قرآن مجيد (حديد: 25) از اهداف تمام انبيا ميداند و اينمسئله را در مورد ساير انسانهاي بزرگ نيز صادق ميداند:
«... سيد الشهداء روي همين ميزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودشرا فدا كرد، كه فرد بايد فداي جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود. ( ليقوم الناسبالقسط ) بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند.»
تلاش براي ترويج عدالت اجتماعي در زندگاني حضرت امام 1 نيز به وضوحمشاهده ميشود. مبارزه باحكومت ستمگر پهلوي، مبارزه باسرمايه داران زالو صفت،مبارزه باخوانين ظالم، مصادرة اموال نامشروع، ايجاد بنياد مستضعفان، سفارشهايمكرر به مسئولان كشور براي رسيدگي به امور محرومان جامعه و...، از جمله مواردي استكه حكايت از تلاشهاي فراوان امام 1 براي اجراي عدالت اجتماعي دارد. اين تلاشهاتا اندازة قابل توجهي ثمر بخشيد و اميد داريم بااستمرار اين تلاشها، به طور روزافزونيبه عدالت اجتماعي مورد نظر اسلام نزديك شويم.
10 ـ ارزش نهادن به رأي و جايگاه مردم
نهضتهاي انقلابي و اصلاحي معمولاً ثبات نظام اجتماعي را برهم ميزنند وافكار و آراي مردم را تحت تأثير خود قرار ميدهند. امام حسين (ع) وامام خميني هردو بهنقش مردم و مشاركت آنها درقيام اسلامي اهميت دادهاند ولي باتوجه به تفاوتهاياساسي كه از نظر زماني و شرايط اجتماعي بين دو قيام وجود دارد مشاركت و استقبال ازدونهضت با يك ديگر قابل مقايسه وتطبيق نيستند.
نقش مردم در قيام امام خميني 1
در سال شصت هجري كه امام حسين (ع) نهضت راشروع كردند شرايط خاصبرجامعه حاكم بودو مردم كوفه وقتي ازقيام امام اطلاع يافتند از ايشان به وسيلة نامههايفراوان دعوت كردند. امام حسين (ع) هم به اين استقبال مردم پاسخ دادند تانشان دهندكه براي مشاركت مردم ارزش واهميت قائل هستند. لذا براي اتمام حجت به طرف آنشهرحركت كرد تابه نداي مردم كه ايشان را به ياري طلبيدند، پاسخ گفته باشد.
امام خميني 1 نيز همانند جامعه زمان امام حسين (ع) قيام خودراآغاز نمودند ومردم در قيام امام خميني 1 نقش ويژهاي دارند و شرط اساسي اصلاح جامعه را آگاهيمردم ميدانند و در يك دورة طولاني براي آگاه نمودن و مشاركت دادن مردم در قيامفعاليت ميكنند تا آن جا كه ميفرمايند:
«اگر مابتوانيم مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتماً او را باشكست مواجه خواهيمساخت. بزرگترين كاري كه از ماساخته است بيدار كردن و متوجه كردن مردم است. آنوقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذيراست. در عينحال راه دشوار و خطرناكي در پيش داريم.» ايشان بارهاتأكيد فرمودهاند كه براي اصلاحجامعه بايد يك موج تبليغاتي و فكري به و جود بياوريم تايك جريان اجتماعي پديدآيد.
خلاصه
آنچه درخاتمه تذكر آن ضروري است اين است كه عوامل ايجاد انقلاب اسلامي،گذشته از يك سلسله شرايط مساعد ـ كه زمينه ساز پيروزي انقلاب وبه اصطلاح شرايطلازم وقوع انقلاب بودند. ـ وجود همزمان سه عامل مكتب اسلام، رهبري امام و حضورمردم بود. در ترتيب بندي اهميت سه عامل ياد شده باتوجه به اينكه اسلام طي ساليانمتمادي دين نود و هشت درصد مردم ايران بوده و مردم هم كه عضو جدا نشدنيهرجامعهاي هستند، رهبري قاطع وسازش ناپذيرامام خميني 1 در مقطع حساسسالهاي دهة چهل به اين سو داراي شأن ويژهاي بود كه توانست با استفاده از شرايطموجود جامعه، اسلام راكه به تدريج به عامل ركود و سكون جامعه تبديل شده بود، بهجريان اصلي خود بازگرداند. و آن را تبديل به عامل حركت و پويايي مردم كند و مردممسلمانان را با اسلام ـ همانگونه كه هست ونه آنگونه كه نمايانده بودند ـ آشنا ساخت وبسيج تودهها را به شيوههاي سازماندهي شده تا نيل به هدف به انجام رساند و در تمامطول جريان انقلاب، نهضت عاشورا محوريترين و مؤثرترين عامل محرك و بسيجتلقي ميگرديد.
ترديدي نيست كه براي تداوم واستمرار هر پديدهاي ـ از جمله انقلاب اسلامي ـبايد علل محدثه به عنوان علل مبقيه ـ نه فقط درشكل، بلكه در فعل ـ نيز حفظ شود و درهرسه بعد، نهضت عاشورا معيار و ميزان عمل است.
به عبارتي ديگر: به ميزاني كه مفاهيم و مضامين نهضت امام حسين (ع) ازجامعه دور شود، به همان ميزان جامعه از استقرار اهداف متعالي امام حسين كه همانااهداف حق طلبانه امام خميني 1 بود دور ميشود، به ميزان دور شدن از مضامين قيامعاشورا، شاهد كمرنگتر شدن مضامين انقلابي وسكون و دل مردگي بيش تر و رشدنگران كنندة عوامل انحرافي خواهيم بود.
طبيعي است كه اگر عاشورا و روح حركت عاشورا در ايران زنده بماند، انقلاب وآرمانهاي والاي آن بدون آسيب در گذر زمان، روز به روز آب ديدهتر و مستحكمتر بهحركت خود ادامه خواهد داد ولي اين امر، فداكاري، بسيج و عزم ملي ميطلبد. گفتهاند: «الناس علي دين ملوكهم» ، استمرار روحيه ايثار و فداكاري مردم منوط به تداوم روحيهعدالت جويانه وحق طلبانه مردم دولتمردان انقلاب است.
استمرار انقلاب هم چون دوران شكلگيري نيازمند روحيه شهادتطلبي،فداكاري و ايثار جمعي است. درحالي كه در شهادتطلبي مبنا راحتي ديگران است. دررفاهطلبي، اساس، راحتي و رضايت خود است. براي تداوم انقلاب بايد ديد در برابرشهادتطلبي و رفاهطلبي، ميزان پراكندگي مردم ما در كدام بعد است.
انقلاب اسلامي، زمينه ساز حكومت عدل اسلامي در سراسر جهان خواهد بود
شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي قم با صدور اطلاعيهاي با گراميداشت يومالله ۱۲فروردين، اين روز را روز پيروزي مستضعاين بر مستكبران و تثبيت انقلاب اسلامي برشمرد كه زمينه ساز حكومت عدل اسلامي در سراسر جهان خواهد بود.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني تبيان شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي قم در اطلاعيهاي يومالله ۱۲فروردين را روز ظهور شخصيت واقعي مردم شريف و متدين ايران اسلامي دانست و افزود: اين روز، روز پيروزي مستضعفين بر مستكبرين و تثبيت انقلاب اسلامي است كه بيهيچ شكي زمينه ساز حكومت عدل اسلامي در سراسر جهان خواهد بود.
اين اطلاعيه ادامه داد: روز مقدس ۱۲فروردين سرآغاز حيات واقعي اسلام در عصر دنيامداران و دنياپرستان و روز تثبيت ساختار جديد سياسي اجتماعي ايران اسلامي بر مبناي آراي اكثريت قريب به اتفاق مردم مسلمان ميباشد.
شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي قم، اين روز را از بزرگترين اعياد ملي و مذهبي مردم ايران برشمرد و آحاد مردم، خاصه نهادهاي انقلاب اسلامي را به بزرگداشت هرچه باشكوهتر اين روز مقدس دعوت كرد.رسا
مقدّمه
مسلمانان براي بررسي و تحليل تاريخ و تحولات اجتماعي و سياسي در كشورها و جوامع اسلامي ناگزير از كسب و ارائه معيارها و روشهاي نو و جديدي هستند كه متناسب با ويژگيهاي تاريخي، اجتماعي و سياسي جهان اسلام باشد تا با كمك آنها بتوانند گذشته، حال و آينده خود را آنچنان كه بوده، هست و خواهد بود درست درك كنند. انقلاب ايران در عصر اطلاعات، كه از دهكده جهاني و پايان عمر دين و عصر ايدئولوژي داد سخن مي رفت، روي داد و انديشه حاكم بر قرن بيستم و انقلابهاي جهان (سكولاريزم) كه تحقق آن را احتمال نمي داد بي اعتبار ساخت. به همين دليل، تحليل گران غربي شگفت زده شدند و بر ناتواني خويش در تحليل انقلاب اسلامي ايران اعتراف كردند و انقلاب ايران فرضيههاي آنان را به چالش كشانيد. آنان با منطق سكولاريزم و لائيزم هرگز درك نكردند انقلاب ديني چيست، چگونه پديد مي آيد و انقلابهاي با ايدئولوژي مذهبي از چه ويژگي هايي برخوردارند. بر همين اساس، در تحليل انقلاب اسلامي ايران با مشكلات جدي و اساسي روبه رو شدند و ماهيت ديني و مذهبي انقلاب ايران نظريههاي آنان را زير سؤال برد. ناكام ماندن و بن بستهاي نظري آنان در تحليل انقلاب ايران، آنها را به بازنگري در نظريههاي خويش وادار كرد و به تعبير لاكاتوش، آنان را مجبور به رفوكردن و ترميمهاي پي در پي و متعدد و افزودن تبصرههاي فراوان نمود.1 اما به دليل ساختار فكري غيرديني و زيربناي اعتقادي سكولار و لائيك خويش، نتوانستند به طور كامل از نظريات خويش دست شسته و آن را كنار بگذارند، گرچه برخي از آنان با ساختارشكني به فهم و درك حقيقت نزديك شدند، ولي بيشتر آنان همچنان از درك ماهيت انقلاب ايران ناتوان هستند. انقلاب اسلامي ايران به خوبي ثابت نمود كه علي رغم ادعاي به سر آمدن عمر دين و خاموش شدن ستاره دين، خورشيد دين هرگز غروب نخواهد كرد و به روشني نشان داد كه در جهان ـ به اصطلاح ـ مدرن هم مذهب مي تواند نقش مهم و بزرگ منحصر به فرد و بي نظير در زندگي فردي و اجتماعي بشر و در سياست و اقتصاد جامعه ايفا كند.
بررسي پنج فرضيه درباره انقلاب اسلامي
بر خلاف فرضيه مزبور، تنها فرضيه «مذهب عامل انقلاب» درست و مطابق واقع است; چرا كه دلايل و شواهد فراوان لازم و كافي آن را اثبات مي كند و در تحليلهاي دوستان و حتي دشمنان انقلاب بيشتر آمده است و هيچ كس نتوانسته نقش مذهب را در پيدايش انقلاب ايران انكار نمايد و ناديده بگيرد. تنها محصول كوششها و دست و پا زدنهاي برخي از كساني كه درباره انقلاب ايران سخن گفته اند، كم رنگ جلوه دادن نقش مذهب بوده است. بدون شك عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران مكتب اسلام و مذهب شيعه است. به بيان ديگر، اسلام ستيزي شاه و رژيم سلطنتي و اسلام گرايي توده مردم، روشن فكران و نسل جوان معاصر، عامل پيدايش انقلاب و سقوط شاه و فروپاشي رژيم سلطنتي پهلوي بوده است. اسلام، عاملي است كه از آغاز و تولد انقلاب تا پيروزي انقلاب به طور دايمي، آشكار، شديد، قوي و از نزديك و مستقيم در همه مراحل حضور داشت و زيربناي انقلاب و موتور حركت آن بود; ساير عوامل همه از جلوهها و مظاهر نقش مذهب مي باشند و با آن پيوند دارند. با همين عامل مي توان جامعيّت انقلاب و اَبعاد گوناگون آن را فهميد و بيان نمود. به هر تقدير، «مذهب عامل انقلاب ايران» در ميان تفسيرها و فرضيههاي پنج گانه اي كه براي انقلاب ايران اظهار شده اند، بهترين، دقيق ترين و كامل ترين آن هاست و دليل ناكامي و به بن بست رسيدن نظريه پردازان انقلاب ايران ناديده گرفتن نقش اصلي مذهب در اين انقلاب است.
اعتراف دانشمندان غربي به ناتواني در تحليل انقلاب ايران
تأثير انقلاب اسلامي ايران بر نظريات علوم اجتماعي بسيار گسترده بوده است. اين انقلاب عرصه اي جدّي براي آزمون نظريههاي رايج و مرسوم در علوم اجتماعي است; توجه نظريه پردازان علوم اجتماعي را به خود جلب كرد و شالوده كاخ رفيع دانش اجتماعي را به لرزه افكند; به گونه اي كه به اعتراف جان فوران، محور و موضوع نظريه اجتماعي در دهه 1980 شد و موجب تزلزل در نظريههاي علوم اجتماعي پيرامون انقلابها و بازنگري در آنها گرديد. جان فوران در كتاب مقاومت شكننده با توجه به نقش مذهب و دين در انقلاب ايران، به تحليل درست اين انقلاب نزديك شد. او در اين كتاب با تأكيد زياد بر نقش اسلام اصولگرا در انقلاب مي نويسد: در ميان فرهنگهاي گوناگون مخالف در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرت دولتي را به دست گيرد. امام خميني(قدس سره) به دليل موضع گيري سازش ناپذير دراز مدت عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت شخصي، و ديدگاه هايش در مسائل مهم سياسي، در صف اول جاي گرفت و توانست اسلام مردم گرايي ارائه دهد كه براي گروههاي مختلف اجتماعي جاذبه داشت، هرچند پايگاه اجتماعي اش در صفوف برخي از علما، طلّاب ديني و تجار و پيشهوران بازار بود، ولي سياست ضدامپريالستي اش نيز روشن فكران غيرمذهبي، چپگرايان و زحمت كشان را جذب مي كرد; وانگهي، كلام مذهبي او در ميان گروههاي حاشيه اي شهري و روستايي كه آنها را مستضعفان مي خواند نفوذ مي كرد.4
رابرت دي لي، پروفسور علوم سياسي در دانشگاه كلرادو كه يكي از استادان برجسته علوم سياسي در ايالات متحده آمريكاست، در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت» كوشش مي كند انقلاب ايران را در چهارچوب متدلوژي غربي تحليل نمايد، اما اذعان مي كند كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد كه در قالب متدلوژي متداول در غرب قابل تحليل نيست. لكن با استناد به برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشههاي اصالت در غرب، تلاش مي نمايد انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب نيز آشناست تحليل كند. وي در آغاز مقاله مي نويسد: انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد، مساوات طلب است، اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است، اما به ندرت انرواگراست و نمايانگر انقلابهاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست. نظريههاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست خواه ملهم از سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيامهاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را درنورديد پيدا كرد. ... در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است. انقلاب اسلامي در جستوجوي يك آغاز تازه، يك تأسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمّد]ص[ است كه ملهم از كلام قرآن بود.5
دكتر زالمان خليل زاد استاد روابط بين الملل كلمبيا در نيويورك در كتاب دولت، خدا، جمهوري اسلامي كه در آمريكا چاپ شده است، در زمينه غافلگير شدن و گمراهي و بي اعتباري فرضيههاي سياستمداران و دانشگاهيان غربي با انقلاب اسلامي ايران مي نويسد: انقلاب اسلامي نه تنها سياستمداران جهان را غافلگير كرد، بلكه دانشگاهيان و محققان مسائل سياسي غرب را نيز گمراه نمود و فرضيه هايشان را بي اعتبار ساخت.6
تدا اسكاچپول در كتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي كه آن را تنها سه سال پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نوشت،7 با مطالعه انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين ادعا كرد كه فقط جوامع كشاورزي مستعد انقلابهاي اجتماعي هستند. وي درباره سه انقلاب مذكور مي نويسد: شورشهاي كشاورزان تاكنون از اجزاي مهم و غيرقابل ترديد پيكره انقلابها بخصوص در چين، روسيه و فرانسه بود. مايه شگفتي نيست كه تمامي اين انقلابها در جوامعي رخ دادند كه نيروي كشاورز آن نقش عمده را در توليدات به عهده داشت. بدون مشاركت كشاورزان، كارگران شهري مركز قادر به اعمال انقلاب و اصلاحات نبودند. انقلابهاي آلمان و انگلستان مبيّن اين فرضيه است... در هردوي اين انقلابها نقش كليدي و اصلي در دست كارگران و كارمندان شهري بود ولي علي رغم حضور يكپارچه و عظيم آنها و تنها به دليل عدم حضور كشاورزان در روند انقلاب با شكست روبه رو شدند... نقش كشاورزان در انقلابهاي چين، فرانسه و روسيه بسيار چشمگير بود.8 او علاوه بر اين، اعتقاد داشت انقلابها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند.9 در تحليل او براي انقلاب ها، جايي براي نقش مذهب وجود نداشت. بر همين اساس بود كه در سال 1982 در مقاله «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در انقلاب ايران» اعتراف كرد كه انقلاب ايران موجب تعجّب او شده و مجبور به رفوكردن و ترميم و بازنگري نظريه خود گرديد. نقش رهبري و ايدئولوژي در انقلاب ايران را پذيرفت و بر همين پايه بود كه اعتراف كرد درك وي از نقش ممكن نظامهاي عقيدتي و مفاهيم فرهنگي در شكل دادن به كنشهاي سياسي تعميق يافته است. براي او روشن شد كه مطابق نظر بسياري از دانشمندان غربي ايران در هنگام وقوع انقلاب يك جامعه كشاورزي نبود و كشاورزي براي بيشتر مردم شيوه اصلي توليد و روش عمده امرار معاش به شمار نمي رفت. چندين سال پيش از انقلاب، كشاورزي نقش اصلي و مهم خود را در اقتصاد ايران از دست داده و به سمت جامعه سرمايه داري (طبق برخي تعريف ها) پيش رفته بود.10 او در آغاز مقاله تعجب و شگفتي خود را از انقلاب ايران چنين بيان مي كند: سقوط اخير شاه ايران و به راه افتادن انقلاب ايران بين سالهاي 1977ـ 1979 باعث تعجب ناگهاني ناظران خارجي، از دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سياسي و متخصصان علوم اجتماعي از جمله افرادي مثل من كه متخصص مسائل انقلاب هستم، گرديد. همه ما با علاقه و شايد بهت زدگي تحقق وقايع جاري را مشاهده كرده ايم. تعدادي از ما به سوي تفحص در مورد واقعيات اجتماعي، سياسي ايران در وراي اين رخدادها سوق داده شديم. براي من چنين تحقيقي غيرقابل اجتناب بود; بيش از همه به خاطر اين بود كه انقلاب ايران از جنبههاي مختلف غير عادي اش مرا تحت تأثير قرار داد. اين انقلاب مطمئناً شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارا مي باشد. با اين حال، وقوع آن به ويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلابات را ـ كه من پيش تر در تحقيق تطبيقي، تاريخي ام در مورد انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين تكامل بخشيده ام ـ زير سؤال برد.11 او در ادامه، برخي آثار انقلاب ايران بر تحليلش از انقلابها و در نتيجه، تغيير در نظريه خويش را آورده و مي نويسد: من در كتابم به نام دولتها و انقلابهاي اجتماعي بدون استثنا از تمامي نظريه هايي كه پذيرفته اند انقلابات آگاهانه توسط نهضتهاي انقلابي متكي به جنبشهاي توده اي اجتماعي ساخته مي شوند انتقاد كرده ام ... در كتاب، از وندل فيليپس ( (Philips Wendellنقل كرده ام كه انقلابها ساخته نمي شوند، آنها به وجود مي آيند. مراحل اوليه انقلاب ايران مشخصاً نظرات قبل من در مورد موجبات انقلاب اجتماعي را زير سؤال برد. سه دشواري آشكار بلافاصله به ذهن من خطور مي كند... ثالثاً اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته است كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده تا نظام پيشين را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران بر عليه شاه است. تا آخر سال 1978 كليه بخشهاي جامعه شهري ايران تحت لواي اسلام شيعه گرد آمده بودند و از رهنمودهاي يك روحاني عالي قدر شيعه، آية اللّه روح اللّه خميني، در جهت مخالفت سازش ناپذير عليه شاه و كليه افرادي كه هم چنان به او وابسته باقي مانده بودند پي روي مي كردند... مردم شهرنشين ايران با بسيج توده اي خود به يك نهضت فراگير بر عليه يك رژيم سلطنتي و امپرياليست جامه عمل پوشاندند. انقلاب آنها صرفاً نيامد، بلكه به صورت آگاهانه و منطقي ساخته شد.12
وي در ادامه اين مقاله از نقش روحانيان و غيرروحانيان با ايمان و زنجيره بي پايان از نمازهاي جماعت و مراسم مذهبي در روزهاي ويژه مذهبي و نقش تشيّع و اسطوره بنيادين آن داستان شهادت مشتاقانه امام حسين(عليه السلام) و سخنرانيهاي امام خميني(قدس سره)در معرفي شاه به عنوان عامل ضداسلام و نوكر امپرياليسم خارجي، ياد كرده و با تأكيد فراوان بر نقش مذهب شيعه در انقلاب ايران مي نويسد: به طور خلاصه، اسلام شيعه هم از نقطه نظر سازماني و هم از لحاظ فرهنگي براي ايجاد انقلاب ايران عليه شاه، نقشي حياتي داشت.13 جان فوران هم در نقد نظريه تدا اسكاچپول در مقاله «انقلاب 79ـ1977 چالشي بر تئوري اجتماعي» نوشت: براي مثال، انقلاب 1979 ايران، سه سال پس از ادعاي اسكاچپول مبني بر اينكه «انقلابها به راه نمي افتند، بلكه مي آيند» نشان داد انقلابي است كه «به صورت دقيق و منسجم به راه افتاده است.»14
دليل سردرگمي دانشمندان غربي در تحليل انقلاب ايران
وي در زمينه نقش روحانيان در مبارزه با برنامه دين زدايي شاه چنين نوشته است: آية اللّه خامنه اي، آية اللّه بهشتي و... جرمشان افشاي سياست شاه بود. از ابتداي دهه پنجاه ... روحانيان با عناصر پرتحركشان جنگ آشكاري را با برنامههاي دين زدايي شاه و نيز با فساد مالي آشكار برخي از اطرافيان شاه در مقايسه با فقر مردم آغاز مي كنند. سركوبي مؤثر روحانيان، وقتي كه آنان صف يگانه اي را تشكيل مي دادند عملا غيرممكن بود.16 او با اشاره به ناتواني ساواك در پيش بيني حوادثي كه از دي ماه 1356 به بعد روي دادند مي نويسد: هيچ پليس امنيتي، هر اندازه توانمند، نمي توانست موج بنيان كن اسلام گرايان و اوج گيري برق آساي رهبر مذهبي تقريباً گمنامي همچون ]امام[ خميني را پيش بيني كند.17 در مورد نقش اسلام در انقلاب ايران نيز معتقد است: آنچه نقشههاي شاه و ساواك را زير و رو كرد، فوران عنصري ملّي بود كه از اعماق جامعه ريشه دوانيده در اسلام برمي خاست. حتي وقتي ساواك به «ارتجاع سياه»18 حمله مي كرد و شايد با حرارتي كمتر از «ارتجاع سرخ»، باز در اشتباه بود. سركوب چند رهبر ديني هيچ اثري نداشت. رضاي ملت بر پيروي از چند رهبر ديني استوار نبود، بلكه بر انس ديرينه اي كه ميان جامعه ايراني و اسلام وجود داشت قوام يافته بود. براي سرنگوني رژيم كافي بود كه اين حس اسلام خواهي تحريك شود.19 پروفسور رابرت دي لي استاد برجسته علوم سياسي در آمريكا در مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت در رابطه با راه درست تحليل انقلاب ايران»، سخن برنارد لوئيس را ذكر مي كند كه گفته بود: با پيشينه انديشهها و اقدامات انقلاب اسلامي از طريق يادها و نمادهاست كه انقلاب اسلامي بايد مورد مطالعه قرار گيرد و تنها در اين صورت است كه احتمال درك آن وجود دارد.20
عامل اصلي پيدايش انقلاب در نگاه امام خميني(قدس سره الشريف)
امام خميني(قدس سره الشريف) در آغاز انقلاب اسلامي و در راستاي مبارزه با رژيم سلطنتي ضداسلامي پهلوي، در اسفند 1341 در پيامي به علماي اَعلام و حجج اسلام، با يادآوري كوشش رژيم پهلوي براي نابودي احكام ضروريه اسلام و به خطر افتادن اسلام بر اثر اقدامات دستگاه حاكمه، آنان را به مقابله با آن دعوت نموده و چنين نوشتند: چنان كه اطلاع داريد دستگاه حاكمه مي خواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام ]كند[ و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مي افكند. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه ـ جلوس مي كنم و به مردم اعلام خطر مي نمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ نمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.21 ايشان در فروردين 1342 در مورد وظايف عموم مسلمانان براي صيانت اسلام فرمودند: بزرگان ما در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم كشته شدند، زندان رفتند، فداكاريها كردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ كنند و به دست ما برسانند. امروز وظيفه ماست كه در برابر خطراتي كه متوجه اسلام و مسلمين مي باشد براي تحمّل هرگونه ناملايمات آماده باشيم تا بتوانيم دست خائنين به اسلام را قطع نماييم و جلو اَغراض و مطامع آنها را بگيريم.22 در ارديبهشت همان سال در پيامي براي وعاظ و گويندگان ديني و هيئات مذهبي در مورد وظايف آنها در قبال تبليغات رژيم پهلوي چنين نوشتند: آقايان بدانند كه خطر امروز بر اسلام، كمتر از خطر بني اميه نيست. دستگاه جبّار با تمام قوا به اسرائيل و عمّال آنها (فرقه ضالّه و مضلّه) همراهي مي كند، دستگاه تبليغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است، در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانهها براي آنها جا بازنموده اند و شغلهاي حساس را به آنها داده اند. خطر اسرائيل و عمّال آنها را به مردم تذكر بدهيد. در نوحههاي سينه زني از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد. از فرستادن و تجهيز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن براي شركت در محفل ضداسلامي و ملي اظهار تنفّر كنيد. سكوت در اين ايّام تأييد دستگاه جبّار و كمك به دشمنان اسلام است، از عواقب اين امر بترسيد. از سخط خداي تعالي بترسيد. اگر به واسطه سكوت شماها به اسلام لطمه اي وارد آيد نزد خداي متعال و ملت مسلمان مسئول هستيد ... دين خدا را ياري كنيد و بدانيد (إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ.)(محمّد: 7) از اخافه و ارعاب سازمانها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد.23
امام خميني(قدس سره) در اسفند 1351 در پاسخ نامه دانشجويان مسلمان مقيم اروپا، آمريكا و كانادا، ضمن ارزيابي اوضاع جهان اسلام و ايران نوشتند: در اين ميان، از همه اسفبارتر وضع ايران است كه رژيم آن مأموريت دارد... يكباره اسلام را ريشه كن كند و ملت اسلام را بيش از پيش به ذلّت و اسارت بكشد.24
در نامه ديگري نيز نوشته اند: خيانتكاري كه عليه تمام شعائر مذهبي و اسلامي مبارزه مي كند و با همه مظاهر اسلامي مخالف است نمي تواند در بين مسلمين موافق داشته باشد.25
در آذرماه 1357 در فرانسه خبرنگاري غربي از امام سؤال كرد: حضرت آية اللّه! شما بارها براي سرنگوني رژيم شاه مردم را دعوت كرده ايد، دلايل شما براي چنين دعوتي چيست; آيا بيشتر سياسي است يا به خاطر از بين رفتن اسلام و ارزشهاي اسلام است؟ مباني عقيدتي حركت اسلامي شما چيست؟ رهبر كبير انقلاب در پاسخ وي فرمودند: اسلام ديني است كه هم سياست دارد و هم اموري را كه مربوط به غير سياست است، و شاه، كه با او مخالف هستيم، هم با سياست اسلامي مخالف است، كه سياست مملكت هم همان است و هم با امور مذهبي، و ما به اين هر دو جهت با شاه مخالفيم; هم نسبت به مذهب تعديات و جسارت هايي كرده است و هم نسبت به مملكت خيانت هايي در طول زندگي اش كرده است و بدين جهت، همه مردم ايران با او مخالفند.26 پرسش اين خبرنگار غربي مبتني بر عقيده انحرافي سكولاريزم است كه بر اساس آن دين را از سياست جدا كرده، اما امام خميني در پاسخ وي از پيوند و ارتباط دين و سياست در اسلام ياد نموده اند تا او را از گمراهي نجات دهند. روشن است كه همين اعتقاد غلط حاكم بر جهان غرب و خبرنگاران و دانشمندان غربي موجب شده است نتوانند انقلاب اسلامي را درست درك و تفسير نمايند.
امام خميني(قدس سره) پس از پيروزي انقلاب هم در يك سخنراني فرمودند: تكليف اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم. اين همان منطقي است كه ما در اول هم كه با آن رژيم فاسد پهلوي مخالفت كرديم منطق ما همين بود. منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش برويم، منطق اين بود كه براي اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مي رود و مظاهر اسلامي دارد از بين مي رود و ما مكلف هستيم با همه قدرت با آنها مقابله كنيم.27
ايشان در سخنراني ديگري فرمودند: اين يك نهضت الهي بود، نهضتي مثل نهضتهاي آن هايي كه به خدا اعتقاد ندارند يا آن هايي كه نهضت هايشان نهضتهاي جهت مادي بوده است، نبوده است. نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به عنوان اسلام، به عنوان احكام اسلام در خيابانها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي را مي خواهيم... رژيم پهلوي نباشد حكومت اسلامي باشد، اساس آن بود كه مي خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور، موانع را برداشتند كه حكومت، حكومت اسلامي باشد.28
در جاي ديگر هم فرمودند: اگر اين نهضت ملّي بود، نه شما اين قدر فعاليت مي كرديد و نه ما و نه ساير ملت. ملت اسلام را مي خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مي خواهد براي اسلام است. از بچههاي كودك تا پيرمردها همه فرياد اسلام مي زدند و اين نهضت براي همين صبغه اسلامي اش و براي همين كه مقصد اسلام بود و قيام بر ضد طاغوت، قيام بر ضد كساني كه اسلام را مي خواستند بشكنند و كارهايي كردند كه اسلام را مي خواستند به فراموشي بسپارند، يك قيامي بود كه خداي تبارك و تعالي مدد فرمود.29
عامل اصلي پيدايش انقلاب ايران از منظر انديشمندان مسلمان
استاد شهيد مرتضي مطهّري در شرايطي كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود در كتاب نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير در تحليل انقلاب چنين نوشت: ريشه اين نهضت را در جريانهاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريانها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستوجو كرد. در نيم قرن اخير جريان هايي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي و در جهت مخالف آرمانهاي مصلحان صدساله اخير بوده و هست و طبعاً نمي توانست براي هميشه از سوي جامعه بدون عكس العمل بماند. ايشان در ادامه اين تحليل، دوازده عنوان از اقدامات ضد اسلامي رژيم پهلوي را برشمرده و سپس مي افزايد: اين امور و امثال آنها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحه دار ساخت و به صورت عقدههاي مستعد انفجار درآورد. از سوي ديگر، جريان هايي در جهان رخ داد كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليت شرقي را آشكار ساخت و اميدي را كه طبقات روشن فكر به اين دو قطب بسته بودند تبديل به يأس كرد و از جانب سوم، در طول سي و اند سال گذشته، يعني از شهريور 1320 تاكنون، محققان و گويندگان و نويسندگان اسلامي توفيق يافتند كه تا حدي چهره زيبا و جذّاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند.30
شهيد مطهري در اين تلاش براي ريشه يابي انقلاب اسلامي به روشني نقش زيربنايي اسلام در پيدايش انقلاب را اثبات مي نمايد; هم اسلام ستيزي رژيم پهلوي را با شمارش برخي مصاديق عملكردهاي رژيم در مأموريت استعماري غربي انگليسي و سپس آمريكايي ضداسلامي يادآوري مي نمايد و هم جلوههاي اسلام گرايي جامعه را آشكار مي سازد. ايشان در راستاي نشان دادن نقش اسلام ستيزي رژيم پهلوي در پيدايش انقلاب ايران، با به كار بردن تعبيرهاي مترادف و تكرار يك موضوع در عبارات متفاوت، تلاش علمي درخور ستايشي را انجام داده است. تعبيرهاي «تصادم با روح اسلامي»، «ضد اهداف عاليه اسلامي»، «مخالف آرمان مصلحان صدساله اخير» و «جريحه دار ساختن وجدان مذهبي» چهار جمله با عبارات متفاوت است كه براي روشن نمودن سمت وسو و جهت جريانهاي نيم قرن اخير در رژيم پهلوي به كار رفته است و همه يك واقعيت را بيان مي كنند: اسلام ستيزي رژيم پهلوي. ايشان در بخش اسلام گرايي نيز اسلام گرايي روشن فكران و منشأ آن و نيز اسلام گرايي نسل معاصر و مبدأ آن را به درستي تبيين نموده است و با اين تحليل علمي و منطقي نقش اسلام گرايي جامعه در پيدايش و شكل گيري انقلاب اسلامي ايران را ترسيم مي نمايد.
دانشمند شرق شناس مصري و استاد دانشگاه، دكتر ابراهيم الدسوغي در بررسي انقلاب ايران مي نويسد: به هيچ وجه نمي توان تأثير عظيم اين انقلاب را بر ملل شرق به طور اعم و بر ملل اسلامي به طور اخصّ ناديده گرفت. اين انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است كه بر اساس يك ايدئولوژي اسلامي پايه گذاري شده است و در رأس آن رهبري امام خميني قرار داشت; مردي مذهبي در تبعيد و جداي از پيروان و مقلّدانش. اين مرد زجر كشيده موفق به رهبري يكي از مشهورترين انقلابهاي عصر جديد گرديد. با مطالعه شخصيّت امام خميني(قدس سره) مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بكر و بديع آن شناخت. پس از سپري شدن چهارده قرن از هجرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)كشوري از نو بر اساس مباني اسلام تأسيس كرد كه تمام نهادهاي سياسي و اجتماعي آن با اصول اسلام تعويض و از نو پايه گذاري شده است... لازمه انقلاب اسلحه نيست، بلكه نيروي ايمان و اتحاد مردم است. انقلاب ايران با گروه كوچكي از روحانيان و تعدادي از دانشجويان علوم مذهبي آغاز گرديد و سپس توده مردم به آن پيوستند. سرانجام انقلاب ايران به مردم جهان ثابت كرد كه به غير از ماركسيسم، مكتب و نيروي انقلابي ديگري در جهان وجود دارد.31
آقاي عباسعلي عميد زنجاني در خصوص عامل اصلي پيدايش انقلاب مي نويسد: تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هر چه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هرچه عميق تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور را در گرو آن مي ديد.32
پرفسور روژه گارودي انديشمند مسلمان فرانسوي، انقلاب اسلامي ايران را مظهر رويارويي فرهنگ اسلامي با فرهنگ و تمدّن غربي و آمريكايي ضداسلامي مي داند و در تفسير انقلاب ايران مي گويد: من فكر مي كنم كه انقلاب ايران يكي از مهم ترين جهشهاي تاريخ بشريّت است; چرا كه انقلابي صرفاً اقتصادي نبوده و انگيزههاي اقتصادي و مقابله و مخالفت با طبقه برجسته هدف نهايي اين انقلاب نبوده است. اين انقلاب حتي يك انقلاب صرفاً سياسي نبوده است كه بر ضد يك قدرت استبدادي حركتي صورت گرفته باشد. اين انقلاب در حقيقت يك نوع مخالفت و رويارويي با يك تمدّن ـ تمدّني كه ما آن را غربي يا تمدن آمريكايي مي ناميم ـ بوده است; تمدّن و فرهنگي كه از سوي سردمداران رژيم حاكمي كه خود از اربابان آمريكايي دستور مي گرفتند و با زور و ارعاب به ملت ايران تحميل مي شد و نه تنها با فرهنگ ايراني كه از قديمي ترين و شفّاف ترين و غني ترين فرهنگ هاست، بلكه با فرهنگ و ايمان اسلامي و عصاره اساسي اسلام كه همانا شيوه صحيح زندگي و اصول اساسي حيات بود در تضاد قرار داشت.33
پي نوشت:
1ـ عبدالوهّاب فراتي، رهيافت نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، چ دوم، معارف، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظّم رهبري در دانشگاه ها، 1379، ص 14 و 314.
2ـ اسرار سقوط شاه و گروگان گيري، خاطرات برژنيسكي مشاور امنيت ملّي كارتر رئيس جمهوري امريكا، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، 1362، ص 126 و 127.
3ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب 1977ـ79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 325 و 328.
4ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، ص 360 و 361.
5ـ مجله مطالعات جنوب آسيا و خاورميانه، ج 13، بهار 1990م / مجله حضور، ش 9 / عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله «انقلاب اسلامي و اصالت»، رابرت دي لي، ص 217ـ240، به ويژه صفحات 217، 218، 222 و 223.
6ـ انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، (مأخذشناسي توصيفي)، اولين سمينار دروس معارف اسلامي، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1374، ص 165.
7ـ عبدالوهّاب فراتي، پيشين، مقاله جان فوران «انقلاب 1977ـ79 چالشي بر تئوري اجتماعي»، ص 327.
8ـ تدا اسكاچپول، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، 1376، ص 136.
9ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.
10ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله ناصر هاديان «نظريه تدا اسكاچپول و انقلاب اسلامي ايران»، ص 168 و 169.
11ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، مقاله تدا اسكاچپول «حكومت تحصيل دار (صاحب درآمد مستمر) و اسلام شيعه در ايران»، ص 185ـ 216، به ويژه ص 185.
12ـ تدا اسكاچپول، حكومت تحصيل دار و اسلام شيعه در ايران، ص 188 و 190.
13ـ همان، ص 197، 199، 202، 204 و 205.
14ـ عبدالوهاب فراتي، رهيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي، ص 327.
15ـ كريستين دلانو، ساواك، ترجمه عبدالحسين نيك گهر ، تهران، طرح نو، 1371، ص 256.
16ـ همان، ص 246.
17ـ همان، ص 253.
18ـ ارتجاع سياه را رژيم پهلوي براي اسلام گرايان و ارتجاع سرخ را براي ماركسيست ها به كار مي برد.
19ـ كريستين دلانوا، پيشين، ص 254 و 255.
20ـ عبدالوهاب فراتي، پيشين، ص 218.
21ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 1، ص 27.
22ـ همان، ج 1، ص 38.
23ـ همان، ص 52 و 53.
24ـ همان، ج 1، ص 196 (مجموعه رهنمودهاي امام خميني «ره»).
25ـ همان، ج 2، ص 247.
26ـ همان، ج 4، ص 21.
27ـ در جست جوي راه از كلام امام، تهران، اميركبير، ج 10، ص ص 81 و 82.
28ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 7، ص 60.
29ـ همان، ص 66.
30ـ مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1374، ص 65ـ67.
31ـ مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، 1376، ص 97 و 105.
32ـ عباسعلي عميدزنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، چ پنجم، تهران، نشر كتاب سياسي، 1371، ص 572.
33ـ روزنامه قدس، 21/11/1377، ش 3216، ص 14.
انقلاب اسلامي و حضور فعال
در نشست هاي وزراي خارجه
مقدمه:
چنانكه در سير مسير انقلاب اسلامي در تعامل با يكي از مهمترين سازمانهاي بين المللي يعني «سكا» يا « OIC» اشاره شد و در مورد پيشينه آن در قبل از انقلاب اسلامي نيز نكاتي تقديم شد، متأسفانه شاهد حضور چندان فعال ايران نبوده ايم، لكن در اجلاس نشست هاي وزراي خارجه چطور؟ اين موضوع را در اين مقاله تقديم شما مي نماييم.
1989 و موفقيت انقلاب در OIC
فعاليت ديپلماتيك نمايندگان فرهنگي و سياسي اقدامي ايران در هجدهمين نشست وزراي خارجه كشورهاي اسلامي جداً موفقيت آميز بود زيرا:
اولاً- فعاليت ديپلماتيك ايران با حضور در اين اجلاس پاسخ توطئه كشورهايي همچون دشمنان انقلاب و ايران مثل عراق گرديد.
ثانياً: تلاش هاي ايران سبب شد نويسنده كتاب «آيات شيطاني»، سلمان رشدي رسماً به عنوان مرتد شناخته شود و اين مساله دقيقاً با ديدگاه مسوولان بلندپايه انقلاب اسلامي در مورد خنثي كردن توطئه فرهنگي غرب عليه مباني اعتقادي مسلمانان هم جهت بود.
فعاليت ديپلماتيك ايران با حضور در اين اجلاس پاسخ توطئه كشورهايي همچون دشمنان انقلاب و ايران مثل عراق گرديد
يازدهمين نشست و موفقيت انقلاب در OIC
علاوه بر حضور ايران در اجلاس دهم وزراي خارجه كه در مراكش و در شهر فارس برگزار شد و به دليل فاصله كم آن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران از اهميت ويژه اي برخوردار بود. انقلاب اسلامي ايران، دومين تجربه اش را با حضور در يازدهمين نشست وزراي خارجه كشورهاي اسلامي ايفاء نمود و در اين اجلاس نيز موفقيتش از جهت هاي مختلف قابل توجه است: يكم- موفقيت ايران در كسب موافقت و رضايت ساير كشورهاي اسلامي براي محكوميت دولت ايالات متحده آمريكا در تجاوز نظامي اش عليه دولت ايران و اين موفقيت بزرگ در سايه حضور فعال ايران بود.
دوم. فراهم شدن موقعيت مناسب براي حضور آتي جمهوري اسلامي ايران در اجلاس هاي بعدي بدليل درك مشهود و حضوري نتايج مشاركت توسط خود انقلاب، هرچند عراق نيز با تلاش فراوان موفق شد اجلاس بعدي را در كشور خود ميزباني كنند.
نتيجه گيري
از مطالب ارائه شده مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه: اولاً: چنانچه بعد از انقلاب اسلامي ،حضور ايران در كنفرانس همچنان با ديپلماسي قويّ و فعال ادامه يابد و صبورانه پيگيري مواضع انقلاب را بنمايند قطعاً مانع تحركات رژيم هاي غرب يا شرق و بويژه آمريكا خواهد بود. ثانياً: ايران به عنوان يكي از موثرترين كشورها در تأسيس OIC از جايگاه خاص برخوردار است و انقلاب ايران با عدم شركت فعال در واقع به معناي از دست دادن تريبون مناسب براي حل و طرح مسايل مدنظر انقلاب است. ثالثاً- مجمع فقه اسلامي به عنوان يكي از تأسيسات مهم كه ايران در تأسيس و پي گيري تقويت آن نقش اساسي ايفاء كرده و به عنوان نهادي علمي در پايه ريزي مباني اسلام كه در راستاي تبليغ و صدور انقلاب اسلامي و تفكر آن جداً موثر است، مي تواند سكوي خوب و مطمئني جهت فعال سازي بيشتر ديپلماتيك انقلاب ايران تلقي شود.
زهروي
دانشجوي دكتري دانشگاه تهران
منابع و ماخذ
1- منشور سازمان كنفرانس اسلامي OIC
2- صورت مشروح مذاكرات مجلس برسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.
3- بيانيه قاهره درخصوص حقوق بشر در اسلام (مصوب نوزدهمين نشست وزراي خارجه كنفرانس اسلامي) و قطعنامه شماره p – 19/49-1990)
4- بيانيه حقوق و مراقبت از كودك در اسلام (مصوب هفتمين كنفرانس سران اسلامي به موجب قطعنامه شماره c-7/16-1994)
5-كنوانسيون حقوق كودك سازمان ملل متحد در سال 1989 .
6-سازمان كنفرانس اسلامي ، فرزاد ممدوحي.
7- رسايل فقهي علامه جعفري ( مقاله مقايسه اعلاميه حقوق بشر اسلام و غرب )
8- بررسي خلائ هاي قانوني حقوق كودك .طوبي شاكري گلپايگاني.
9 - بيانيه داكا درخصوص حقوق بشر در اسلام (مصوب چهاردهمين نشست وزراي خارجه كنفرانس اسلامي در دسامبر 1983)
10- حقوق بشر ، آيت الله جوادي آملي .
تنظيم براي تبيان: عطاالله باباپور